الگوهای رایج مشکل‌آفرین بین والدین و نوجوانان

همراه با رشد فزاینده فرزندمان در عبور از دوران کودکی به سمت دوران نوجوانی، تغییرات بدنی و فکری او، گسترش روابطش با همسالان و ورود به محیطهای اجتماعی بزرگتر، مسائل جدیدی به وجود می‌آید که غالبا، الگوهای تربیتی و ارتباطی پیشین والدین را به چالش می‌کشند. در برخی موارد، الگوهای مشابهی در خانواده‌ها مشاهده می‌کنیم که چرخه مختل شده ارتباطی بین آنها و نوجوانشان را تداوم می دهند. در اینجا به چند الگوی نسبتا رایج، می‌پردازیم :

1) اجتناب کردن از تناقضات

بسیاری از خانواده‌ها از پرداختن آزادانه به مشکلاتی که با نوجوانشان وجود دارد، از ترس بروز پیامدهای مخرب، پرهیز می‌کنند. یعنی هر زمان که تعارضی در رابطه بالا می‌آید، آنها رفتارهایی را در پیش می‌گیرند که از بروز مجدد آن مسئله جلوگیری کنند. ممکن است در بعضی خانواده‌ها، مشکل فرزند باعث شود حواس آنها از مشکلاتی که با هم دارند پرت شود. یا یکی از والدین از ورود به صحبتها اجتناب می‌کند چون نمی‌خواهد اختلاف نظرش با والد دیگر را مطرح کند. ممکن است نوجوانی بدرفتاری می‌کند، چون در مورد توانایی والدینش در مورد درک آنچه اذیتش می‌کند، اعتماد ندارد، پس مستقیما مشکلات را مطرح نمی‌کند. هر آنچه دلیل تعارضات باشد، نادیده گرفتنش کمکی به درک افراد از یکدیگر و حل آن نخواهد کرد.

2) بیش مراقبتی

از لحاظی، رفتارهایی که نوجوانان نشان می‌دهد نمایانگر ناپختگی آنها و اجتناب آنها از پذیرش مسئولیتهای دنیای بزرگسالانه است. متقابلا اگر والدین بیش از حد کارهای نوجوان را بر عهده بگیرند، وابستگی او را افزایش داده و با محروم کردن او از فرصتهایی که برای یادگیری و حل مسائل به شیوه خودش دارد، رشد نایافتگی او را تقویت می‌کنند. برای مثال مادری که اصرار دارد تکالیف فرزندش را چک کند تا مطمئن شود آنها را کامل انجام داده است، از اینکه او پیامد انتخابش برای عدم انجام تکالیفش را تجربه کند، جلوگیری می‌کند و این پیام را می‌دهد که او قادر به برعهده گرفتن مسئولیتهای دانش‌آموزیش نیست. ممکن است نیت والد حمایت از فرزندش باشد، اما باید توجه کند که رفتارش تا چه حد مناسب سن فرزندش است و احساس عدم توانایی را منتقل نکند.

3) رها کردن و عدم دخالت

برخی از خانواده‌ها مشکلات را کوچک می‌شمارند و نمی‌توانند شدت احتمالی مسائل را درک کنند. ممکن است والدین با مسئولیتها و مشغله‌های دیگری سرگرم باشند و یا در مواردی، چندان با فرزندشان نزدیک نباشند که مشکلاتش را بفهمند. چنین والدینی ممکن است هر زمان که فرزندشان می‌خواهد در مورد مشکلاتش صحبت کند، صحبتها را نصفه بگذارند، یا صحبت را به سمت مشکلات و نیازهای خودشان برگردانند. مثلا ممکن است والد به حدی تمرکز بر هزینه‌های فرزند  داشته باشد که به محض اینکه او بخواهد در مورد نیازهایش صحبت کند، این مسئله را پیش بکشد. بنابراین، نوجوان شروع به بدرفتاری می‌کند که نه تنها توجهی که می‌خواسته را به دست بیاورد، بلکه با استفاده از الگوی پرخاشگرانه-منفعلانه با زیاد کردن هزینه و گرفتن وقت والدین، آنها را آزار دهد.

4) اوج گرفتن تعارضات

فقط چون موقع گفتگو، همه در اتاق هیجانی صحبت می‌کنند، به این معنی نیست که در حال برقراری ارتباط با هم هستند. در بعضی از خانواده‌ها، هنگام گفتگو تعارضات به سرعت بالا می‌گیرند، چرا که اعضای خانواده احساسات هم را تحریک می‌کنند. والدینی که احساس می‌کنند نوجوانشان دست روی نقاط حساس آنها گذاشته، خودشان هم مقابله به مثل می‌کنند. ممکن است خواسته یا ناخواسته، والد چیزی بگوید که به جای کاستن از سطح تنش با آرام ماندن و گوش دادن حقیقی به آنچه فرزندش می‌گوید، اضطراب و حس ناکامی نوجوان را افزایش دهد.

5) محدود شدن زندگی

یکی از نتایج چرخه مشکل‌آفرین در خانواده این است که افراد در الگوهای تکرارشونده از تعاملاتی گیر می‌افتند که مانع از رشد و تغییرشان می‌شود. در برخی خانواده‌ها، والدین به حدی درگیر رفتار مخرب نوجوانشان می‌شوند که از توجه به باقی جوانب زندگی، مثل باقی فرزندان و رابطه خودشان باز می‌مانند. مثلا از تفریحات خودشان می‌گذرند تا فرزندشان را تحت نظر بگیرند و تمامی صحبتها، حول محور مشکلات نوجوان است. این مسئله ممکن است به والد حس نادیده گرفته شدن خواسته‌هایش را بدهد و او را تا مرز افسردگی پیش ببرد. هرچه والدین بیشتر بر رفتار مشکل‌آفرین تمرکز کنند، بیشتر احساس خستگی می‌کنند و بیشتر احساس ناکامی و دست تنها بودن در مورد تغییر رفتار فرزندشان خواهند داشت.

 

به ما بگویید شما کدام‌یک از الگوهای زیر را در روابط خانوادگی خود تجربه کرده‌اید؟

 

خبرنامه ایمیلی ما را دنبال می‌کنید؟

برای دریافت جدیدترین مطالب ما در خبرنامه هیلان عضو شوید

Please make sure that AcyMailing is installed and activated.