سلام استاد مرسی خیلی مفید و عمیق بود. ببخشید سوال داشتم. مفهوم تبدیل هیجان به احساس چیست و اینکه چطور آدم ها فکر می کنند که دیگری معتمد یعنی همیشه باشه صد در صد باشه؟ همون مکانیسم دنیای خوب و بد . باز هم ممنونم .
آقای دکتر دو تا سوال دارم: ۱. اگر یکی از والدین در این دوران بتونه validate کنه احساسات رو و به اندازه کافی خوب باشه و attuned و marked هم باشه اما دیگری نباشه و این پذیرش احساسات منفی رو به عنوان بخشی از خود به نوزاد نده، بر چه اساسی نوزاد یکی از این دو رو یاد می گیره؟ و ۲. آیا اگر در این مرحله این اتفاقات برای نوزاد بیافته اما بعدا مراقبین در شرایط دیگری در سن بالاتر دیگه توانایی این رو نداشته باشن که این کار رو برای کودک انجام بدن، آیا دچار آسیب می شه فرد و بر خود اجتماعی که شکل گرفته اثر داره؟
سلام دکتر بسیار مفید بود اصلا متوجه گذر زمان مخصوصا در نیم ساعت دوم نشدم.سوالی که دارم این هست چه شرایط دلبستگی در تحول مادر می تونه سه مدل واکنش متفاوت کاملا اتیون بودن و یا نسبی بودن و یا اصلا اتیون نبودن بسازه
سوال دیگه که داشتم اینکه اختلال شخصیت اسکیزوییید که نوعی درخودماندگی تا حدی محسوب میشه آیا تحول این افراد نیز در اثر اتیون نبودن مادره ؟اگه هست احتمالا رویکرد منتالیزیشن می تونه درمان موثری برای این بیماران مقاوم باشه احتمالا
با سلام، بسیار جلسه خوبی بود. سوالی که دارم در رابطه با ویژگی Markedness در واکنش آینه وارد والده. آیا همواره لازمه تامین این ویژگی exaggeration هست؟ چراکه به نظر من میرسه که شاید در دوران نوزادی انعکاس هیجانات با میمیک صورت بزرگنمایی شده معنا پیدا میکنه اما زمانی که کودک بزرگتر میشه چه بسا این بزرگنمایی باعث بشه والد هیجان و بیشتر از اون چیزی که هست به نمایش بزاره. شاید نیاز باشه بجاش والد علاوه بر اینکه نشون میده هیجان کودک رو فهمیده با حالت های آرام تری مثل همون مثالی که زدید (بریم تا خونه قدم بزنیم) سعی در نشون دادن اون هیجان درک شده بصورت جدا از هیجانات خودش داشته باشه. دوست داشتم نظر شما رو در این رابطه بدونم؟