مقالات عمومی

مرکز روانشناسی هیلان

معرفی کتاب برای کودکان (موضوع : مهاجرت)

معرفی کتاب برای کودکان (موضوع : مهاجرت)

 کتاب: چمدان

نویسنده: کریس نیلر بالستور

انتشارات مهرسا

گروه سنی الف (۵ تا ۷ سال)

  

” یک روز یک موجود عجیبی از راه رسید.

او خاکی، کثیف، خسته و ناراحت بود و به نظر می‌رسید ترسیده باشد.

او یک چمدان بزرگ را به دنبال خودش می‌کشید…“

 

کتاب «چمدان» قصه‌ موجود غریبه‌ و عجیبی است که ناگهان از راه رسیده، آن هم با یک چمدان بزرگ. اهالی که تا حالا او را ندیده‌اند سؤالات زیادی دارند. مثلا او کیست و از کجا آمده؟ و چرا چمدان به این بزرگی را با خودش حمل می‌کند؟

این کتاب، داستانی تأثیرگذار درباره‌ مهاجرت، اعتماد، آغازی دوباره و داشتن نگاه متفاوت به انسان‌هایی‌ست که قدم به سرزمین تازه‌ای می‌گذارند. کتاب با زبانی ساده و تصاویری گویا، به روایت داستانی درمورد همدلی و مهربانی می‌پردازد. 

 

 

کتاب: پناهندگان و مهاجران (مجموعه‌ کودکان در دنیای ما)

نویسنده: لوییس اسپیلزبری

انتشارات فاطمی

گروه سنی ج ( ۹ تا ۱۲ سال) 

  

” گاهی وقت‌ها فهمیدن کلمه‌هایی که در خبرها می‌شنویم، برایمان سخت است. گاهی هم نمی‌دانیم چه تاثیری روی ما می‌گذارند.

گاهی آدم‌ها وطنشان را به خاطر جنگ، حادثه‌های طبیعی و تروریسم ترک می‌کنند. چون ماندن در آنجا خطرناک است. به این افراد، «پناهنده» می‌گویند. بعضی‌ها هم دنبال زندگی شادتر و سالمتر هستند، یا به خاطر نداشتن پول و نیاز به شغل، وطنشان را ترک می‌کنند. افرادی که دست به چنین انتخابی می‌زنند، «مهاجر» نامیده می‌شوند.“

  

در جهانی که بسیاری از کودکان خواه‌ناخواه در معرض مسائل و اخبار مربوط به مهاجرت، جنگ و درگیری‌ها قرار می‌گیرند، این اخبار می‌توانند اضطراب‌آور باشد. مجموعه کتاب «کودکان در دنیای ما» سعی می‌کند با زبانی ساده، این موضوعات را برای کودکان دبستانی توضیح دهد. این کتاب‌ها با فهرست موضوعات آغاز می‌شوند و پس از تعریف و شرح موضوع، در آخر به راه‌های روبرو شدن با آن مسائل و نقشی که کودکان می‌توانند ایفا کنند، اشاره می‌کنند.

تأثیر مهاجرت  بر دنیای والدین

تأثیر مهاجرت  بر دنیای والدین

در هر نسلی، والدین این وظیفه را بر دوش دارند که فرهنگ و اصول اخلاقی مناسب را به فرزندانشان انتقال دهند و به سازگاری آنها در اجتماع، کمک کنند. اما اصول تربیتی از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوتند و برای خانواده‌‌هایی که به فرهنگ جدیدی مهاجرت می‌کنند، تفاوتها می‌توانند مسئله‌ساز شوند.

برای بیشتر خانواده‌های مهاجر، فرآیند گذار از فرهنگ و جامعه‌ای که به آن خو کرده بودند، به فرهنگ و جامعه دیگر، دشوار است. والدین، چمدانی از روش‌های تربیتی مرسوم در فرهنگ خود را به سرزمین جدید می‌برند، اما آنجا فرهنگ و اصولی را می‌بینند که می‌توانند گیجشان کنند و حتی گاهی به آنها احساس بی‌کفایتی بدهند. در اینجا، فرایند «فرهنگ‌پذیری» به انطباق و اتصال این دو جهان، کمک خواهد کرد.

چالشهای مسیر فرهنگ‌پذیری

مهاجرت نیازمند آمادگی ذهنی برای پذیرش یک فرهنگ جدید است و این پذیرش، شامل تمام ابعاد است: از اصول ارتباطی، تا یادگیری زبان، ارزش‌ها، قوانین و حتی لباس پوشیدن. در فرهنگ جدید، هویت اجتماعی مهاجران و تصویر آنها از خود تغییر می‌کند و باید مسئولیت‌هایی را، فرای آنچه در وطن بلد بودند، بیاموزند.

مهاجران از سرزمین مادری، نمونه‌ها و اصولی را می‌آورند که از والدین یا اطرافیانشان آموخته بودند؛ ولی متوجه می‌شوند در سرزمین جدید، معلم‌ها و متخصصان، تصویر متفاوتی از فرزندپروری موفق دارند. حالا آنها باید آگاهانه تصمیم بگیرند کدام ارزشها و اصول فرهنگی خود را حفظ کنند، کدام را تعدیل کنند و کدام را از فرهنگ جدید وام بگیرند.

موانع زبانی: نمادی سمبولیک از جدایی هیجانی

احتمال دارد والدین به دلایل اقتصادی یا سیاسی مهاجرت کرده باشند و علاقه کمتری به یادگیری زبان یا فرهنگ جدید داشته باشند؛ اما عموماً در کودکان، اشتیاقی ذاتی برای شباهت به دوستان جدید در مدرسه وجود دارد.

خیلی از کودکان مهاجر ممکن است دیگر به زبان مادری صحبت نکنند یا از آن خجالت بکشند. فاصله گرفتن زبانی بین والد و کودک، سمبولی از جدایی هیجانی بین جهان والد و کودک است و بیشترین عمقِ این جدایی نیز در دوران نوجوانی دیده می‌شود. در این شرایط، والدین به خاطر موثر نبودن روش‌هایی که بلد بودند و کاهش تأثیر خود بر فرزندشان، احساس بی‌کفایتی بیشتری ‌می‌کنند.

موانع زبانی می‌توانند باعث شوند والدین به خاطر رفتارشان، توسط معلم‌ها، متخصصان یا والدین کودکان دیگر اشتباه فهمیده یا قضاوت شوند. شاید برای والدین هماهنگی با سیستم آموزشی جدید یا کمک به فرزندشان در درسها سخت ‌شود و احساس جدا افتادگی بکنند. این چالش‌های ارتباطی، در نهایت منجر به افزایش درگیری بین والد و کودک و حتی بین خود والدین می‌شود.

اضطراب جدایی

به دلایل متعددی ممکن است همه اعضای خانواده نتوانند در فرآیند مهاجرت باهم اقدام کنند و کودک، جدایی از یکی از والدین را تجربه کند. چنین اتفاقی قطعاً منجر به بروز اضطراب و به هم‌ریختگی شدید در کودک خواهد شد و بسته به سن و درک کودک، طیف وسیعی از واکنش‌ها را در او ایجاد می‌کند.

علاوه بر آن، کودک از جمع خانواده گسترده‌تر و دوستانش در سرزمین مادری هم جدا می‌شود و این چالش بزرگ حتی کودکان نوپا را هم تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. بروز دلتنگی‌های ناشی از جدایی، شروع مشکلات دلبستگی، مسائل خلقی یا بدرفتاری در فرزند، عذاب وجدان و دودلی را در والدین افزایش می‌دهد و تأثیر مستقیمی بر تصمیم‌گیری‌های تربیتی آنها می‌گذارد.

حمایت ازخانواده

نبود دسترسی به حمایت‌های فردی و اقتصادی که در وطن وجود داشت و فشارهای تطبیق پیدا کردن با محیط جدید، والدین را نسبت به مشکلات سلامت روان و اضطراب‌های مربوط به فرزندان، آسیب‌پذیرتر می‌کند. والدین مثل سابق دسترسی به کمک و حمایت از سوی خانواده‌های خود را ندارند و تطبیق با مدل‌های تربیتی جدید نیز دشوار است. به خاطر جابجایی‌ها، آنها زمان کمتری برای بچه‌ها دارند و پیدا کردن دوستان جدید هم در این کشور، زمانبر است. والدین این حس را دارند که رابطه با کودکشان، بی‌ثبات‌تر از همیشه شده است.

کمک گرفتن از گردهمایی‌های فرهنگی (مثل انجمن خانواده‌های ایرانی) و استفاده از سیستم‌های حمایت از کودک در کشور جدید، می‌توانند کمک‌کننده باشند. در بعضی از کشورها، متخصصان سلامتی برای کودکان وجود دارند که به صورت دوره‌ای، به دیدن خانواده‌ها می‌آیند. والدین مهاجر می‌توانند دغدغه‌ها و چالش‌های فرزندپروری خود را با این متخصصان مطرح کنند. البته متخصصان هم باید در عین ارائه خدمات حمایتی، به فرهنگ آن خانواده در فرایند آموختن اصول جدید تربیتی، احترام بگذارند.

چگونه از روان‌درمانی بیشترین بهره را ببریم؟ (قسمت دوم)

چگونه از روان‌درمانی بیشترین بهره را ببریم؟ (قسمت دوم)

روان‌درمانی مشارکت دو ذهن است.

مسیری که در جلسه روان‌درمانی طی می‌کنید نیازمند یک تلاش دوطرفه و متقابل است. درمانگر شما یک راهنما است اما مراجع نیز مسئولیت‌هایی در این مسیر دارد. این دیدگاه که روان‌درمانگر شما وظیفه پیش‌بردن این روند را دارد و شما صرفا مشاهده‌گر هستید می‌تواند درمان را با موانعی روبرو کند.

 

در مورد احساسات خود در این مسیر با روان‌درمانگر خود صحبت کنید.

زمانی که درونی‌ترین احساسات خود را در درمان آشکار می‌کنید، طبیعی است که هیجاناتی از جمله اضطراب را تجربه کنید. ممکن است گاهی احساسات منفی در مورد روان‌درمانی تجربه کنید. اتاق درمان می‌تواند جایی باشد که شما در مورد این احساسات صحبت کنید. به جای اینکه به شیوه‌هایی این احساسات منفی را از خود دور کنید می‌توانید آن را روان‌درمانگر خود مطرح کنید و فضایی برای تأمل روی درون خود و همچنین رابطه‌تان فراهم کنید.

 

درمان در خارج از اتاق روان‌درمانی ادامه دارد.

جلسه درمان نباید در خلاء باشد. به کارگیری و مشاهده مهارت‌هایی که در درمان آموخته‌اید در زندگی روزمره‌تان بهترین راه برای پیگیری رشد درونی شماست.

 

از چالش‌های زندگی روزمره استقبال کنید.

این چالش‌ها می‌تواند فضایی را به وجود بیاورد تا بتوانید تشخیص دهید چه محرک‌هایی آزرده‌تان می‌کند و چطور می‌توان در موقعیت‌های مختلف واکنش‌هایی متفاوت از عادات قبلی‌تان نشان داد.

 

حد و مرزهایی را برای جلسات روان‌درمانی خود در نظر بگیرید.

روان‌درمانی فضای امن شماست. گاهی لازم است از این فضا در برابر دیگران محافظت کرد. گاهی دوستان و اعضای خانواده حتی با نیت خوب ممکن است بپرسند در جلسه خود در مورد چه چیزی صحبت کردید، اما قرار نیست خود را موظف به افشای محتوای جلسات خود کنید.

به اشتراک گذاشتن جلسات درمان ممکن است گاهی شما را در معرض نظراتی قرار دهد که برای جلسات شما سازنده نیست.

 

مسئولیت رفتار خود را بپذیرید.

همه ما ممکن است گاهی متوجه تأثیراتی از نحوه رفتار مراقبین اولیه، دوستان و ....روی خود شویم. گاهی احساساتی را نسبت به آنها به خاطر نحوه رفتارشان تجربه می‌کنیم ، جلسات درمان فضایی را فراهم می‌کند که این احساسات را در فضایی امن‌ تجربه و مشاهده کنید.

 اما باید به یاد داشته باشید که تجربه این احساسات با سرزنش‌گری و انتقادگری بیش از حد تفاوت دارد. شما در این اتاق قرار دارید چون می‌خواهید این آسیب‌ها را ترمیم کنید اما اگر جلسات درمان خود را تنها صرف سرزنش‌گری از دیگران و رفتارشان کنید روند پیشرفت آهسته‌تر خواهد بود.

معرفی کتاب: رابطه واقعی در روان‌درمانی (مبنای پنهان تغییر)

معرفی کتاب: رابطه واقعی در روان‌درمانی (مبنای پنهان تغییر)

مفهوم رابطه واقعی یا شخصی میان مراجع و درمانگر از آغاز روان‌درمانی به عنوان یک حرفه وجود داشته است. با این حال، رابطه واقعی، به همراه دو مؤلفه‌ آن یعنی اصالت (تمایل به اجتناب از هرگونه فریب، از جمله خودفریبی) و واقع گرایی (درک یا تجربه دیگری به گونه‌ای که مطابق واقعیت اوست) اغلب به اشتباه درک شده یا نادیده گرفته شده است. پژوهش‌های روان‌درمانی به‌جای تمرکز بر این مفهوم، به‌طور عمده بر مفاهیم اتحاد کاری، انتقال و انتقال متقابل متمرکزند.

چارلز گلسو در این کتاب، ارتباط رابطه واقعی با نتایج درمانی را به بحث گذاشته است. او به طرز ماهرانه‌ای رشد این مفهوم را از ریشه‌های آن در اندیشه‌های روانکاوی ردیابی می‌کند و کاربرد کنونی آن را در بسیاری از رویکردهای مدرن درمانی نشان می‌دهد و آن را با نمونه‌های متنوع برآمده از پژوهش‌ها و تجارب بالینی مورد بررسی قرار می‌دهد.

قسمتی از کتاب:

وقتی برای اولین‌بار چند دهۀ پیش نوشتن دربارۀ رابطۀ درمانی را شروع کردم، مفهوم رابطۀ واقعی برایم گیج‌کننده بود. نمی‌دانستم که چگونه این مفهوم ریشۀ عوامل رابطه‌ای در روان‌درمانی، به‌خصوص پدیدۀ انتقال و اتحاد است. آیا این مفهوم صرفاً نقطۀ مقابل پدیدۀ انتقال است؟ آیا با مفهوم اتحاد کاری تفاوتی دارد؟ این ارتباط معمولاً در مرکز توجه قرار نمی‌گیرد، اما جنبه اساسی ارتباط میان درمانگر و بیمار را شامل می‌شود.

رابطۀ درمانی همیشه رابطه‌ای دو طرفه است و جنبۀ رابطۀ واقعی آن نیز همینطور است؛ بنابراین بیمار و همچنین درمانگر، هر دو در شکل‌گیری رابطۀ واقعی و آن بخشی که مربوط به درک واقع‌گرایانه می‌شود، نقش دارند.

البته با وجود این همکاری مشترک، درمانگر و بیمار به‌طور کلی و در خصوص درک واقع‌گرایانه نقش‌های کاملاً متفاوتی دارند. یک بخش اساسی از نقش یا وظیفۀ درمانگر این است که بیمار را همانطور که هست، درک کند.

درک بهتر از آب و هوایِ هیجانی

درک بهتر از آب و هوایِ هیجانی

یکی از مهمترین مهارت‌هایی که کودکان باید بیاموزند، توانایی نام بردن و درک هیجانات است. درعین حال، والدین باید به آنها کمک کنند تا یاد بگیرند که هیجانات، موقتی و همیشه درحال‌ تغییرند. هیجانات، حالت‌های درونی ما هستند، نه صفتی مطلق برای تعریف خودمان. هیجانات بیشتر شبیه آب و هوا هستند: وقتی هوا بارانی‌ست، یک واقعیت است و نمی‌شود زیر آن ایستاد و وانمود کرد باران نمی‌بارد؛ اما به همان اندازه هم سطحی‌نگرانه است که فکر کنیم دیگر هرگز آفتاب از پشت ابر در نخواهد آمد.

نیاز است والدین به فرزندانشان کمک کنند تا درک کنند که ابرهای هیجانی هم، گذرا هستند. قرار نیست برای همیشه احساساتی مثل غمگینی، خشم، صدمه دیدن یا تنهایی در فرزندانتان باقی بمانند. گرچه در ابتدا، برای کودکی که صدمه دیده یا ترسیده است، درک این مفهوم دشوار خواهد بود. برای چنین کودکی، سخت است قبول کند رنجی که اکنون تحمل می‌کند، همیشگی نخواهد ماند. اتخاذ یک دیدگاه دورنگرانه حتی در برخی موارد برای بزرگسالان هم دشوار است، چه برسد به کودکان.

بنابراین، یکی از وظایف مهم والدین این است که به فرزندانشان کمک کنند تا موقتی‌ بودن احساسات را درک کنند و کم‌کم ذهن خود را گسترش دهند. هرچه بیشتر به فرزند خود، این رفت و آمد در احساسات را آموزش دهید، او کمتر روی یک مسئله دشوار هیجانی متمرکز می‌ماند و مهارتهای بیشتری کسب می‌کند.

یکی از راه‌حل‌های مفید برای آموزش احساسات، متمرکز کردن توجه کودک به حالات جسمانی خودش است. کودکان می‌توانند یاد بگیرند که وقتی توی معده‌شان همه‌چیز بهم می‌ریزد، علامتی از «اضطراب» است. یا میل به زدنِ کسی، علامتی از «خشم» یا «ناکامی» است. توجه و پی بردن به احساسات گوناگون، به یک کودک کمک می‌کند تا درونیات خود را بهتر درک کند و نهایتاً بتواند با کمک بزرگترها، راه‌حل‌هایی برای کنارآمدن با احساساتش، به کار ببرد.

سعی کنید وقت کافی بگذارید و از فرزندانتان بپرسید در آن لحظه، چه احساسی را تجربه می‌کنند؟ به آنها کمک کنید احساساتشان را با کلماتی بیشتر از صفات مبهمی مثل «خوب» یا «بد» توصیف کنند. در اینجا، هدف این است که فرزندانتان متوجه شوند که درون آنها، رنگین‌کمانی از احساسات مختلف وجود دارد. شاید در بعضی مواقع، اگر خودتان شروع کنندۀ توصیف باشید، به آنها کمک بیشتری بکند. مثلاً: «می‌دونم خیلی ناامید شدی وقتی نتونستی اون خوراکی رو بخری.» و بعد به موازات افزایش سن، به آنها کمک کنید تا با ظرافت‌های بیشتری در هیجانات آشنا شوند: «می‌دونم وقتی اردویی که دوستش داشتی کنسل شد، احساسات زیادی رو همزمان تجربه کردی. شاید عصبانیت، ناامیدی، حس تحقیر یا خشم.... فکر می‌کنی دیگه چیا بود؟»

آسیب‌های دوران کودکی چگونه در روابط صمیمانه ظاهر می‌شود؟

آسیب‌های دوران کودکی چگونه در روابط صمیمانه ظاهر می‌شود؟

همانطور که کودک در حال رشد است به مراقبین خود به عنوان الگوهایی از نحوه تعامل به دنیای اطراف نگاه می‌کند. شیوه‌هایی که نگاره‌های دلبستگی‌مان با ما و با خودشان تعامل می‌کردند دیدگاه ما را نسبت به دنیای بیرونی و اطرافیانمان شکل دهد. این به نوبه خود می‌تواند بر احساس ما نسبت به خودمان،‌ شیوه تعامل ما با دیگران و نحوه شکل‌دادن روابطمان تأثیر بگذارد.

اگر این مراقبین به شیوه‌هایی ناسالم و ناکارآمد رفتار کنند احتمال اینکه کودکان نیز این الگوهای ناسالم را درونی کنند زیاد است. در بسیاری از افراد تأثیر آسیب‌های دوران کودکی در روابط ناکارآمد بین‌فردی مشاهده می‌شود. تا زمانی که به بینشی هیجانی از تأثیر گذشته در روابطمان دست پیدا نکنیم معمولاً همان رفتارها را در بزرگسالی تکرار خواهیم کرد.  اما این تأثیر چگونه در روابط عاطفی و صمیمانه بروز پیدا می‌کند؟

۱.ترس از رها شدن

کودکانی که توسط مراقبین خود نادیده گرفته شدند و یا مورد غفلت واقع شدند اغلب در بزرگسالی با ترس از طرد و رها شدن دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند. ترس اصلی در رابطه این است که شریک زندگی در نهایت او را ترک کند اما این افکار در موقعیت‌های روزمره نیز به چشم می‌خورد. مضطرب شدن زمانی که شریک زندگی به تنهایی سفر می‌رود، ناتوانی در تسکین خود به هنگام مشاجره، حسادت شدید و حس مالکیت نمونه‌هایی از این مورد هستند.

۲.زودرنجی و تحریک‌پذیری زیاد

زمانی که در محیطی بزرگ می‌شویم که اغلب مورد انتقاد قرار می‌گیریم و یا مدام شاهد انتقاد از دیگران هستیم می‌آموزیم که این تنها راه طبیعی برای ابراز نارضایتی در روابط است. می‌آموزیم که عیب‌ها و نقص‌های ما غیرقابل‌پذیرش هستند و این را به شریک زندگی خود نیز فرافکنی می‌کنیم.

۳.نیاز زیاد به زمان و فضای شخصی

بزرگ شدن در یک محیط غیرقابل‌پیش‌بینی استرس زیادی را بر روان فرد وارد می‌کند. سیستم عصبی این کودکان همواره در یک حالت گوش‌به‌زنگی قرار دارد، این کودکان تبدیل به بزرگسالانی می‌شوند که نیاز به زمان زیادی برای پایین آوردن این علائم اضطراب،ترس و نگرانی دارند.

۴.مسئولیت‌پذیری نابرابر در مسائل مالی و خانگی

تکیه کردن بیش از حد و برعکس بی‌میلی کامل به تکیه کردن به شریک زندگی می‌تواند نتیجه نیازهای برآورده‌نشده دوران کودکی باشد. گاهی یک فرد تمام مسئولیت مالی و مسائل مربوط به خانه را بر عهده می‌گیرد و گاه نیز تا جایی پیش می‌رود که مانند کودکی ارضا تمام نیازهای خود را بر دوش شریک زندگی‌اش می‌گذارد.

۵. مشاجره و دعوای مداوم و یا اجتناب زیاد از تنش و درگیری در رابطه

تعارض در همه روابط وجود دارد اما کودکانی که در محیط‌هایی بزرگ شده‌اند که مراقبان همیشه در آن بحث و جدل می‌کردند و یا از سوی دیگر از هر نوع تنشی اجتناب می‌کردند، اغلب مهارت‌های لازم برای داشتن ارتباطی سازنده و سالم را نمی‌آموزند. ارتباطی که شامل راه‌های سالم و سازنده برای هدایت و مدیریت این تعارض‌ها است.

 

 

 

بگذاریم حوصله فرزندمان سر برود

بگذاریم حوصله فرزندمان سر برود

با شروع فصل تابستان یکی از مهمترین دغدغه‌های والدین، مشغول نگه‌داشتن فرزندان است. در روزهای طولانی، گرم و ملالت‌آور تابستان، بچه‌ها دائما می‌گویند حوصله‌شان سر رفته و چیزی نیست که با آن سرگرم شوند. والدین هم دائماً برای فراهم کردن فعالیت‌های لذتبخش و ثبت‌نام در کلاس‌های گوناگون در تکاپو هستند. اما آیا حوصله سر رفتن، فوایدی هم دارد؟

روانشناسان به تازگی متوجه شدند که "ملالت" تجربه مفیدی برای مغز، رشد خلاقیت و بهره‌وری است. اگر منتظر هستید که یک ایده عالی به ذهنتان برسد، شاید بد نباشد اول کمی حوصله‌تان سر برود!

"حوصله سر رفتن باعث رشد خلاقیت می‌شود"

ملالت در ذات خود یعنی «جستجو برای یک عامل محرک، وقتی از شرایط فعلی ناراضی هستیم». وقتی محرک رضایت‌بخشی در محیط وجود ندارد، مغز شروع به خلق آن می‌کند. وقتی حوصله‌ فرزندمان سر می‌رود، ذهن او شروع به پرسه زدن و خیال‌پردازی می‌کند که خودش باعث خلق موقعیت‌های تازه و تقویت حل‌مسئله می‌شود. چنین محرک جالبی در هیچ موقعیت دیگری در اختیار مغز قرار داده نمی‌شود.

"حوصله سررفتن برای سلامت روان خوب است"

خیال‌پردازی باعث می‌شود کودک مهلتی به خود بدهد تا از زندگی روزمره، صفحه نمایشگر موبایل و تلوزیون و فشار درس و مدرسه فاصله بگیرد. یعنی تمام چیزهایی که می‌توانند برای سلامت روان مضر باشند. با دور شدن از عادت‌های همیشگی، فرصت ارزشمندی برای شارژکردن باتری‌های روان درکودکمان فراهم می‌کنیم.

"حوصله سررفتن باعث رشد عملکردهای اجرایی می‌شود"

روش‌هایی که کودک به کار می‌گیرد تا از حوصله سررفتن در بیاید، مثلاً نقشه‌هایی برای شروع یک پروژه جدید، و برداشتن قدم‌هایی برای اجرا کردنش، عملکردهای مغزی او را تقویت می‌کند. این مهارت‌ها بعدا در محیط آموزشی، انجام تکالیف سخت و طولانی، کارهای گروهی و تعاملات اجتماعی کمک‌کننده خواهد بود.

"حوصله سررفتن، تاب‌آوری را افزایش می‌دهد"

قرار نیست وقتی کاری برای انجام دادن نداریم، به هم بریزیم. درست است که در این حالت، خیلی خوش نمی‌گذرد، اما تمرین خوبی برای کودک است که بفهمد در موقعیت‌های و تجارب ناراحت‌کنندۀ زندگی و زمان‌هایی که احساس سرخوردگی می‌کند، چطور باید احساساتش را مدیریت کند.

بیشترین کمکی که والدین در چنین مواقعی می‌توانند به فرزندشان کنند، پیدا کردن استقلال و تقویت احساس عاملیت در آنهاست. با هم‌فکری هم، لیستی از مهارت‌ها، علایق، و چالش‌هایی جدید برای فرزندتان تهیه کنید و تشویقشان کنید تا قدم‌هایی برای تحقق آن بردارند. برای کودکان خردسال‌تر شاید تهیه یک نمودار از فعالیت‌های لذتبخش روزانه، کمک‌کننده‌تر باشد.

چرا به روان‌درمانگر مراجعه نمی‌کنم؟

چرا به روان‌درمانگر مراجعه نمی‌کنم؟

ممکن است گاهی احساس کرده باشید که به کمک یک فرد متخصص نیاز دارید، اضطراب دارید و خلق پایین مشکلاتی را در زندگی‌تان ایجاد کرده است. اما هربار که به سمت آن حرکت می‌کنید گاهی دلایلی در ذهنتان می‌آید که شما را از تصمیمتان منصرف می‌کند. برخی از این دلایل و یا بهانه‌ها را با هم مرور کنیم.

"دارم یه کار جدید به کارام اضافه می‌کنم،‌ نه زمانش رو دارم و نه انرژی!"

برای مدت طولانی است که زندگی برایتان طاقت‌فرسا شده است؟ احساس استرس مداومی دارید اما خودتان را متقاعد کرده‌اید که عادی است و همه افراد این سطح از اضطراب را هرروزه در زندگی خود تجربه می‌کنند؟

دوباره روی آن تأمل کنید، استرس و اضطراب زمانی رخ می‌دهد که روش‌ زندگی شما و الگوهای رفتاریتان به آن اندازه که می‌باید سالم نیست. شما نمی‌دانید چگونه به دیگران نه بگویید یا چگونه کاری کنید که حس خوبی در زندگی داشته باشید. ممکن است با ارزش‌های دیگری به جای ارزش‌های خودتان زندگی کنید. ممکن است در گذشته خود آسیبی دیده باشید که باعث شود انرژی روانی شما کاسته شود. بله، درمان کاری جدید در لیست .زندگی‌تان است اما در درازمدت زندگیتان را راحت‌تر می‌کند و کیفیت آن را بهبود می‌بخشد چون در نهایت به حل مسائلی که گفته شد کمک می‌کند

"پول نمی‌دم که یکی بشینه و من رو قضاوت کنه!"

نباید هم هزینه‌ای بابت قضاوت دیگران پرداخت! این رفتار از سمت یک روان‌درمانگر و یا مشاور غیرقابل‌ قبول است. یک درمانگر باتجربه و با مهارت و با ظرفیت‌های انسانی به شما بدون قضاوت گوش فرا می‌دهد و سعی در همدلی و فهم دنیای درون‌روانیتان دارد.

"دوست ندارم کسی به من برچسب بزنه!"

برخی از افراد این تشخیص‌ها را به عنوان بستری برای درک آنچه از سر می‌گذرانند می‌بینند. برخی آن را مانند قفسی می‌بینند که در آن گیر افتاده و قادر به حرکت نیستند. مهم است بدانید که هر اختلال روانی به مانند یک بیماری نیست که بتوان زیر میکروسکوپ قابل مشاهده باشد. این نام‌ها صرفاً برای توصیف گروهی از نشانه‌ها و کمک به متخصصین سلامت روان ایجاد شده است اما نباید به عنوان برچسبی علیه شما استفاده شود. یک روان‌درمانگر خوب هرگز شما را به مانند یک برچسب نمی‌بیند بلکه صرفا شما را به عنوان یک انسان منحصر به فرد و دنیای روانی همراه با پیچیدگی مشاهده می‌کند.

"رواندرمانگرها هم مشکلات خودشون رو دارند، چطور می‌تونند به من کمک کنند؟!"

بله، درمانگران هم انسان هستند. آنها کامل و بی‌نقص نیستند اما مهارت‌‌های مربوط به گوش‌دادن، همدلی و روان‌درمانی دارند که برای دستیابی به آنها به سال‌ها آموزش و تمرین نیاز است. همان چیزی که به آن نیاز دارید تا دردهای روانی خود را بهبود بخشید.

"یه بار امتحان کردم و نتیجه نداد، مثل اینکه روان‌درمانی برای من جواب نمی‌ده!"

روان‌درمانی در اصل یک رابطه است. ممکن است مدت طولانی طول بکشد تا روان‌درمانگری را پیدا کنید که احساس کنید می‌توانید به او اعتماد کنید و بتواند به شما کمک کند. اما وقتی روان‌درمانگری را با این خصوصیات پیدا کنید و بتوانید پیشرفتی را در زندگی تجربه کنید در نهایت به خود خواهید گفت: "ارزشش رو داشت!"

Image

ساعات کاری

شنبه تا پنج شنبه از ساعت ۹ الی ۲۱

با ما تماس بگیرید

اینماد