خواندنی‌ها

مقالات عمومی، تخصصی و اخبار

چرا فقط مامان؟

چرا فقط مامان؟!

من مامانو می‌خوام!
مامان باید منو توی تخت بخوابونه.
مامان باید برام کتاب بخونه.
مامان باید غذا بده.

شاید این جمله‌ها برایتان آشنا باشد؛
گاهی حتی با وجود اینکه پدر داوطلب مراقبت و نگهداری از کودک هست، هر بار که پدر می‌خواهد کمک کند، کودک او را پس می‌زند و می‌گوید:
«نه! فقط مامان!»

شاید به عنوان یک مادر از خودتان بپرسید:
«چرا همه چیز باید با من باشد؟»
شاید به عنوان یک پدر از این پس‌زدن‌ها دلگیر شوید و احساس کنید در رابطه با فرزندتان جایی ندارد.

اما یادتان باشد:
این رفتارها، یک مسئله شخصی نیست.
کودکان در سال‌های نخست زندگی، احساس امنیت اصلی خود را از رابطه با مراقب اولیه‌شان (که معمولاً مادر است) می‌گیرند.

برای کودک، حضور مداوم و پیش‌بینی‌پذیر مادر یعنی «دنیا امن است».
پس طبیعی است که در موقعیت‌های مختلف، بخواهد به همان منبع امنیت پناه ببرد.
پدر هم می‌تواند در شکل‌گیری حس امنیت، نظم عاطفی و رشد اجتماعی کودک نقشی کلیدی داشته باشد.

👣 چطور می‌توان پدر را به تدریج وارد دایره ارتباطی و مراقبتی کرد؟
۱. در نگهداری از کودک مشارکت کنید.
در فعالیت‌های ساده مثل آماده شدن برای خواب، یا غذا خوردن در کنار هم حضور داشته باشید. به این ترتیب، کودک امنیتی که با حضور مادر احساس می‌کند را به پدر نیز تسری می‌دهد.
۲. زمان‌های پدر–فرزندی بسازید.
زمان‌هایی اختصاصی برای با هم بودن در نظر بگیرید که در آن به یک فعالیت مشترک دوتایی جذاب بپردازید؛ مثلاً رفتن به پارک، لگو بازی و ... .۳. علایق مشترک کشف کنید.
سعی کنید تا علایق مشترکی که بین پدر و کودک وجود دارد را پیدا کنید.
اگر پدر فوتبال دوست دارد، باهم نتایج بازی را حدس بزنند.
اگر اهل موسیقی است، باهم آواز بخوانند یا ساز بزنند.

به این ترتیب، با گذشت زمان، کودک یاد می‌گیرد که هر دو والد می‌توانند منبع محبت و امنیت باشند.

...اندوه فهمیدن

"...اندوه فهمیدن"

فهمیدن ژرفِ دیگری، فقط فرآیندی شناختی برای کسب اطلاعات از دیگری نیست، بلکه می‌‌توان گفت که به معنای درک حالات ذهنی، تجربه‌ها و جهان روانی او و پذیرفتن بخشی از آن در روان خود و گشودن فضایی درونی برای بازنمایی‌های حضور اوست.

در لحظهٔ فهمِ راستین، مرز میان «من» و «او» لحظه‌ای تار و رقیق می‌شود.

هر فهمِ عمیقْ تا حدودی ما را دگرگون می‌کند، چیزی از ما را می‌گیرد و چیزی از دیگری را در دنیای درون‌روانی ما می‌نشاند.

از همین‌جا نغمه‌ای اندوهناک بر جان‌ ما طنین‌انداز می‌شود:
سوگواری برای خودِ پیشین
و پذیرش حضوری تازه در روان.

چنین کیفیتی از فهمیدنِ دیگری یعنی پذیرفتن دیگری در قلمرو روان و زیستن با ردّی ظریف از او در درون. این به معنای همدلی عمیق، شناسایی نیازها و احساسات او و تحمل فاصله‌ها و تفاوت‌هاست.

این دگرگونی احساس تنهایی را نیز به همراه دارد؛ نه به خاطر از دست دادن دیگری، بلکه به دلیل آگاهی از فاصله‌ای که همیشه میان دو ذهن باقی می‌ماند.

تنهاییِ پس از فهمیدنْ نشانهٔ پختگی است؛ زیرا به ما یادآوری می‌کند که هر نزدیکیِ عمیق، سایه‌ای از فاصلهٔ ناگزیر را با خود دارد و به ما یادآوری می‌کند که روان دیگری هر چند نزدیک و محبوب باشد با حالات ذهنی ما انطباق کامل ندارد.

اضطراب والد؛ اضطراب کودک

اضطراب والد؛ اضطراب کودک

اضطراب والدینی فقط «نگرانی زیاد» نیست.
نوعی دل‌مشغولی دائمی است که در رفتار، نگاه، یا حتی سکوت والد نفوذ می‌کند.
این اضطراب معمولاً از احساس ناتوانی در کنترل آینده یا ترس از اشتباه کودک می‌آید.

وقتی والدین به دلیل نگرانی‌های بیش از حد یا ترس از آسیب‌دیدن کودک، به طور مداوم کنترل‌گر و محافظه‌کار می‌شوند، کودک احساس عدم امنیت می‌کند و به دنبال ایجاد پیوندی بیشتر با والدین به هر قیمت است. این نوع از اضطراب والدین می‌تواند باعث شود کودک به والدین خود وابستگی شدید پیدا کند.

🔹 کنترل مداوم رفتار کودک
🔹 سخت‌گیری برای جلوگیری از خطر
🔹 چک‌کردن‌های بی‌وقفه
🔹 پیش‌بینی فاجعه در موقعیت‌های عادی
🔹 یا حتی احساس گناه از هر آسیب یا ناراحتی کودک
این‌ها نشانه‌هایی از اضطراب والدینی‌اند، نه فقط «مراقبت زیاد».

در نظریه دلبستگی، کودک احساس امنیت را از حالت درونی والد می‌گیرد.
وقتی والد دائم مضطرب است، کودک می‌فهمد:
«دنیا امن نیست، چون مامان یا بابا هم از آن می‌ترسد».
و این اضطراب به آرامی درونی می‌شود.

کودکی که پیوسته در فضای اضطراب بزرگ می‌شود،
به جای حس امنیت، دچار وابستگی بیش از حد و بی‌اعتمادی به توانمندی‌های خود می‌شود.
او یاد نمی‌گیرد «می‌توانم»، بلکه باور می‌کند «بدون مامان یا بابا نمی‌توانم».

نکته مهم اینجاست:
اضطراب والدین، اضطراب کودک را تغذیه می‌کند،
و اضطراب کودک، اضطراب والد را تشدید می‌کند.
این چرخه‌ی ناآگاهانه فقط به همین ترتیب ادامه پیدا می‌کند.


کودکانی که با والدین مضطرب رشد می‌کنند، بیشتر در معرض تجربه اضطراب‌های کودکانه، اضطراب جدایی و وابستگی عاطفی قرار دارند.
واکنش‌های هیجانیِ ناپایدار یا پیش‌بینی‌های ترسناک والد، به کودک می‌آموزد که دنیا جای ناامنی است و او به تنهایی از پسش برنمی‌آید. و این پیام، در طول زمان، سلامت روانی و انعطاف هیجانی او را تضعیف می‌کند

در جستجوی عشق خالص...

در جستجوی عشق خالص...

در جستجوی عشق خالص...

آیا واقعاً می‌توانیم کسی را دوست داشته باشیم، بدون اینکه گاهی نسبت او احساس خشم یا تنفر داشته باشیم؟

وقتی در رابطه عاطفی فقط انتظار عشقی بی‌نقص از محبوب خود را داریم و احساساتی مثل خشم، نفرت یا دلخوری را نادیده می‌گیریم، چه اتفاقی می‌افتد؟

هنگامی که عواطف ناخوشایندی که در رابطه عاطفی تجربه می‌کنیم، نادیده می‌گیریم و فقط به دنبال عشق خالص هستیم:

۱. نادیده گرفتن «خود واقعی»: ممکن است نتوانیم بپذیریم که ما هم در برابر ناکامی، امکان خشمگین شدن و حتی نفرت پیدا کردن داریم. از آنجا که ممکن است این احساسات را «بد» بدانیم، احتمال دارد آن‌ها را پنهان و یا انکار می‌کنیم. در نتیجه، ارتباط‌مان با دنیای درونی‌مان مخدوش می‌شود و دیگر نمی‌توانیم دریابیم که این احساسات چه معنایی دارند تا به شکل بهینه‌ای مدیریت‌شان کنیم.

۲. انتظارات غیرواقع‌بینانه: ما انتظار داریم شریک‌مان هم "همیشه خوب" باشد. وقتی او احساس خشم یا نفرت می‌کند، چون ما این احساسات را برای خودمان به رسمیت نمی‌شناسیم، تمایل نداریم خودمان را جای او بگذاریم، کنجکاو بمانیم و ببینیم که "در ذهن او چه می‌گذرد؟" در نتیجه، به جای درکش، او را "بد" یا "تهدیدکننده" می‌‌پنداریم.

نتیجه: به جای اینکه با هم صحبت کنیم که "چرا عصبانی هستیم؟"، درگیر این می‌شویم که "عصبانیت نباید وجود داشته باشد." این نادیده گرفتن واقعیت، ظرفیت ما را برای حل مشکلات مختل می‌کند.

بی‌ثباتی عاطفی

احساساتی که دیده و درک نشوند، از بین نمی‌روند بلکه در زیر سطح رابطه انباشته می‌شوند:

۱. فشار درونی: خشم و نارضایتی انکارشده درون ما انباشته می‌شود، اما چون اجازه بروز آن‌ها را به خود نمی‌دهیم به شکل‌های ناخوشایند دیگری خود را نشان می‌دهند: اضطراب شدید، دلخوری‌های کوچک و دائمی و یا ناخوشی‌های جسمی.

۲. غیرقابل پیش‌بینی بودن: چون طرفین رابطهْ احساسات درونی‌شان را نادیده می‌گیرند، رابطه غیرقابل پیش‌بینی می‌شود. طرف مقابل نمی‌داند که چرا ناگهان از او فاصله می‌گیریم یا ناگهان از سر خشم یا نفرت از کوره درمی‌رویم. گویی در رابطه‌مان مدام بین این حالات در نوسانیم: "عشق فوق‌العاده" و ناگهان "خشم غیرقابل کنترل" یا "سردی و قطع رابطه".

زندگی در یک نقش آرمانی

اصرار بر عشق خالص یعنی اصرار بر اینکه من و محبوبم همیشه نسخه‌ای بی‌نقص و فانتزی باشیم و این دیدگاه ممکن است پیامدهایی داشته باشد:

۱. ناتوانی در دیدن واقعیت: احتمال دارد ما شریک عاطفی‌مان را نه آن‌طور که هست، بلکه آن‌طور که می‌خواهیم باشد تصور کنیم (آرمان‌سازی). اما لحظه‌ای که او نقص یا عواطفی ناخوشایند نشان می‌دهد، این تصویر آرمانی می‌شکند و ممکن است ما ناگهان ناامیدی بسیاری را تجربه کنیم و میل به تحقیر یا ناارزنده‌سازی طرف مقابل پیدا کنیم.

۲. فقدان عمق: عشق حقیقی می‌تواند به معنای پذیرش نقص‌ها، بدی‌ها و جنبه‌های تیره یکدیگر نیز باشد. وقتی فقط خوبی‌ها را می‌خواهیم، در واقع داریم از صمیمیت عمیق می‌گریزیم. این‌گونه شریک عاطفی ما ممکن است احساس کند که "ما فقط عاشق بخش‌های خوب او هستیم، نه خود واقعی او."

صمیمیت در تاریکی سایه‌ها نیز می‌بالد...

هدف رابطه سالم رسیدن به عشقی عمیق است، نه عشق خالص. عشق عمیق یعنی:

- تحمل اینکه من و تو گاهی از هم عصبانی می‌شویم اما به خاطر داریم که همدیگه را دوست هم داشته‌ایم.

- گفتگو درباره دلخوری‌ها و خشم‌ها، به جای پنهان کردن آن‌ها.

- پذیرش اینکه "همانی که تو را خرسند می‌کند، گاهی تو را ناکام هم می‌گذارد."

بچه‌ام هیچ‌وقت از اتفاقات مهد یا مدرسه‌اش حرف نمی‌زند!

بچه‌ام هیچ‌وقت از اتفاقات مهد یا مدرسه‌اش حرف نمی‌زند!

«بچه‌ام هیچ‌وقت از اتفاقات مهد یا مدرسه‌اش حرف نمی‌زند!»

بعضی والدین می‌گویند:
«هر روز که بچه‌ام از مهد یا مدرسه برمی‌گرده، می‌پرسم امروز چی کار کردی؟ اما هیچی نمیگه! نه از دوست‌هاش میگه، نه از معلمش، نه از اتفاق‌های روزانه‌اش...»
به ویژه در روزها و ماه‌های اول مهد یا مدرسه، این سکوت می‌تواند مادر و پدر را کمی مضطرب یا کنجکاو کند. اما ...

سکوت کودک و عدم تمایل برای بازگو کردن وقایع می‌تواند دلایل مختلفی داشته باشد:
• فرسودگی شناختی: پس از ساعت‌ها تعامل و یادگیری، حوصله و تمایلی برای حرف زدن ندارد.
• اضطراب یا نگرانی از واکنش والدین: بعضی از بچه‌ها نگرانند که مبادا اشتباهی کرده باشند و با واکنش منفی یا نصیحت‌های طولانی والدین روبه‌رو شوند.

• نیاز به مالکیت عاطفی: کودک می‌خواهد احساس کند بخشی از دنیایش «مال خودش» است.
• تجربه هیجانات متناقض: گاهی هیجاناتی مثل ترس، خجالت یا سردرگمی را هنوز نمی‌تواند در قالب کلام بیان کند.
• سبک ارتباط والد: وقتی پرسش‌ها حالت بازجویی دارند («اتفاقی نیفتاد؟ کسی اذیتت نکرد؟») کودک احساس امنیت کمتری برای گفتگو پیدا می‌کند.

1. بلافاصله بعد از بازگشت از مدرسه سؤال نپرسید. اجازه دهید فرزندتان کمی استراحت یا بازی کند.
2. سؤال‌های باز و غیرمستقیم بپرسید: مثلاً «کدوم بخش روزت جالب‌تر بود؟» به جای «امروز چی یاد گرفتی؟»
3. گوش دادن فعال را تمرین کنید. وقتی کودک شروع به صحبت می‌کند، بدون قضاوت یا عجله برای نتیجه‌گیری گوش بدهید.

4. گفتگو کردن را به عنوان بخشی از تعامل روزمره خود داشته باشید و گاهی درباره اینکه روز شما چطور بود، صحبت کنید.
5. در مقابل سکوت فرزندتان گارد نگیرید و فقط به او نشان دهید که مشتاق و شنونده هستید، اما به مرزهای او احترام می‌گذارید. مثلاً: مجبور نیستی بگی حتماً اما من خیلی خوشم میاد که تو واسم تعریف می‌کنی.

سکوت کودک همیشه نشانه پنهان‌کاری یا مشکل نیست؛ گاهی بخشی از رشد اوست.
اگر والدین به جای فشار برای پاسخ، فضا و امنیت کافی برای گفت‌وگو ایجاد کنند، کودک در زمان خود، با کلمات خودش، شما را به دنیای خود دعوت خواهد کرد.

وقتی لایک کردن کافی به نظر می‌رسد...

وقتی لایک کردن کافی به نظر می‌رسد...

 

وقتی لایک کردن کافی به نظر می‌رسد...

آیا تا کنون با دیدن پستی دربارهٔ فقر، محیط‌زیست یا تبعیض فقط با یک لایک یا بازنشر آن مطلب احساس کرده‌اید وظیفه‌ٔ خود را انجام داده‌اید؟
بسیاری از ما در چنین لحظه‌هایی احساس آرامش و رضایت پیدا می‌کنیم، گویی همین واکنش، نشانه‌ٔ اخلاق‌مداری ماست.
اما برخی روانشناسان اجتماعی توضیحی برای این احساس دارند و اصطلاحی به نام (Moral Licensing) برای این پدیده انتخاب کرده‌اند.

Moral licensing
چیست؟

هنگامی که ما عملی انجام می‌دهیم که از نظر اخلاقی درست به نظر می‌رسد، احتمالاً نوعی «اعتبار اخلاقی» برای خود در نظر می‌گیریم. این اعتبار به‌صورت ناهشیار احساس رضایت و کفایت در ما برمی‌انگیزد، به‌گونه‌ای که در موقعیت‌های بعدی تمایل‌مان برای انجام رفتارهای نیک کاهش می‌یابد. به بیان دیگر، ذهن‌مان می‌گوید: «من سهمم را انجام داده‌ام»، هرچند عملی در دنیای بیرون هنوز به طور مؤثر صورت نگرفته است.

در دنیای شبکه‌های اجتماعی نیز، این فرآیندها دیده می‌شود.
کاربران با لایک کردن یا بازنشر پست‌های انسان‌دوستانه، احساس می‌کنند در حمایت از یک هدف سهیم بوده‌اند، اما همین احساس ممکن است سبب کاهش مشارکت موثرتر و عملی آنان شود. به این پدیده «کنشگری کم‌هزینه» یا Slacktivism گفته می‌شود.

نگاهی به برخی پژوهش‌ها

۱. در پژوهشی نشان داده شد که هنگامی که حمایت‌های اینترنتی بسیار آشکار و در معرض دید دیگران است‌ – مانند اشتراک‌گذاری پست‌های اجتماعی در شبکه‌های مجازی – احتمال انجام مشارکت واقعی بعدی، از جمله کمک مالی یا داوطلبی، کاهش می‌یابد (کریستوفرسن، وایت و پلوزا، ۲۰۱۴).

۲. در مطالعه‌ٔ دیگری از کیم و همکاران (۲۰۲۳) آمده است که امضای اینترنتی یا لایک کردن پست‌های خیریه می‌تواند نوعی احساس انجام وظیفه‌ٔ اخلاقی در فرد ایجاد کند؛ احساسی که می‌تواند میل به نقش‌آفرینی در میدان عمل را تضعیف کند.

۳. پژوهش‌های جامع‌تری نیز این روند را تأیید کرده‌اند. به عنوان مثال نمونه، فراتحلیل بلانکن، فن دِ فِن و زلنبرگ (۲۰۱۵) نشان داد که برخی اشکال رضایت اخلاقی کوتاه‌مدت، اگر به رفتار پایدار منجر نشود، ممکن است در بلندمدت به شکل‌گیری نوعی بی‌عملی اجتماعی و اخلاقی در افراد بیانجامد.

آیا «کنش‌گری کم‌هزینه» همیشه پیامد منفی دارد؟

برخی پژوهش‌ها بیانگر آنند که رفتارهای نمادین در فضای مجازی می‌توانند کارکردهای متفاوتی داشته باشند. در برخی موارد، این کنش‌ها به افزایش آگاهی عمومی، گفت‌وگوی اجتماعی و شکل‌گیری حساسیت جمعی کمک می‌کنند.
در موقعیت‌های دیگر، ممکن است همین احساس مشارکت نمادین انگیزه‌ٔ عمل واقعی را کاهش دهد. بنابراین، اثر Slacktivism نه مطلقاً مثبت است و نه منفی؛ بلکه به زمینه، نیت فردی و پیوستگی با کنش‌های بعدی بستگی دارد.

پیش از واکنش به یک موضوع اجتماعی در شبکه‌های مجازی، می‌توان لحظه‌ای درنگ کرد و پرسید: «این رفتار چه نقشی در روند آگاهی یا تغییر دارد و چه پیوندی با عمل یا گفت‌وگو در دنیای واقعی پیدا می‌کند؟»

کنش دیجیتال بخشی از زنجیره‌ٔ تغییر اجتماعی است، نه جایگزین آن.
هر کلیک می‌تواند فرصتی برای آغاز درک، گفت‌وگو یا اقدام باشد، اما معنا و اثر آن در پیوند با گام‌هایی شکل می‌گیرد که پس از آن برمی‌داریم.

منابع برای مطالعه بیشتر:

Blanken, I., van de Ven, N., & Zeelenberg, M. (2015). A meta-analytic review of moral licensing. Personality & social psychology bulletin, 41(4), 540–558.

Kim, N., Kim, H. K., Tan, S. J., Wang, W. H. K., & Ong, K. H. (2023). The moral license of a click: How social observability and impression management tendencies moderate the effects of online clicktivism on donation behavior. New Media & Society, 26(11), 6394-6415.

Kristofferson, K., White, K., & Peloza, J. (2014). The nature of slacktivism: How the social observability of an initial act of token support affects subsequent prosocial action. Journal of Consumer Research, 40(6), 1149–1166.

شیوه صحیح مدیریت فضای مجازی بر اساس سن کودک

شیوه صحیح مدیریت فضای مجازی بر اساس سن کودک

"شیوه صحیح مدیریت فضای مجازی بر اساس سن کودک"


در روزهای قبل انواع راهبردهای مدیریت فضای مجازی والدین را معرفی کردیم. اما سوال این است که در هر سن، کدام راهبرد یا راهبردها مناسب‌تر و سازگار با ویژگی‌های رشدی فرزند ماست.
بنابراین در این پست قصد داریم راهبردهای صحیح مدیریت فضای مجازی متناسب با سن کودکان را معرفی کنیم.

خردسالان (۳ تا ۶ سال)

ویژگی‌های این سن: نیاز به نظارت مستقیم، مهارت دیجیتال پایین و کنجکاوی فراوان.

راهبرد مناسب:

* ترکیب راهبرد محدودکننده + ناظر

مثلاً تعیین زمان مشخص برای بازی (به طور مثال ۳۰ دقیقه)، محدود کردن اپلیکیشن‌ها و حضور والد هنگام بازی.

نکته: در این سن، کنترل محیط و حضور والد مهم‌تر از آموزش انتقادی است چون بچه‌ها هنوز مهارت‌های شناختی و هیجانی کافی برای کنترل خود را ندارند.

سنین دبستان (۶ تا ۹ سال)

ویژگی‌های این سن: شروع رشد خودکنترلی، توانایی یادگیری اصول پایه‌ای، علاقه به بازی‌ها و شبکه‌های اجتماعی ساده.

راهبرد مناسب:

* ترکیب محدودکننده + ناظر + سبک فعال

مثال: تعیین قوانین زمان استفاده، نظارت بر بازی‌ها، و گفت‌وگو درباره محتوای آنلاین: «چه چیزی در این بازی یاد گرفتی؟»

نکته: به کارگیری آموزش و همراهی با کودک در کنار محدودیت‌ها و نظارت بر فعالیت مجازی او، تفکر انتقادی آن‌ها را تقویت می‌کند.

 

سنین نوجوانی (۹ تا ۱۲ سال)

ویژگی‌های این سن: مهارت‌های دیجیتال بالاتر، نیاز به استقلال و تعامل اجتماعی گسترده‌تر.

راهبرد مناسب:

* ترکیب ناظر + فعال (با تمرکز بیشتر بر شیوه فعال)

مثال: گفتگو درباره محتوای آنلاین، آموزش مهارت‌های تشخیص منابع معتبر، مرور دوره‌ای فعالیت‌ها بدون محدودیت‌های سخت.

نکته: در این سن، گفت‌وگو و آموزش مؤثرتر از محدودیت سخت است؛ قوانین باید به‌عنوان راهنمایی و نه تنبیه دیده شوند.

چند نکته مهم

* سن کودک و توانایی خودکنترلی او، تعیین‌کننده راهبرد مؤثر است.

* والدینی که مهارت دیجیتال بالاتری دارند، می‌توانند راهبرد فعال را بهتر اجرا کنند.

* به یاد داشته باشید که ترکیب این راهبردها پویاست و با رشد کودک و تغییر رفتار او، باید تغییر کند.

* اعتماد و کیفیت رابطه والد–کودک پیش‌شرط موفقیت هر راهبرد است.

انتظار "عشق نامشروط" در روابط بزرگسالی

انتظار "عشق نامشروط" در روابط بزرگسالی

انتظار "عشق نامشروط" در روابط بزرگسالی

چگونه این خواسته می‌تواند چالش‌ساز باشد و روابط ما را تحت تأثیر قرار دهد؟

ریشه‌های این انتظار و ارتباط آن با تجربیات اولیه

نیاز به عشق نامشروط یک نیاز اساسی دوران کودکی است. وقتی این نیاز آیینهٔ روان ما، در روابط‌مان با مراقبان اولیه‌مان به حد کافی مورد توجه قرار نگرفته باشد یا برعکس ناکامی بهینه‌ای را تجربه نکرده باشیم، این روند احتمالاً بر شکل‌گیری جراحت‌های هیجانی نهانی در روابط‌مان با دیگران اثر می‌گذارد.

 صورتی از فرافکنی بر شریک عاطفی

وقتی همچنان از نظر عاطفی تحت تأثیر سیطرهٔ پویایی‌های گذشته باقی مانده باشیم ممکن است نیازهای گذشتهٔ خود را به فردی در زمان حال فرافکنی کنیم و از شریک عاطفی‌‌مان انتظار داشته باشیم که نقش والد کامل و ایده‌آل را برایمان بازی کند.

 

 پیامدهای این انتظار بر روابط عاطفی

رابطه عاطفی بزرگسالان اغلب بر پایه‌ شراکت متقابل و دوطرفه شکل می‌گیرد، نه یک رابطه یک‌طرفهٔ والد و فرزندی. انتظار عشق نامشروط می‌تواند به پیامدهای زیر منجر شود:

۱. بروز رفتارهای ایذایی: وقتی گمان می‌کنیم استحقاق کاملِ عشق بدون قید و شرط را داریم، ممکن است خود را محق بدانیم که با هر روشی برای کسب محبت و توجه (مثلاً از طریق دستکاری روانی، تهدید یا خودمحوری) تلاش کنیم.


۲. بی‌ثباتی رابطه: از آنجا که شریک عاطفی‌مان نمی‌تواند جایگزین والد کامل باشد، ممکن است در روابط‌مان دچار ناامیدی‌های عمیق و بی‌ثباتی شویم.

۳. توقف رشد و مسئولیت‌گریزی: عشق بزرگسالانه غالباً مشروط به حفظ تعهد، احترام و مسئولیت‌پذیری متقابل است.
انتظار عشق بدون قید و شرط می‌تواند مانع از پذیرش مسئولیت فردی برای حفظ رابطه شود و ممکن است نتوانیم بپذیریم که رابطه برای بقا نیازمند کوشش آگاهانه و بالغانه است. عدم پذیرش این واقعیت مشروط می‌تواند منجر به آسیب‌پذیری و قطع رابطه شود.


عبور از انتظار...
حرکت به سوی بلوغ عاطفی

۱. سوگواری برای گذشته و رویای عشق نامشروط: یکی از گام‌های مهم در این مسیر، سوگواری آگاهانه برای پذیرش این واقعیت است که عشق نامشروط والدانه دیگر در دسترس نیست و شریک عاطفی‌مان نمی‌تواند آن را فراهم کند.

 

۲. دریافت کمک و راهنمایی حرفه‌ای: در این مسیر، روان‌درمانی می‌تواند فرصتی فراهم کند (مانند رابطه‌ی درمانی) تا بتوانیم تجربهٔ زندهٔ تازه‌ای از رابطهٔ بالغانه داشته باشیم و زخم‌های عاطفی گذشته را به شکل سالم حل و فصل نماییم. به این ترتیب به تدریج ظرفیت آن را می‌یابیم تا به جای انتظار عشقی بدون قید و شرط، بر شکل‌دهی تعاملات سالم تمرکز کنیم، تعاملاتی که نیازمند حد و مرزهای مشخص و تلاش متقابل است.

Image

ساعات کاری

شنبه تا پنج شنبه از ساعت ۹ الی ۲۱

با ما تماس بگیرید

اینماد