ریشه‌های کمرویی

پایین بودن اعتماد به نفس اغلب منجر به چیزی می‌شود که آن را کمرویی می‌دانیم. اما اگر عمیق‌تر به کمرویی نگاهی بیندازیم پی‌ می‌بریم که در لایه‌های زیرین مشکل عمیق‌تری وجود دارد. ما نسبت به خود، بدگمان هستیم و این بدگمانی نسبت به خود این حس را می‌دهد که گویی دیگران دلایل خوبی برای دوست نداشتن ما، زیر سؤال بردن افکار و رفتار ما و تمسخرمان دارند. این حس باعث می‌شود که ما از دنیای پیرامون خود بترسیم، سعی می‌کنیم کسی صدایمان را نشنود، جرأت نشان دادن چهره‌مان را نداریم، از جمع گریزانیم چون فکر می‌کنیم سوژه خوبی برای تمسخر و تحقیر دیگران هستیم. کمرویی و خجالت ما موضع پیشگیرانه‌ای در مقابل ضرباتی است که تصور می‌کنیم دیگران بر ما وارد خواهند کرد. خجالتی بودن ما ریشه در احساس بی‌ارزشی دارد.

به عنوان یک فرد کمرو، خود را غریبه‌ای در شهری بیگانه می‌بینیم که در آن هیچ‌کسی را نمی‌شناسیم، از اینکه وارد رستورانی شده و غذا سفارش دهیم دچار وحشتیم. احساس می‌کنیم از دایره دوستی و محبت دیگران خارج هستیم. انگار که مطمئنیم هدف تمسخر و تحقیر دیگران قرار خواهیم گرفت. سرزنش‌گری‌هایی که در گفتن آن به خود مهارت داریم را به دیگران نسبت می‌دهیم و از آن‌ها می‌ترسیم. تصورمان از خود را در دیدگاه‌های دیگران می‌یابیم. از رفتن به فروشگاه لباس و خرید کردن وحشت داریم، فروشنده حتما متوجه خواهد شد که فرد شیک پوشی نیستیم، پول کافی نداریم، حتما از وزن نامتناسب ما وحشت خواهند کرد، گویی ما حق نداریم لباسی زیبا برای خود داشته باشیم. ما از مهمانی گریزانیم، حتما دیگران تصور می‌کنند که ما کسل‌کننده و بی‌انرژی هستیم و کاش در آن جمع حضور نداشتیم، و هزاران تصور دیگر.

فرانتس کافکا، رمان‌نویس مشهور که گفته می‌شود از خودش تنفر داشت خود را در نقش یک سوسک تصور می‌کرد. این تصور برای خیلی از افرادی که خود را تحقیر می‌کنند آشناست. اگر از خود بیزار باشیم، معمولا با همه حیوانات کمتر دوست‌داشتنی همانندسازی می‌کنیم: کرگدن، عنکبوت و ... ما اغلب در گوشه و کناریم، از سایه‌مان هم فرار می‌کنیم. جای تعجب نیست که با این دنیای درونی آکنده از این احساسات در نهایت "خجالتی" باشیم.

راه‌حل این نیست که برای اعتماد به نفس بیشتر تقلا کنیم. بلکه باید روی تصوراتی که به دیگران نسبت داده‌ایم و اغلب درونمان هستند تأمل کنیم. ما باید این نفرت را به ریشه‌های آن برگردانیم، جایی که از آن سربرآورده و نیرویش را برای آلوده کردن تصوراتمان نسبت به همه کسانی که با آنها در ارتباطیم خالی کنیم؛‌ انسان‌ها ما را تحقیر نمی‌کنند، به دنبال سرزنش کردن ما نیستند و ...اینها قطعیت‌های ذهن ماست و نه کاری که آنها انجام می‌دهند. ما مجبور نیستیم صدایمان را پایین بیاوریم، خود را از جمع‌ها کنار بکشیم، با حالت شرم‌آوری وارد مهمانی شویم و این ترس‌ها را با خود به دوش بکشیم. زمانی که متوجه تحریفات ذهنی خود شویم می‌توانیم این تصورات را کنار بگذاریم و با دنیایی در ارتباط باشیم که هدفی جز خاموشی احساس دوست‌داشتنی‌بودنمان داشته باشد

خبرنامه ایمیلی ما را دنبال می‌کنید؟

برای دریافت جدیدترین مطالب ما در خبرنامه هیلان عضو شوید

Please make sure that AcyMailing is installed and activated.