تو به جای من انتخاب کن!

تو به جای من انتخاب کن!

به نظرت من الان چه کار کنم؟

تو فکر می‌کنی ارتباطم رو با این آدم تموم کنم یا نه؟

تو جای من بودی مهاجرت می‌کردی یا همین جا روی رشد کار خودت وقت می‌ذاشتی؟

کدوم رشته رو ادامه بدم؟ می‌دونم یکی درآمد بهتری داره ولی اون یکی رو بیشتر دوست دارم. تو بهم بگو کدومو انتخاب کنم.

....

 در بحبوحه مواجهه با تصمیمات سخت، آنجا که روند زندگی حاضر نیست چکی سفید امضا برای تضمین آینده به ما بدهد، گاهی آشکار یا نهان آرزو داریم کسی را بیابیم که با اطمینان به دانش و قاطعیتش از گرداب سردرگمی بیرون بیاییم، کسی که بتوانیم دشواری انتخاب نهایی را به ذهن او واگذار کنیم.

برخی از ما شاید تمایل داریم از انتخاب‌های معمول زندگی روزمره نیز فاصله خود را حفظ می‌کنیم. مثلا ممکن است ترجیح بدهیم نزدیکان‌مان در مورد مقصد مسافرت در تعطیلات تصمیم بگیرند و ما از دور، به شنیدن نظرات‌شان اکتفا کنیم و نتیجه نهایی را بپذیریم.

گاهی ما با روش‌هایی ضمنی می‌کوشیم تا دیگران را به حل ابهام‌هایمان وادار کنیم از این رو که می‌خواهیم از خودمان در برابر امکان اشتباه کردن محافظت کنیم. بر سر هر دو راهی، با هر گزینشی، درِ امکانات و موهبت‌های تازه‌ای به رویمان می‌گشاییم و ناهمواری‌ها و رنج‌هایی نیز به سراغ‌مان می‌آیند. از سوی دیگر، همزمان ناگزیریم از منافعی دست بکشیم که آن راه‌ِ گزیده نشده، نصیب‌مان می‌کرد، مزایایی که احتمالاً نیاز داریم به خاک سپردنشان را تاب بیاوریم و به سوگشان بنشینیم. بنابراین، هر انتخابی مستلزم پذیرش تجربه میزانی از احساس گناه است، در صورتی که ممکن است تجربه این احساس گناه را فراتر از تحمل خود بیابیم و یا حتی اشتباه کردن برایمان به معنی بی‌ارزشی و بی‌کفایتی باشد، آنقدر که هویت‌مان را زیر سوال ببریم و احساس شرم یا دوست‌نداشتنی بودن کنیم.
تصمیم‌گیری را به دیگران محول کردن شاید در ظاهر، ساده‌ترین شیوه‌ای‌ باشد که می‌تواند ما را از زیر بار تجربه چنان عواطفی به طور موقت برهاند. اگر آن دیگری در نگاه‌مان انتخابی با پیامدهای خوشایندمان کند، جایگاه برتر ما به عنوان کسی که او را برای تصمیم‌گیری برگزیده‌ایم در تصورمان حفظ می‌شود و خودمان را برای این هوشمندی که فرصت انتخاب به او را داده‌ایم تحسین می‌کنیم. اگر هم او از دیدگاه ما اشتباهی مرتکب شد، می‌توانیم رنجش‌مان را آشکار کنیم و اغلب به صورت غیرکلامی، تلویحا مدعی باشیم که اگر خودمان تصمیمی گرفته بودیم، به نتایج بهتری می‌رسیدم و عواقب
نامطلوب کمتری را متحمل می‌شدیم.
شایان ذکر است، با هم فهمیدن موضوعات و مشکلات در کنار افراد امین و پذیرش مشورت و راهنمایی افراد صاحب‌نظر در موضوعات مورد تردیدمان، می‌توانند راهبردهایی بالغانه محسوب ‌شوند، اما بخشی از فرآیند پختگی و رشد روانی نیز این است که دریابیم نمی‌توانیم به حدی از خرد و قدرت دست یابیم که تردید و خطا جایی در زندگی‌مان نداشته باشند. ما فقط امکان آن را داریم تا در جهت بهبود ظرفیت‌هایی برای تأمل کردن روان باشیم؛ به این امید که ضمن بالیدن این ظرفیت‌های عاطفی و شناختی، تجربه عواطفی نظیر احساس گناه، شرم، آسیب‌پذیری و کاستی به تدریج برایمان تحمل‌پذیر شوند.

خبرنامه ایمیلی ما را دنبال می‌کنید؟

برای دریافت جدیدترین مطالب ما در خبرنامه هیلان عضو شوید

Please make sure that AcyMailing is installed and activated.