کارگردان: کریستوفر نولان؛ بازیگر: گای پیرس
ممنتو داستانِ مردی به نام لئونارد را روایت میکند که در اثر رویدادی حافظه موقتش را از دست میدهد. او برای کشف و حل و فصل رویدادی که منجر به قتل همسر و فراموشی حافظه خودش شده، مجبور به ثبت رویداد های هر روزه اش میشود. ثبتی که روزانه تکرار می شود، از راه تتو کردن بر روی پوستش و یا از طریق عکس و یادداشت برداری.
ممنتو روایتی غیرخطی دارد. از آخر به اول و از اول به آخر. عنصر زمان در سراسر فیلم به هم ریخته است تا در صحنه های نهایی، ذهن مخاطب تصاویر در هم ریخته را کنار هم بچیند و از دل روایتی غیرخطی، حقیقتی یکپارچه را بیرون بکشد.
لئونارد هر صبح که بیدار می شود از خود می پرسد کجایم و به کجا می روم؛ با نگاهی عمیق و سراسر اندوه. نولان با خلق صحنه های درهم ریخته ی فیلم در واقع روایت گر در هم ریختگی ها و تحریفات حافظه است. حافظه ای که روایتگر حقیقت زندگی ماست، اما آیا او با این در هم ریختگی، سوالی را در ذهن ما جرقه می زند: آیا حافظه و انباشت های ذهنی مان، بازتاب حقیقت اند و یا تحریف هایی که در گذر زمان و بنا بر دستکاری ناخودآگاه ما در هر لحظه خلق شده اند؟ آیا ما هر صبح که بیدار می شویم، واقعیت را زندگی می کنیم و یا در دنیای تصاویر ذهنی ای زندگی می کنیم که خودمان ساخته و پرداخته ایم؟
به راستی تصور درک واقعیتی در زمان و مکانی متفاوت، شاید شبیه به آن واقعیت باشد اما تمام حقیقت نیست. این مفهومی است که “نولان” در “ممنتو” به آن میپردازد. چرخه ی تکرار شونده ی در جستجوی حقیقت. حقیقتی که همچون زندگی همواره مبهم است.
ممنتو، به چالش کشیدن واقعیت است. واقعیتی که در طول تاریخ بر اساس تصاویر ذهنی و بنا بر خواست ناخودآگاه ما تحریف شده اما آنقدر در ذهنمان تکرار شده که به باوری متقن و غیرقابل تغییر تبدیل شده است. نولان در این فیلم باورهای متقن مخاطبش را زیر سوال می برد و از او می خواهد که بار دیگر کنجکاوانه از خود بپرسد.
آخرین مطالب
مطالب پربازدید
خبرنامه ایمیلی ما را دنبال میکنید؟
Please make sure that AcyMailing is installed and activated.