در جستجوی عشق خالص...
آیا واقعاً میتوانیم کسی را دوست داشته باشیم، بدون اینکه گاهی نسبت او احساس خشم یا تنفر داشته باشیم؟
وقتی در رابطه عاطفی فقط انتظار عشقی بینقص از محبوب خود را داریم و احساساتی مثل خشم، نفرت یا دلخوری را نادیده میگیریم، چه اتفاقی میافتد؟
هنگامی که عواطف ناخوشایندی که در رابطه عاطفی تجربه میکنیم، نادیده میگیریم و فقط به دنبال عشق خالص هستیم:
۱. نادیده گرفتن «خود واقعی»: ممکن است نتوانیم بپذیریم که ما هم در برابر ناکامی، امکان خشمگین شدن و حتی نفرت پیدا کردن داریم. از آنجا که ممکن است این احساسات را «بد» بدانیم، احتمال دارد آنها را پنهان و یا انکار میکنیم. در نتیجه، ارتباطمان با دنیای درونیمان مخدوش میشود و دیگر نمیتوانیم دریابیم که این احساسات چه معنایی دارند تا به شکل بهینهای مدیریتشان کنیم.
۲. انتظارات غیرواقعبینانه: ما انتظار داریم شریکمان هم "همیشه خوب" باشد. وقتی او احساس خشم یا نفرت میکند، چون ما این احساسات را برای خودمان به رسمیت نمیشناسیم، تمایل نداریم خودمان را جای او بگذاریم، کنجکاو بمانیم و ببینیم که "در ذهن او چه میگذرد؟" در نتیجه، به جای درکش، او را "بد" یا "تهدیدکننده" میپنداریم.
نتیجه: به جای اینکه با هم صحبت کنیم که "چرا عصبانی هستیم؟"، درگیر این میشویم که "عصبانیت نباید وجود داشته باشد." این نادیده گرفتن واقعیت، ظرفیت ما را برای حل مشکلات مختل میکند.
بیثباتی عاطفی
احساساتی که دیده و درک نشوند، از بین نمیروند بلکه در زیر سطح رابطه انباشته میشوند:
۱. فشار درونی: خشم و نارضایتی انکارشده درون ما انباشته میشود، اما چون اجازه بروز آنها را به خود نمیدهیم به شکلهای ناخوشایند دیگری خود را نشان میدهند: اضطراب شدید، دلخوریهای کوچک و دائمی و یا ناخوشیهای جسمی.
۲. غیرقابل پیشبینی بودن: چون طرفین رابطهْ احساسات درونیشان را نادیده میگیرند، رابطه غیرقابل پیشبینی میشود. طرف مقابل نمیداند که چرا ناگهان از او فاصله میگیریم یا ناگهان از سر خشم یا نفرت از کوره درمیرویم. گویی در رابطهمان مدام بین این حالات در نوسانیم: "عشق فوقالعاده" و ناگهان "خشم غیرقابل کنترل" یا "سردی و قطع رابطه".
زندگی در یک نقش آرمانی
اصرار بر عشق خالص یعنی اصرار بر اینکه من و محبوبم همیشه نسخهای بینقص و فانتزی باشیم و این دیدگاه ممکن است پیامدهایی داشته باشد:
۱. ناتوانی در دیدن واقعیت: احتمال دارد ما شریک عاطفیمان را نه آنطور که هست، بلکه آنطور که میخواهیم باشد تصور کنیم (آرمانسازی). اما لحظهای که او نقص یا عواطفی ناخوشایند نشان میدهد، این تصویر آرمانی میشکند و ممکن است ما ناگهان ناامیدی بسیاری را تجربه کنیم و میل به تحقیر یا ناارزندهسازی طرف مقابل پیدا کنیم.
۲. فقدان عمق: عشق حقیقی میتواند به معنای پذیرش نقصها، بدیها و جنبههای تیره یکدیگر نیز باشد. وقتی فقط خوبیها را میخواهیم، در واقع داریم از صمیمیت عمیق میگریزیم. اینگونه شریک عاطفی ما ممکن است احساس کند که "ما فقط عاشق بخشهای خوب او هستیم، نه خود واقعی او."
صمیمیت در تاریکی سایهها نیز میبالد...
هدف رابطه سالم رسیدن به عشقی عمیق است، نه عشق خالص. عشق عمیق یعنی:
- تحمل اینکه من و تو گاهی از هم عصبانی میشویم اما به خاطر داریم که همدیگه را دوست هم داشتهایم.
- گفتگو درباره دلخوریها و خشمها، به جای پنهان کردن آنها.
- پذیرش اینکه "همانی که تو را خرسند میکند، گاهی تو را ناکام هم میگذارد."
آخرین مطالب
مطالب پربازدید
خبرنامه ایمیلی ما را دنبال میکنید؟
Please make sure that AcyMailing is installed and activated.


