مقالات عمومی

مرکز روانشناسی هیلان

سه درسی که فقدان و سوگ به ما می‌دهد!

سه درسی که فقدان و سوگ به ما می‌دهد!

بعد از اینکه عزیزی را از دست می‌دهید، ممکن است برای روزها، هفته‌ها و ماه‌ها، صبح‌هنگام با غم‌ و اندوهی سنگین بر دل از خواب بیدار شوید.  سنگینی غریبی بر قفسه سینه‌تان احساس می‌کنید حتی قبل از اینکه ذهن هشیار شما به یاد بیاورد که فقدانی را تجربه کردید.

مرگ اعضای خانواده، دوستان و نزدیکان می‌تواند به قدری ویرانگر باشد که تمام جهت‌گیری شما را در زندگی تحت‌تأثیر خود قرار دهد. گاه نحوه واکنش ذهن و بدنتان به این فقدان، شما را گیج می‌کند. هیچ راه نادرستی برای پاسخ به این فقدان و سوگواری وجود ندارد و شما هیچ‌گاه نباید واکنش خود را به این مسأله قضاوت کنید. برای اینکه بتوانید با این سوگ بهتر کنار بیایید دانستن این سه چیز به شما کمک خواهد کرد:

  1. سوگ و اندوه یک فرآیند سالم و ضروری است

اولین چیزی که در مورد سوگ باید بدانید این است که شما نمی‌توانید آن را متوقف کنید و در واقع نباید هم سعی بر متوقف ساختن آن کنید. از دست رفتن عشق دردناک است و این یک حقیقت تلخ است. تلاش برای اجتناب از این فرآیند فقط باعث طولانی شدن و بیشتر شدن رنج شما می‌شود. تا زمانی که نتوانید هیجان‌های مربوط به فقدان را پردازش کنید، این هیجانات در ذهن و بدن شما حبس خواهند شد.

اجازه دهید گاه احساساتتان شما را در بر بگیرند، زمانی را با آنها بنشینید و بی‌قضاوت و با پذیرش، در آنها تأمل کنید. اگر چه ممکن است تصور کنید که با این کار احساساتتان در شما و در اعماق وجودتان برای همیشه باقی خواهند ماند اما اینطور نیست. پردازش احساسات باعث می‌شود از شدت آنها کاسته شده و درد کمتری برایتان به همراه داشته باشد.

  1. با گرامی داشتن و جایگزین‌کردن آنچه که از دست داده‌اید، تاب‌آوری ایجاد می‌کنید

زمانی که یکی از عزیزانتان فوت می‌کند، چیزهای زیادی را در آن واحد از دست می‌دهید: آن فرد را، رابطه‌تان با او را، شیوه زندگی‌تان همراه او، برنامه‌هایتان به همراهش و خیلی چیزهای دیگر. جایگزین کردن چیزهایی که در چنین موقعیتی از دست داده‌اید فوراً اتفاق نمیافتد و راحت هم نخواهد بود، اما ضروری است. زندگی شما ارزش آن را دارد که بهترین باشد با وجود اینکه کسی که دوستش دارید دیگر با شما نیست.

این جایگزین کردن به معنای فراموش کردن آن فرد نیست بلکه به معنای جایگزینی نقشی است که آن فرد برای شما به عنوان یک دوست، شریک و یا راهنمای زندگی ایفا کرده است. مستلزم آن است که بتوانید به معنای واقعی برای آن فرد سوگواری کنید، از نیازهایتان آگاه باشید و تمایل داشته باشید که از دیگران برای ارضا این نیازها کمک بگیرید. شفقت و صبوری به شما کمک می‌کند که این راه را آسان‌تر پیش ببرید.

  1. فقدان آموزه‌ای هرچند تلخ برای درک ارزش زندگی است

مرگ به ما می‌آموزد که هر لحظه ارزشمند است، باید زندگی کنیم، عشق بورزیم و بدانیم که ممکن است فرصت محدودی داشته باشیم. این درک به ما کمک می‌کند انتخاب‌های بهتر و تجربه متفاوت‌تری از زندگی داشته باشیم. از دست دادن هر فردی در زندگی فرصتی برای عمق بخشیدن به ارتباط‌های کنونی و یا ایجاد رابطه‌های جدید است و می‌تواند شما را به کشف راه‌های جدیدی برای رسیدن به عشق و پذیرشی که به آن نیاز دارید برساند. بسیاری از افراد می‌گویند که بعد از دست دادن عزیزانشان باتأمل‌تر، با عشق‌تر و دلسوزتر شده‌اند.

با خاطرات، عشق و تجربه زیسته شما، فردی که از دست دادید واقعاً از دست نرفته است، آنها هنوز هم با شما هستند چون زمانی با شما بوده‌اند و اثری از خود در شما جای نهادند؛ آنها بخشی جدانشدنی از شما هستند و همراه با زندگی شما در شما جاری هستند و شما با داشتن فرصتی برای زندگی بهتر، یاد آنها را روشن و سبز نگاه خواهید داشت.

از قیطریه تا اورنج کانتی: روایت یک مرگ از پیش تعیین شده

از قیطریه تا اورنج کانتی: روایت یک مرگ از پیش تعیین شده

از قیطریه تا اورنج کانتی آخرین اثر زنده‌یاد حمیدرضا صدر، محقق و پژوهشگر سینما و فوتبال است. او زمانی که پی برد که به سرطان پیشرفته‌ای مبتلاست نوشتن این کتاب را آغاز کرد، در طی سه سال تأکید کرد که خبری از بیماری‌اش منتشر نشود. کتاب از لحظه آگاهی‌اش از سرطان آغاز شده و با بخش انتهایی کتاب که روایت دخترش غزاله از مرگ پدر است پایان می‌یابد.

از قیطریه تا اورنج کانتی روایتی عمیق و ناب از دنیای درونی فردی است که در مورد تجربه‌ها و احساساتش به شکلی اصیل و شفاف سخن می‌گوید، احساساتی مانند خشم نسبت به "کارسینومای لعنتی" که چطور در میان همه مشغله‌های زندگی‌اش او را در برگرفت، غم جدایی از عزیزانش و ترک شهری که دوستش می‌داشت، عشق نسبت به همسرش مهرزاد و دخترش غزاله، که همه با قلم هنرمندانه حمیدرضا صدر بر جان و دل مخاطب اثر می‌نشیند و او را در همه تجارب احساسی‌اش همراه می‌سازد.

حمیدرضا صدر در ابتدای کتاب می‌نویسد:

" ای داد که چه سفری پیش رو داری، پسرجان. سفری متفاوت با سفر‌های پیشین. سفری بدون سرخوشی، سفری بدون خنده. سفری بی‌بازگشت. سفری با پرسش‌هایی پیش پا افتاده: حقیقت زندگی در سلامتی است یا بیماری؟ از دست دادن مهم‌تر است یا به دست آوردن؟ امید قوی‌تر است یا نومیدی؟ فقدان چیست و وفور کدام است؟

همه چیز از سرفه‌های حین خواب شروع شد. مگر نه این که بسیاری از چیز‌های مهم حین خواب شروع شده‌اند؟ مگر نه این که رخداد‌های بزرگ معمولا از دل کوچک‌ترین وقایع برآمده‌اند؟ مگر نه این که پیشامد‌های بد بی‌خبر در خانه را کوبیده‌اند؟

پیشامد‌ها شبیه بادند، آمدن‌شان را نمی‌بینید. موی‌تان ناگهان تکان می‌خورد و خزیدن باد را بر چشم‌ها و صورت‌تان احساس می‌کنید. آمدن بیماری را نمی‌بینید و متوجه نمی‌شوید که چگونه سرما خورده‌اید. نمی‌فهمید که یک ویروس چگونه نشانه‌تان گرفته. خبر ندارید که یک تومور کوچک از سال‌ها پیش سرخوشانه در بدن‌تان پرسه‌زده و همین روزهاست که خدمت‌تان برسد.

این هم برای تو آغاز یک پایان است. آغاز جنگی با احساس پرتاب شدن از بلندی. مثل سقوط از پرتگاه با حرکت آهسته. عجولانه به خودت نهیب‌زده‌ای. نمی‌خواهی این سقوط را کند کنی. نه، نمی‌خواهی. سقوط از پرتگاه با حرکت تند به مراتب تحمل پذیرتر از سقوط با حرکت آهسته است. حرکت آهسته یعنی طولانی‌تر شدن دوران درد کشیدن، و درد به راستی نفرت‌انگیز است."

چرا کودکان دروغ می‌گویند؟

چرا کودکان دروغ می‌گویند؟

اگر از ابتدا حقیقت را به من می‌گفت، هرگز اینقدر عصبانی نمی‌شدم!
دروغ گفتن در مراحل تحول اتفاقی طبیعی است. چرا که احتمالا کودک با دروغ گفتن مرز واقعیت و خیال را می­‌سنجد. اما آنچه می­‌خواهیم بدان بپردازیم این است که کودکان با دروغ‌بافی از خودشان در برابر عواقب رفتارهایشان مراقبت می‌کنند. وقتی می‌بینیم فرزندمان چیزی را انکار می‌کند که می­دانیم اتفاق افتاده، خشمگین می‌شویم و احتمالا این واکنش‌ها به ذهنمان می‌رسد: داری منو فریب میدی؟

اما چرا بچه‌ها دروغ می‌گویند؟

اگر قضاوت و احساس خودمان را در مورد دروغ گفتن فرزندمان در نظر نگیریم و در عوض کوچک‌نمایی کنیم و کنجکاو شویم؛ دروغ گفتن او به­ نوعی جذاب می‌شود، اینطور نیست؟

 ما می‌توانیم فرزندی داشته باشیم که اساساً می‌داند که ما حقیقت را می‌دانیم اما همچنان داستان متفاوتی را برایمان تعریف کند. اتفاق بسیار جالبی در حال وقوع است؛ ایده بزرگ اینجاست: بچه ها برای محافظت از رابطه­‌شان با ما، دروغ می­‌گویند.

بچه‌ها با چیزی هماهنگ می­‌شوند که ما را به آن‌ها نزدیک می‌کند. آنها همچنین یاد می‌گیرند که چه چیزی والدین را از آنها به واسطه­‌ی تنبیه، انتقاد، تمسخر و عصبانیت دور می‌کند. اگر کودکان باور داشته باشند که والدینشان با خشم، قضاوت و تنبیه به حقیقت واکنش نشان می‌دهند، برای حفظ دلبستگی دروغ می‌گویند. اگر بچه‌ها باور داشته باشند که والدینشان با نگرانی، پرس‌و‌جو و درکی درست از چرایی رفتار بد؛ به حقیقت واکنش نشان می‌دهند، تمام روز صادق خواهند بود.

مورد دیگری که می‌توان در نظر گرفت این است که کودک دروغ می‌گوید و نمی‌داند دروغ می گوید. در واقع آنچه والدین به عنوان دروغ در نظر می­گیرند صرفا شاید تخیل کودک در مورد یک رویداد باشد.

+ دلایل زیربنایی دیگری نیز برای دروغ گفتن وجود دارد که  نباید به سادگی از کنارشان عبور کنیم.

 

ترجمه و اقتباس: خانم نیکناز دیانی

خودگویی‌های منفی

خودگویی‌های منفی

گاهی در طول زمان پیش می‌آید که افراد  گفته‌هایی را با صدای بلند یا در ذهن به خود می‌گویند. این گفته‌ها گاه سعی دارند ما را متقاعد کنند که به اندازه کافی خوب نیستیم و یا لیاقت چیزهای خوب را در زندگی نداریم. این خودگویی‌ها می‌تواند در طول زمان تأثیرات منفی زیادی بر ما گذاشته، انرژی‌مان را تحلیل برد، فرسوده‌مان کند و انگیزه‌مان را برای انجام کارها از ما بگیرد.

کنار گذاشتن این خودگویی‌های منفی کار راحتی نیست و نیازمند زمان است، گاه ممکن است به کمک تخصصی برای از کنار گذاشتن آنها نیاز داشته باشیم تا ریشه‌شان را درون خودمان واکاوی کنیم و با کمک روان‌درمانگر بتوانیم آنها را از میان ببریم. با این حال راهکارهایی هم وجود دارد که می‌تواند ما را در این مسیر یاری کند.

5 راه برای کنار گذاشتن خودگویی‌های منفی

1.جملات منفی که به خود می‌گویید را بنویسید و هرکدام را به چالش بکشید.

اغلب اوقات خودگویی‌های منفی مبهم و اغراق‌آمیزند. به طور مثال " هیچ‌کس من رو دوست نداره" یا "همیشه گند می‌زنم"

برای هر خودگویی منفی تأمل کنید و گزاره‌ای که آن را رد می‌کند بنویسید، یک یا چند گزاره یا موقعیت را به ذهن آورید که موقعیتی متناقض با گزاره‌تان را نشان دهد.

به طور مثال: مامان‌بزرگم همیشه بهم احترام ‌می‌ذاشت و به خاطر پیدا کردن کارم تحسینم می‌کرد"، "همکارم هفته پیش به این خاطر که مفید بودم ازم تشکر کرد" "نمی‌تونم ثابت کنم یا بدونم که دیگران در مورد من چه احساسی دارند تنها چیزی که مطمئنم اینه که مامانم دوستم داره"

  1. اشتباهات دیگران را مشاهده کنید

زمانی که دریابید در اشتباه کردن تنها نیستید و دیگران هم گاه در زندگی اشتباهاتی مانند شما را انجام داده‌اند آسودگی خیال می‌گیرید. از دوستان، همکاران یا معلمانی که رابطه خوبی با آنها دارید در مورد بزرگ‌ترین اشتباهشان سؤال کنید و اینکه چه درسی از آن اشتباه آموخته‌اند. در رمان‌ها یا داستان زندگی افراد مشهور به دنبالشان بگردید. مشاهده این اشتباهات به شما کمک می‌کند سرزنش‌گری خود را کمتر و تاب‌آوریتان به هنگام تجربه آنها بیشتر شود.

  1. به دنبال کمک حرفه‌ای باشید

گاهی برخی از خودگویی‌های منفی نظیر "من تاحالا رابطه موفقی نداشتم" یا "من تا حالا نتونستم یه شغل ربرای مدتی حفظ کنم"، دریچه‌ای را به سمت ویژگی‌های شخصیتی یا الگوهای رفتاریتان می‌گشاید که تغییر آنها برایتان مفید باشد. نه به این معنی که شما آدم بدی هستید بلکه به این معنی که شما و کیفیت زندگیتان ممکن است با یادگیری برخی مهارت‌ها و یا تغییر الگوهای رفتاریتان تغییر یابد

4.روزانه کارهایی را انجام دهید که باعث می‌شوند احساس بهتری نسبت به خود داشته باشید.

دوست و همکارتان را تحسین کنید، از شخصی قدردانی کنید، به دوست یا اعضای خانواده‌ای که نیاز به کمک دارند کمک کنید، حیوان خانگی‌تان را در آغوش بگیرید و غذایی را که تازه یاد گرفته‌اید برای خود و خانواده درست کنید. ما اغلب از طریق ارتباط با دیگران است که خود را انعکاس می‌دهیم، در نتیجه احساس بهتری را نسبت به اینکه چه کسی هستیم و دیگران ما را چگونه می‌بینند خواهیم داشت.

  1. زمان بیشتری با افراد امن زندگیتان بگذرانید

سپری کردن زمان با افرادی که دائما شما را سرزنش می‌کنند و از شما انتقاد می‌کنند برایتان سازنده نیست. برعکس افراد امن زندگیتان که به شما احترام می‌گذارند و تشویقتان می‌کنند کمکتان می‌کنند ارزش خود بیشتری را در درونتان بیابید. اگر چنین افرادی در زندگی ندارید از طریق گروه‌های خودیاری، دوره‌های آموزشی و جمع‌های ورزشی چنین اشخاصی را ملاقات کنید.

 

تمرین این راهبردها به شما کمک می‌کند دنیای اطراف در ذهنتان روشن‌تر و امیدوارانه‌تر شود و خود را رهاتر از همه این سرزنش‌ها و انتقاد‌ها ببینید

 

 

خودمراقبتی مادر در ماه‌های اول تولد کودک ( 2)

خودمراقبتی مادر در ماه‌های اول تولد کودک ( 2)

در پست قبلی به اهمیت خودمراقبتی مادر پس از تولد نوزاد پرداختیم، اما در عمل چگونه می‌توانیم خودمراقبتی را انجام دهیم و به خود و کودکمان کمک کنیم تا لحظات بهتری را در کنار یکدیگر سپری کنیم؟

اگر یک مادر با نوزادی تازه‌وارد باشید، شاید به نظرتان تقریباً غیرممکن باشد که بتوانید برای خود با نوزادی که تمام وقتتان را به خودش اختصاص می‌دهد زمانی بیابید. اما باید به خاطر داشته باشید که با مراقبت از خود است که می‌توانید بهترین مراقبت از کودک را داشته باشید.

  • سعی کنید هر روز چند دقیقه‌ای را تنها برای خود سپری کنید. این کار به شما کمک می‌کند کمتر ناامید و تحریک‌‌پذیر باشید و از خود در برابر افسردگی پس از زایمان محافظت کنید.
  • از نظر جسمانی از خود مراقبت کنید، استراحت کنید، تغذیه درست داشته باشید، ورزش کنید و یک سیستم حمایتی خانوادگی برای خود ایجاد کنید.
  • با مادران با شرایط یکسان خودتان صحبت کنید و تجربه‌های یکدیگر را شنیده و به اشتراک بگذارید.
  • احساسات منفی خود را پذیرفته و آنها را ابراز کنید. طبیعی است که گاهی احساسات منفی نسبت به کودکتان که تازه پا به این دنیا نهاده و گاه تغییراتی را در زندگی شما ایجاد کرده داشته باشید. از این احساسات ناخوشایند نترسید و احساس شرم نکنید.
  • روی احساسات مثبت خود تمرکز کنید. به تجاربی که احساسات مثبت را در شما ایجاد می‌کنند توجه کرده و آنها را تداوم ببخشید.
  • انتظارات خود را واقع‌بینانه کنید. هیچ‌کس نمی‌تواند همه کارها را با هم انجام دهد چه برسد به اینکه آنها را به طور ایده‌آلی انجام دهد. برای رسیدن به اهداف معقول و قابل‌دستیابی تلاش کنید. اتمام مطالعه یک کتاب، انجام کارهای خانه و یا کاهش وزن و ...
  • حس شوخ‌طبعی خود را تقویت کنید، سعی کنید روزانه بخندید، چه به خود، یا به موقعیتتان یا چیزی خارج از اینها.
  • روز خود را ساختارمند کنید. برنامه‌ریزی آزادانه‌ای برای سپری کردن روزتان داشته باشید، برنامه‌ای که انعطاف‌پذیر و واقع‌بینانه باشد.
خودمراقبتی مادر در ماه‌های اول تولد کودک ( 1)

خودمراقبتی مادر در ماه‌های اول تولد کودک ( 1)

پدر و مادر شدن تجربه‌ای متحول‌کننده است، گاهی اوقات دشوار و گاهی لذت‌بخش است. در شروع ممکن است احساس خستگی کرده، حالت‌های احساسی زیادی را تجربه کنید و نیاز به حمایت و پشتیبانی دیگران داشته باشید.

به دنبال راه‌هایی باشید که از خود مراقبت کرده و یا دیگران از شما مراقبت کنند، این به شما کمک می‌کند از کودک خود مراقبت کنید.

زمان‌هایی را بیابید که بیشترین لذت را از فرزندتان می‌برید مانند زمان بعد از شیر خوردن نوزاد، یا حمام‌کردن، یا لحظه بعد از بیداری‌اش، این لحظات سختی‌های مراقبت از کودک را کم‌رنگ‌تر می‌کند و انرژی روانی به شما می‌بخشد.

وقتی اوضاع برایتان دشوار می‌شود به خود یادآوری کنید که مراقبت از کودک کار سختی است به این علت که به شما وابسته هستند نه به این خاطرکه می‌خواهند ناامیدتان کنند.

در پست بعدی به شیوه‌های خودمراقبتی مادر پس از تولد نوزاد بیشتر خواهیم پرداخت.

چرا همچنان در رابطه سمی می‌مانیم؟

چرا همچنان در رابطه سمی می‌مانیم؟

 

قسمت اول: تأثیر افکار و باورهای ما

 

گاهی بیش از آنچه می‌خواهیم روابط بد و حتی سمی را ادامه می‌دهیم، نه به این دلیل که به آشفتگی در رابطه عادت کرده‌ایم یا اینکه دلمان می‌خواهد با ما بد رفتار کنند. احتمالا هر از چند گاهی بارقه‌ای از امید می‌بینیم و تصور می‌کنیم اوضاع حتما بهتر خواهد شد. ممکن است زنگ خطرهایی که برای دیگران کاملا آشکار است را نادیده بگیریم شاید به این دلیل که از دریچه مثبت‌نگری کاذب و امیدواری واهی به رابطه و شریک عاطفیمان می‌نگریم .

ما باورهایی در درونمان داریم که همه آنها در انتخاب‌هایمان در رابطه تأثیرگذار هستند،. گاه تصور می‌کنیم قادر هستیم به شریک عاطفی‌مان کمک کرده و آنها را به ظرفیت بالای وجودی‌شان برسانیم یا اگر ترکشان کنیم ممکن است آسیب ببینند بنابراین هیچ‌وقت خیال جدایی از او را به سر راه نمی‌دهیم. گاه خیال‌پردازی‌هایی در مورد رابطه‌مان داریم و از هم پاشیدگی رابطه به معنای این است که رویاهایمان باید بمیرند و این دردناک است. گاه فکر می‌کنیم نقش اصلی ما در زندگی این است که مراقب دیگران باشیم حتی اگر به قیمت از دست رفتن خودمان باشد. حتی این فکر به ذهنمان خطور می‌کند که اگر به خاطر نیازها و خواسته‌های برآورده نشده‌مان رابطه را ترک کنیم آدم خودخواهی هستیم.

 

اطلاعات جدید در رابطه و نحوه برخورد ما با آن:

اگر در یک رابطه سمی باشیم گاه "ناهماهنگی شناختی" را تجربه می‌کنیم،‌ زمانی که چیزی را تجربه می‌کنیم که خلاف باورها، اعتقادها و آموخته‌هایمان باشد چند گزینه پیش رو داریم:

اطلاعات متناقض و جدید را نادیده می‌گیریم:

 ("احتمالا منظوری نداشت از این کارش" ، "فکر نمی‌کنم این کاری که میگین رو واقعا کرده باشه"

با اطلاعات جدید می‌جنگید:

"چطور جرأت می‌کنی بهم بگی که داره خیانت می‌کنه" "اهمیتی نمیدم که چی دیدی و اومدی اینطوری میگی"

اطلاعات جدید را توجیه می‌کنید:

(منو میزنه ولی میدونی منم شاید عصبانیش می‌کنم و خب حقمه")

 (فکر میکردم با حیوانات مهربون باشه، یه جایی فکر کنم دیدم که یه گربه‌ای رو زد، ولی حتما دارم اشتباه می‌کنم اون اینکار رو نمی‌کنه)

 

باید به یاد داشته باشیم که روابط بد همیشه بد نیستند، هر کسی که در یک رابطه آسیب‌زا بوده می‌داند که رابطه سیاه و سفید نیست، همیشه لحظاتی از شادی و شعف وجود دارد،‌ لحظاتی که به تغییری که همیشه امیدش را داشتید نزدیک می‌شوید یا لحظاتی که باور دارید نقطه عطفی در رابطه شما خواهد بود. ولی واقعیت این است که ما هیچ کنترلی بر دیگران نداریم، فردی که واقعا و در بهترین حالت بر او کنترل داریم "خودمان" هستیم. ظرفیتی  که در یک شخص و در یک رابطه می‌بینید چشم‌انداز شماست و نه لزوماً شریک عاطفی‌تان. برای چنین تغییری فرد مقابل هم باید این ظرفیت را دیده و با تمام وجود برایش تلاش کند و این چیزی است که خارج از کنترل ما خواهد بود.

در قسمت‌های بعدی به دیگر عواملی که سبب می‌شوند در یک رابطه سمی و آسیب‌زا بمانید اشاره خواهیم کرد.

پیامد احساسی برای کودکان

پیامد احساسی برای کودکان

من زمان کافی برای نشستن و اجازه دادن به کودکم برای تجربه هیجاناتش ندارم. من نیاز دارم که کارهای روزانه­ام را انجام دهم.

این موضوع برای کودکان چه پیامد احساسی خواهد داشت:

والدین من زمان کافی برای احساسات من ندارند

ظرف ها از احساسات من مهم ترند

احساسات من مشکل­سازند

احساسات من مهم نیستند

احساسات من معتبر نیستند

اگر کودکان ما این پیام را دریافت می­کنند، آنها دیگر برای تجربه احساساتشان سراغ ما نخواهند آمد و ما یا خودمان فکر می­کنیم: اوه چه عالی، جواب داد. اما بعدا متوجه خواهید شد که آنها همچنان عصبانی، غمگین، ناامید و دور هستند آنها همچنان همه آن احساسات را دارند  فقط دیگر برای به اشتراک‌گذاشتن این هیجانات با دیگران احساس امنیت نمی‌کنند. هر بار که من با والدین در مورد این موضوع صحبت می‌کنم آن‌ها از کارهای متنوعشان می­گویند و اینکه زمان کافی ندارند. در واقع در کنار فهرست کاری طولانی، ناراحتی والدین در مواجهه با هیحانات شدید نیز بخشی از این ماجراست.

شما بعنوان والد در مواجهه با احساسات کودکانتان چه تجربه ای دارید؟ چه عواملی شما را از پاسخگویی به آنها باز می­دارد؟

Image

ساعات کاری

شنبه تا پنج شنبه از ساعت ۹ الی ۲۱

با ما تماس بگیرید

اینماد