خواندنی‌ها

مقالات عمومی، تخصصی و اخبار

وقتی ساعت دل با ساعت دیواری هم‌کوک نیست...

وقتی ساعت دل با ساعت دیواری هم‌کوک نیست...

وقتی ساعت دل با ساعت دیواری هم‌کوک نیست...

یک ساعت چقدر طول می‌کشد؟

فردی ممکن است هنگام گفتگویی دلچسب با یک دوست، یک ساعت را کمتر از ده دقیقه بپندارد.
همان یک ساعت در انتظار یک پیام مهم، ممکن است در نظرش ساعت‌ها به طول بیانجامد.
این یک تجربهٔ عمیقاً انسانی است و اشاره به همان "ساعت درونی" ما دارد که سرعتش را لزوماً از عقربه‌های بیرونی نمی‌گیرد.

تنظیمات اولیه‌ٔ ساعت ما: احساس امنیت

ادراک ما از زمان، یک حس ذاتی و ثابت نیست؛ بلکه در بستر نخستین روابط انسانی‌مان، شکل می‌گیرد و آموخته می‌شود.
ساعتی روانی در درون ما وجود دارد که عقربه‌هایش را کیفیتِ دلبستگی ما در کودکی به حرکت در می‌آورد.

در آغوش امنیت و ثبات

کودکی که در محیطی قابل‌پیش‌بینی و پاسخگو رشد می‌کند، می‌آموزد که جهان دارای تداوم و ریتم است. او می‌فهمد که نیازهایش برآورده خواهند شد، حتی اگر با تأخیر همراه باشد. این تجربه، ظرفیت صبر و انتظار امیدوارانه را در او پرورش می‌دهد. زمان برای چنین فردی احتمالاً همچون رودی آرام و پیوسته است که از گذشته به آینده‌ای قابل‌اعتماد جریان دارد.

وقتی زمان از ریتم می‌افتد...

اما اگر "انتظار" در گذشته با اضطراب یا عدم قطعیت گره خورده باشد، ساعت درونی ما متفاوت کار می‌کند.
در لحظات تنهایی، ممکن است زمان به شکلی طاقت‌فرسا کُند بگذرد و در مواجهه با آینده به جای امید، نگرانی را تجربه کنیم. آنگاه احتمال دارد فقط به روی تجربه‌های اینجا و اکنونی تمرکز کنیم که تنها برای بقایمان ضروری‌اند؛ به طوری که دیگر زمان درونی‌مان یک جریان ممتد نباشد، بلکه مجموعه‌ای از لحظاتِ گسسته، فوری و اضطراب‌آور باشد.

قطب‌نمای احساسات ما

فراتر از گذشته، هیجاناتِ هر لحظه‌ٔ ما، سرعت این ساعت را تغییر می‌دهند.
شادی و تجربهٔ غرقگی، عقربه‌ها را به پرواز درمی‌آورند اما ترس و اندوه، اغلب به پاهای زمان وزنه می‌بندند.
ساعت درونی ما معمولاً بازتابی از حالات درونی ماست و به جای نادیده گرفتنش، شاید بتوان به روایت‌هایش گوش داد.

آشتی با زمانِ شخصی خود

درک کردنِ ریتمِ منحصربه‌فردِ زمانِ خود، می‌تواند فرآیندی برای شناخت بخش‌هایی از خودمان باشد.
این فرصتی است تا ببینیم چه چیزهایی در زندگی به ما احساس سرزندگی و حضور در لحظه می‌دهند و چه چیزهایی ما را در گذشته یا آینده‌ای نامعلوم، در بند می‌کشند.

شاید لازم نباشد ساعت درونی خود را کاملاً "اصلاح" کنیم. شاید تنها نیاز باشد به آن آگاه شویم و مشفقانه آن را در مواقع نیاز با ساعت بیرونی هماهنگ کنیم.

به نظرتان امروز، ساعت درونی شما چه چیزی را به شما یادآوری می‌کند و چه پیامی درباره نیازها یا عواطف‌تان برای شما دارد؟

آیا فرزندم برای مدرسه آماده است؟

آیا فرزندم برای مدرسه آماده است؟

آیا فرزندم برای مدرسه آماده است؟

روز اول مدرسه فقط خرید کیف و کتاب نیست.
کودک باید مجموعه‌ای از مهارت‌ها و توانمندی‌های ابتدایی را کسب کرده باشد تا با اعتمادبه‌نفس وارد مدرسه بشود و با چالش‌های مدرسه به خوبی مواجه شود.
شروع مدرسه یک تغییر بزرگ در زندگی بچه‌هاست.
کودکانی که بدون آمادگی لازم وارد مدرسه می‌شوند، بیشتر دچار اضطراب، مشکلات رفتاری یا افت تحصیلی می‌شوند.
پس بیایید ببینیم «آمادگی برای مدرسه» یعنی چه.

* مهارت‌های حرکتی:

مهارت‌های حرکتی به کودک کمک می‌کنند تا کارهای روزمره مدرسه را مستقل انجام دهد.
• گرفتن مداد و کشیدن خط‌های ساده
• باز و بسته کردن زیپ یا جعبه خوراکی
• توانایی نشستن روی صندلی و حرکت‌کردن در حیاط بدون مشکل

* مهارت‌های کلامی و شناختی :
این مهارت‌ها پایه یادگیری خواندن و نوشتن هستند.
• شناخت اعداد
• آشنایی با طبقه‌بندی‌های معنایی (مثل میوه‌ها، حیوانات و ...)
• توانایی تمرکز روی یک فعالیت برای چند دقیقه
• درک کلامی و بیان مناسب

* مهارت‌های هیجانی :
مدرسه بدون آمادگی هیجانی، ممکن است برای بچه‌ها پر از تنش باشد.
• جدا شدن از والدین بدون اضطراب شدید
• مدیریت احساسات اولیه مثل خشم یا ناامیدی
• توانایی صبر کردن و رعایت نوبت
• تحمل باخت و پذیرش اشتباهات به عنوان روند عادی در یادگیری

* مهارت‌های اجتماعی :
یادگیری در مدرسه در کنار دیگران اتفاق می‌افتد.
• شروع یک بازی یا گفت‌وگوی ساده با همسالان
• درخواست کمک از معلم یا بزرگسال
• رعایت قوانین پایه مثل صف ایستادن

اگر فرزندتان هنوز در بعضی از این مهارت‌ها ضعف دارد، نگران نباشید.
با تمرین در خانه، بازی‌های ساده و فرصت تجربه‌های اجتماعی می‌توانید او را آماده‌تر کنید.
💡 مدرسه موفق از خانه آغاز می‌شود.

چرا تلاش‌های ما برای دوست داشتن خود، اغلب به بن‌بست می‌رسند؟

چرا تلاش‌های ما برای دوست داشتن خود، اغلب به بن‌بست می‌رسند؟

چرا تلاش‌های ما برای دوست داشتن خود، اغلب به بن‌بست می‌رسند؟

افسانهٔ "خودت را دوست بدار"

از دیدگاه روانکاوی و نظریهٔ دلبستگی، دوست داشتن یک فرآیند متقابل است. ما نمی‌توانیم خودمان را دوست بداریم، چون عشق در ارتباط با دیگری معنا پیدا می‌کند. آنچه ما نیاز داریم، حس دوست‌داشتنی بودن است.


ریشهٔ حس ارزشمندی کجاست؟

تو فقط می‌توانی احساس "دوست‌داشتنی" داشته باشی و این حس معمولاً از طریق رابطهٔ اولیه با مراقب اصلی شکل می‌گیرد. وقتی مراقب به نیازهای ما توجه می‌کند و ما را همان‌گونه که هستیم می‌پذیرد، این باور درونی در ما می‌بالد و نهادینه می‌شود که "من ارزشمند و شایستهٔ توجه هستم."

 آینهٔ دوست‌داشتنی بودن

از منظر دونالد وینیکات، روانکاو برجسته، مادر لازم نیست بی‌نقص باشد؛ فقط کافی است "به اندازه کافی خوب" باشد. او با "بازتاب" (Mirroring) احساسات کودک و ایجاد "محیط نگهدارنده" (Holding Environment) کمک می‌کند تا هسته‌ اصلی خویشتن و خود‌پذیری در او شکل بگیرد. این‌گونه است که کودک احساس می‌کند وجودش مهم و پذیرفته شده است.

 تجربه‌ای تازه در خلال یک رابطه سالم

ما نیاز داریم به جای تلاش برای "دوست داشتن خود"، به دنبال روابط عمیق، صمیمی و سالم باشیم. این روابط به ما اجازه می‌دهند دوباره دیده شویم، ارزش‌مان تأیید شود و این حس درونی را تجربه کنیم که "من لایق عشق و دوست داشته شدن هستم."


بنابراین،از این پس به جای اینکه خود را مجبور به "دوست داشتن خود" کنی، شاید بهتر باشد، به یاد بیاوری: "من ارزش دوست داشته شدن را دارم." این حس، یک هدیه است که از ارتباط با دیگران دریافت می‌کنی، نه وظیفه‌ای که به تنهایی باید انجام دهی.

پنج اشتباه رایج در «نه» گفتن به بچه‌ها

پنج اشتباه رایج در «نه» گفتن به بچه‌ها

پنج اشتباه رایج در «نه» گفتن به بچه‌ها

به عنوان والد، برای حفظ سلامت جسمی و روانی کودک و رعایت قوانین خانواده باید «نه» بگوییم.
اما گاهی «نه گفتن» تبدیل به چالشی بزرگ می‌شود که هم والد و هم کودک را دچار تنش می‌کند.
شناخت ۵ اشتباه رایج در این زمینه، می‌تواند به شما کمک کند شرایط را بهتر مدیریت کنید و مرزها را محکم و پایدار نگه دارید.

۱. نه‌های پر از توضیح

والدین گاهی فکر می‌کنند با دلیل و منطق می‌توان کودک را همیشه قانع کرد و وارد توضیح‌های طولانی می‌شوند.
مغز کودک ظرفیت محدودی برای پردازش اطلاعات کوتاه‌مدت دارد و توضیحات طولانی، اصل «نه» را کمرنگ می‌کند.
علاوه بر این، استدلال‌های متغیر یا پشت سر هم، کودک باهوش را به این فکر می‌اندازد که می‌تواند با چانه‌زنی نتیجه بگیرد.

۲. نه‌های پر از خشم

حتی وقتی دلیل و پیام شما درست است، بیان آن با عصبانیت یا اضطراب باعث می‌شود کودک نتواند آن را درک کند.
سیستم لیمبیک و آمیگدال فعال در مغز کودک، ابتدا لحن و حالت هیجانی والد را دریافت می‌کند و نه محتوای گفته‌ها را.
نتیجه؟ کودک در حالت «جنگ یا گریز» قرار می‌گیرد و پیام مرز والد را دریافت نمی‌کند.

۳. نه‌های متغیر و بی‌ثبات

بی‌ثباتی در پاسخ به خواسته‌های کودک بزرگ‌ترین مانع یادگیری قواعد است.
مغز در حال رشد کودک، رفتارها و پیامدها را یاد می‌گیرد و با تغییر ناگهانی یا کوتاه آمدن والد، این یادگیری ناقص می‌ماند.
همچنین کودک متوجه می‌شود که گریه یا اصرار بیشتر، رسیدن به خواسته را آسان‌تر می‌کند.

۴. نه گفتن بدون جایگزین

گاهی محدود کردن خواسته کودک ضروری است، اما اگر جایگزین مناسبی ارائه نشود، احتمال مقاومت و سرپیچی افزایش می‌یابد.
مثلاً انتظار اینکه کودک مدت طولانی بدون فعالیت بدنی در مطب بنشیند، بدون ارائه جایگزین مناسب، شانس موفقیت والد را کاهش می‌دهد.

نه گفتن مؤثر باید:

* کوتاه، قاطع و با توضیح خلاصه باشد
* ثبات داشته باشد
* همدلانه و بدون ایجاد احساس گناه یا ترس باشد
* و تا حد امکان جایگزینی برای خواسته کودک ارائه شود

با رعایت این نکات، والدین می‌توانند هم مرزها را حفظ کنند و هم رابطه‌ای امن و صمیمی با فرزند خود داشته باشند.

 چرا «نه گفتن» به بچه‌ها برایمان سخت می‌شود؟

چرا «نه گفتن» به بچه‌ها برایمان سخت می‌شود؟

 چرا «نه گفتن» به بچه‌ها برایمان سخت می‌شود؟


تا به حال پیش آمده که با اینکه می‌دانستید خواسته فرزندتان درست یا منطقی نیست، باز هم نتوانستید به او «نه» بگویید؟
در نگاه اول، این موقعیت نمونه‌ای از قاطع نبودن، بیش از اندازه مهربان بودن یا ضعف والدین به نظر می‌رسد؛
اما پشت پرده، نیروهای هیجانی نیرومندی در کارند که اجازه «نه گفتن» را به والدین نمی‌دهند.

یکی از این نیروها، ترس از دست دادن عشق کودک است.
در ذهن بسیاری از والدین، «نه» گفتن نه فقط رد یک خواسته، بلکه تهدیدی برای پیوند عاطفی که با فرزند خود دارند، تعبیر می‌شود.
ریشه این ترس اغلب به گذشته بازمی‌گردد؛ جایی که محبت در سایه اطاعت یا خوشحال نگه داشتن دیگران معنا پیدا کرده بود.

نیاز پنهان به تأیید و ارزشمندی مولفه‌ای کلیدی برای والدین است. وقتی کودک لبخند می‌زند، والد احساس می‌کند «کافی و خوب» است؛ احساسی که شاید در کودکی‌اش کمتر تجربه کرده باشد.
برای والدی که نیاز بالایی به ارزشمندی و «والد خوب بودن» دارد، «نه گفتن» فقط ایجاد محدودیت نیست، بلکه تهدیدی است برای تصویری که از خودش به عنوان یک «مادر/پدر مهربان و فداکار» دارد.

هم‌ذات‌پنداری افراطی با کودک باعث می‌شود والد به سرعت احساس ناکامی و اندوه نه شنیدن کودک را در خودش تجربه کند.
این شرایط، رنج‌های قدیمی والدین، حسرت‌ها و تجربه‌های ناکامی دوران کودکی آن‌ها را زنده می‌کند.

در این حالت، والدین از یک طرف با گریه و قهر کودک مواجه هستند و از طرف دیگر، ذهن ناآرامشان تجربه‌های تلخ گذشته را به طور ناهشیار تداعی می‌کند.
بنابراین، در چنین وضعیتی، ذهن ناخودآگاه راه آسان‌تر را انتخاب می‌کند: جلوگیری از تعارض، خشم و ناراحتی؛ حتی به بهای کنار گذاشتن مرزها.

ناتوانی در نه گفتن گاهی اوقات صرفاً یک ضعف مهارتی نیست. آنچه دیده می‌شود حاصل هم‌زمانی چند نیروی درونی است: ترس از دست دادن پیوند عاطفی، عدم تحمل تعارض، درهم‌تنیدگی عاطفی با رنج کودک و تصویر آرمانی از «والد خوب».
والد پیش از آن‌که در برابر کودک قرار گیرد، درون خود با ترس‌ها، نیازها و خاطراتش در حال مذاکره است. دیدن این مذاکره‌ پنهان، همان نقطه‌ای است که می‌تواند نگاه ما را به رابطه عمیق‌تر کند.

مربی مهد گفت بچه‌م بیش‌فعاله...

مربی مهد گفت بچه‌م بیش‌فعاله...

مربی مهد گفت بچه‌م بیش‌فعاله...
(یک برداشت اشتباه یا نشانه‌ای جدی؟)


گاهی والدین برای اولین بار از زبان مربی مهد یا معلم فرزندشان می‌شنوند:
« کودک شما بیش‌فعال است!»
این جمله می‌تواند نگرانی‌های زیادی را برای والدین را ایجاد کند، به‌ویژه وقتی کودک رفتارهایی مثل پرتحرکی، بی‌قراری یا حواس‌پرتی نشان می‌دهد.
اما آیا هر کودک پرجنب‌وجوشی، مبتلا به بیش‌فعالی است؟

واقعیت این است که بین انرژی طبیعی دوران کودکی و اختلال نقص توجه/بیش‌فعالی (ADHD)، تفاوت‌های مهمی وجود دارد.
بیش‌فعالی یک اختلال عصبی‌تحولی است که با دو گروه علامت اصلی شناخته می‌شود: بی‌توجهی و بیش‌فعالی-تکانشگری.
این علائم باید فراگیر، مزمن و مخرب باشند تا تشخیص‌پذیر باشند.

کودک بیش‌فعال تقریباً در تمام موقعیت‌ها:
• نمی‌تواند آرام بنشیند و دائماً در حال حرکت و بی‌قراری است.
• در تمرکز کردن و دنبال کردن دستورالعمل‌ها مشکل دارد.
• ممکن است چند کار را به طور همزمان شروع کند و هیچ‌کدام را به پایان نرساند.
• زیاد صحبت می‌کند و برای او کار سختی است که منتظر تمام شدن حرف دیگران بماند.
• با هر صدا یا محرکی حواس او پرت می‌شود و دوباره متمرکز شدن برای او سخت است.
• فراموش‌کاری و گم کردن وسایل اتفاقی است که مدام برای او می‌افتد.

اما کودک پرانرژی:
• تا اندازه‌ای می‌تواند خود را با شرایط محیط هماهنگ کند.
• اگر به او راهنمایی و کمک شود می‌تواند آرام و متمرکز بماند.
• در تمرکز و به یاد آوردن اطلاعات مشکل زیادی ندارد.

از طرفی، بسیاری از رفتارهایی که به اشتباه نشانه ADHD تصور می‌شوند، ممکن است ناشی از این موارد باشد:
اضطراب
مشکلات خواب
مشکلات پردازش حسی
اختلال یادگیری
سبک تربیتی نامناسب
یا حتی انرژی طبیعی کودک

✅ نشانه‌هایی که مربی یا معلم در محیط آموزشی مشاهده می‌کند، می‌تواند کاملاً معتبر و ارزشمند باشد؛ چون بسیاری از رفتارهای کودک، تنها در جمع همسالان یا موقعیت‌های ساختارمندی مثل کلاس درس خود را نشان می‌دهند.
اما مهم است که چنین هشدارهایی را با نگرانی زیاد یا واکنش‌های شتاب‌زده پاسخ ندهیم.
📌 تشخیص دقیق اختلالاتی مثل بیش‌فعالی، اختلال یادگیری و ... تنها با ارزیابی تخصصی و جامع توسط روان‌شناس یا روان‌پزشک کودک ممکن است.
📌 بدون این ارزیابی‌ها، برچسب زدن به کودک می‌تواند به رشد روانی و خودپنداره او آسیب بزند و اضطراب زیادی را به والدین تحمیل کند.
بنابراین اگر نگران رفتاری هستید که معلم یا مربی به آن اشاره کرده، بهتر است این نگرانی را جدی بگیرید؛ اما از مسیر درست و علمی آن را پیگیری کنید.


آیا شما هم با این موقعیت یا تجربه مواجه شده‌اید؟
آیا تا به حال درگیر تشخیص‌هایی شده‌اید که بعداً نادرست از آب درآمده‌اند؟
تجربه شما از این موقعیت‌ها چه بوده؟
شما چه واکنشی در این موقعیت‌ها دارید؟

اگر مدام با نوجوان‌تان درگیری دارید، این ۴ راهکار را از دست ندهید

اگر مدام با نوجوان‌تان درگیری دارید، این ۴ راهکار را از دست ندهید

"اگر مدام با نوجوان‌تان درگیری دارید، این ۴ راهکار را از دست ندهید"

در دوران نوجوانی، مغز هنوز در حال رشد است، به‌خصوص بخشی که با تنظیم هیجان و کنترل تکانه درگیر است.
از سوی دیگر، نیاز نوجوان به استقلال بیشتر می‌شود و همین باعث می‌شود گاهی تصمیم‌هایش با ارزش‌ها و انتظارات والدین در تضاد قرار بگیرد.
به همین دلیل، احتمال تنش، بحث و درگیری بین والد و نوجوان بالا می‌رود — حتی وقتی «نیت خوبی» دارید.
وقتی رابطه با نوجوان پر از دعوا و دلخوری می‌شود، فقط به‌خاطر «لجبازی نوجوان» نیست.
گاهی الگوهای رفتاری ما، ناخواسته باعث تشدید تنش می‌شوند.
اگر شما هم درگیر این چالش هستید و مدام درگیر دعوا می‌شوید، این ۴ نکته می‌تواند نقطه شروعی برای تغییر باشد.

۱. تغییر لحن، نه فقط کلمات!

حتی حرف‌های درست و نیت‌های خوب، وقتی با لحن تند یا دستوری گفته شوند، شنیده نمی‌شوند.
نوجوان اگر حس کند به آن‌ها و یا استقلال‌شان حمله شده است، واکنش دفاعی نشان می‌دهد.
لحن نرم، همراه با احترام و اعتماد، زمینه شنیده شدن را فراهم می‌کند.

۲. واکنش فوری نشان ندهید.

در لحظه خشم، گفت‌وگو معمولاً به نتیجه نمی‌رسد.
اگر نوجوانتان عصبی‌ست، پاسخ فوری شما احتمالاً به تنش دامن می‌زند.
کمی مکث، یا حتی گفتن جمله‌ای مثل «الان وقت خوبی برای حرف زدن نیست، بعداً ادامه می‌دیم» می‌تواند فضا را آرام‌تر کند.

۳. شنیدن واقعی، نه فقط گوش دادن!

آیا واقعاً به حرف نوجوانتان گوش می‌دهید؟ سعی می‌کنید زاویه دید او را بفهمید؟
یا فقط منتظرید نوبت‌تان برسد تا پاسخ دهید؟
نوجوان اگر حس کند واقعاً شنیده می‌شود، احتمال همکاری و آرامش در گفت‌وگو بیشتر می‌شود.

۴. یک نشانه داشته باشید!

گاهی یکی از والدین سریع‌تر تحت فشار قرار می‌گیرد یا واکنش شدیدتری نشان می‌دهد.
بهتر است بین خودتان علامتی تعیین کنید — یک اشاره، یک کلمه یا حتی یک تماس نگاه — که معنایش این باشد:
«الان وقت ورود من است، تو یک قدم عقب‌تر برو.»
این توافق ساده بین پدر و مادر، می‌تواند جلوی بسیاری از درگیری‌ها را بگیرد و به تعادل فضا کمک کند.

💬 شما چطور؟
تا به حال شده درگیر بحث‌های فرسایشی با نوجوان‌تان شوید؟
آیا بین شما و همسرتان راهی برای کمک متقابل در چنین شرایطی وجود دارد؟
شما چه راهکاری را پیشنهاد می‌کنید؟

آیا کمک‌های شما مانع رشد استقلال کودکتان می‌شود؟

آیا کمک‌های شما مانع رشد استقلال کودکتان می‌شود؟

آیا کمک‌های شما مانع رشد استقلال کودکتان می‌شود؟ (این ۳ نشانه را بشناسید)


گاهی کودک مکث می‌کند تا کاری را شروع کند.
شما جلو می‌روید و کفش را پایش می‌کنید، زیپ لباسش را می‌کشید یا قاشق را در دهانش می‌گذارید.
شما سعی دارید تا به او کمک کنید و حامی خوبی باشید.
اما ممکن است این حمایت‌ها دردسرساز شوند؟

گاهی نیت‌ ما از کمک کردن، عشق است. اما اگر این کمک‌ها بیش از حد و ناخواسته مانع استقلال کودک شود، ممکن است او را برای آینده‌ای وابسته و ناتوان آماده کنیم.
حالا از خودتان بپرسید:
«کمکی که می‌کنم، واقعاً به رشد فرزندم کمک می‌کند؟ یا فقط باعث راحتی لحظه‌ای ماست؟»
برای اینکه بفهمید کمک‌های شما تا چه اندازه مفید یا مداخله‌گر هستند، این ۳ نشانه را در خود بررسی کنید...

۱. خیلی سریع وارد عمل می‌شوید.
اگر کودک شما برای انجام کاری کمی مکث کند، آیا بی‌درنگ وارد عمل می‌شوید؟
این عجله در کمک کردن، یک پیام پنهان را به او می‌رساند:
«تو نمی‌توانی از پسش بربیایی، پس من باید جای تو انجامش بدهم.»
درحالی‌که این مکث‌ها، بخشی از فرایند یادگیری و تصمیم‌گیری کودک هستند.


۲. راهنمایی دائمی و بدون وقفه می‌کنید.
وقتی دائماً به کودک می‌گویید
«باید اینجوری انجامش بدی»، «الان باید این کارو بکنی، بعدش ..... »
او فرصت تجربه کردن نظم درونی، برنامه‌ریزی شخصی و حتی اشتباه کردن را از دست می‌دهد.
راهنمایی بیش از حد، مانع رشد خودکنترلی می‌شود.


۳. کارهایی را انجام می‌دهید که خودش می‌تواند انجام دهد.
شاید برای صرفه‌جویی در وقت یا از سر دلسوزی، ترجیح دهید خودتان لباسش را انتخاب کنید، خوراکی‌اش را در کیفش بگذارید یا کتاب‌هایش را جمع کنید.
اما با این کارها، فرصت تمرین مهارت‌های ابتدایی زندگی را از او می‌گیرید.
کودک برای رشد، به میدان تمرین نیاز دارد، نه فقط تماشای بازی بزرگ‌ترها!

رشد استقلال از کارهای ساده روزمره آغاز می‌شود؛
از اجازه دادن به کودک برای پوشیدن لباس، جمع‌کردن وسایل، و تصمیم‌گیری‌های کوچک متناسب با سنش.
همین تمرین‌های ابتدایی، پایه‌ای هستند برای مهارت‌های بزرگ‌تری مانند خودتنظیمی، مسئولیت‌پذیری و تصمیم‌گیری مستقل در سال‌های بعدی زندگی.
هر بار که به فرزندتان فرصتی برای عمل‌کردن می‌دهید، در حال ساخت آینده‌ای توانمندتر برای او هستید.

آیا موافقید؟!

Image

ساعات کاری

شنبه تا پنج شنبه از ساعت ۹ الی ۲۱

با ما تماس بگیرید

اینماد