مقالات عمومی

مرکز روانشناسی هیلان

حوادث آسیب‌زای روانی چگونه بر زندگی عاطفی ما تأثیر می‌گذارند؟

حوادث آسیب‌زای روانی چگونه بر زندگی عاطفی ما تأثیر می‌گذارند؟

هر حادثه آسیب‌زا می‌تواند اثراتی منفی را بر روان انسان‌ها به وجود بیاورد، این آسیب‌های روانی اعم از بدرفتاری‌ مراقبان زندگی، مورد سواستفاده واقع شدن، بیماری‌های جسمانی در کودکی، فقدان والدین و ... می‌تواند بر نحوه ارتباط شما با دیگر افراد مهم زندگی‌تان و درک شما نسبت به خود و دنیای اطراف نیز اثرگذار باشد. تروما را می‌توان یک تجربه اضطراب‌زا تعریف کرد که امنیت و سلامت فرد را از لحاظ احساسی و جسمانی تهدید می‌کند.

البته باید این را در نظر گرفت که تأثیر تروما از شخصی به شخص دیگر متفاوت است و گاه تشخیص آن در بعضی افراد دشوار است، ممکن است فردی خوب و سلامت به نظر برسد و کارکرد نسبتاً خوبی نیز داشته باشد با این حال آسیب تروما بر او همچنان باقی مانده باشد.

براساس آنچه گفته شد، 5 تأثیری را که این ضربات روانی می‌تواند بر زندگی و به ویژه روابط عاطفی شما بگذارد با هم مرور می‌کنیم:

  1. بی‌اعتمادی

تروما احساساتی نظیر بی‌اعتمادی به خود و دیگران ایجاد ‌می‌کند. این بی‌اعتمادی می‌تواند در الگوی دلبستگی هر فرد و اینکه او چگونه در یک رابطه با دیگری ارتباط برقرار می‌کند نمایان شود. بی‌اعتمادی سبب می‌شود مدام به صداقت و نیت شخص مقابل شک کنیم و به دنبال نشانه‌هایی مبنی بر خیانت او در رابطه بگردیم. همچنین ممکن است به واسطه یک ضربه روانی تصور کنیم قادر نیستیم رابطه‌مان را مدیریت کنیم.

  1. خود‌کم‌بینی و احساس حقارت

تجربه یک حادثه آسیب‌زا می‌تواند منجر به باورهایی نظیر اینکه " به اندازه کافی خوب نیستم" شود، این باورها احساساتی منفی نظیر شرم را در شما ایجاد می‌کند. وقتی عزت نفس شما در رابطه‌ای کم باشد قاطعیت و مرزگذاری در رابطه برایتان دشوار می‌شود. گاه نیز استانداردهایتان را پایین می‌آورید چون نمی‌توانید بپذیرید که شما لیاقت یک رابطه سالم را دارید.

  1. زندگی با ترس

تجربه یک آسیب روانی می‌تواند شما را دائما در وضعیت جنگ و گریز قرار دهد. البته این پاسخ در مواقع بحرانی مفید است و شما را از تهدید‌ها محافظت می‌کند با این حال وقتی بیش از حد فعالیت کند باعث اضطراب و وحشت در زندگی می‌شود و افکار فاجعه‌پنداری در فرد به وجود می‌آورد. گاه فرد در رابطه با خود می‌اندیشد " می‌خوام رابطه را قبل از اینکه اون تموم کنه خودم به پایان برسونم" تا اینگونه تصور کند که از احساس طردشدن در امان است.

4.ناامیدی

ناامیدی یکی دیگر از تأثیرات ضربه روانی است. شما دیگر به خود باور ندارید و احساس می‌کنید توانایی شاد زیستن را از دست داده‌اید. در یک رابطه، شما تمایل دارید که نیمه خالی لیوان را ببینید و از این رو از لحظات خوش لذتی نمی‌برید. احساس می‌کنید که هیچ اتفاق خوبی در انتظارتان نیست. این تصورات منفی در مورد یک رابطه هم ممکن است باعث شود شانسی برای آشنایی با یک فرد و ورود به یک رابطه عاطفی جدید به خود ندهید، یا قبل از اینکه فرصت آشنایی با طرف مقابل را پیدا کنید فرضیات و تصورات منفی زیادی در مورد او در ذهن خود شکل دهید.

5.احساس تنهایی و انزوا

تروما می‌تواند احساس تنهایی و انزوا و قطع ارتباط را در شما به وجود آورد. ممکن است حتی در حضور دیگران و در میان جمع احساس تنهایی کنید. این مساله به این خاطر است که باور ندارید کسی بتواند آنچه را که تجربه کرده‌اید درک کند یا احساس می‌کنید درونتان خلأای وجود دارد که با هیچ چیزی پر نمی‌شود. این احساسات گاه تجربه صمیمیت در رابطه را برایتان دشوار کرده و باعث می‌شود از روابط جدید اجتناب کنید.

 

روان‌رنجوری‌ و خاموشی ذهن

روان‌رنجوری‌ و خاموشی ذهن

 

بیشتر ما وقتی درگیر مشکلات روانی باشیم دیگر قادر به تفکر درست نیستیم. از لحظه‌ای که وحشت و ترس، نفرت از خود و خود‌سرزنش‌گری در وجودمان رخنه می‌کند، شروع به نشخوار ذهنی می‌کنیم، سناریوهای فاجعه‌بار و گذشته‌مان را در ذهن می‌‌کاویم، خود را به خاطر همه کارهای کرده و نکرده سرزنش می‌کنیم، به صداهای عجیب و غریب درونمان که به ما می‌گویند بدترین‌ها را در پیش داریم گوش می‌سپاریم. ذهن ما لحظه‌ای آرام نمی‌گیرد و در نهایت از ماراتن افکاری که در درونمان دویده‌اند خسته شده و به خواب می‌رویم.

ذهن رنجور، آکنده از ترس، نفرت از خود و درماندگی است، توانایی معمول ما را برای قضاوت، یافتن چشم‌انداز، سبک و سنگین کردن عقیده‌ها و نظرات، تشخیص خطر و برنامه‌ریزی واقع‌بینانه برای آینده و مهربانی و شفقت با خود تضعیف می‌کند.

این توانایی‌ها ضعیف می‌شوند اما خبر بدتر این است که ما به این تحلیل توانایی هشیار نمی‌شویم. گویی به نظر می‌رسد ما همیشه اینگونه تفکر می‌کردیم و هیچ اتفاقی برای هوش، هشیاری و واقعیت‌نگری‌مان رخ نداده است. ذهن ما به ما خبر نمی‌دهد که واقعیت را از دریچه‌ای تحریف‌شده می‌نگریم. هیچ زنگ هشداری در کار نیست و هیچ چراغ خطری شروع به چشمک‌زدن نمی‌کند.

واقعیت این است که در این موقعیت ما کنترل حدود یک‌سوم ذهن خود را از دست داده‌ایم و توجهمان را از جنبه‌های آسیب‌زده وجودمان دور می‌کنیم.

وقتی این چنین، چندین بار چرخه‌هایی از تفکر تحریف‌شده را پشت سر گذاشتیم و دوباره ارتباطمان را با واقعیت بازیابی کردیم، باید با مهربانی بپذیریم که ممکن است این روان‌رنجوری به قوای تفکر ما آسیب زده باشد و هیچ‌چیز شرم‌آوری در مورد آن وجود ندارد. این ماهیت بیماری است و ما باید بیشتر مراقبت کنیم.

در چنین حالتی ما باید ماشه‌چکان‌های چنین حالاتی را در خود شناسایی کنیم، گاهی می‌توانیم از ذهن دیگران بهره ببریم. این ذهن می‌تواند ذهن یک دوست مورد اعتماد و یا درمانگری باشد که در چنین لحظاتی به کمک ما آمده و هیجان‌ها و افکار ما را نظمی دوباره ببخشند. با کمک چنین ذهنی ما می‌توانیم حالات درونی‌مان را که گاه دیدمان را مخدوش می‌کنند آرام بخشیم.

ممکن است همیشه در نظرمان این باشد که تا زمانی که هشیار هستیم ذهنمان به طور مطلوب کار می‌کند. اما روان‌رنجوری‌های روان، درس پیچیده‌تری به ما می‌آموزد: قوای تشخیصی و تفکری ما که امکان دسترسی به واقعیت را برایمان فراهم می‌کنند بسیار آسیب‌پذیرند و  ممکن است تحت تعارض‌ها و برانگیختگی‌های هیجانی خاموش شوند.در حقیقت، ما باید بدل به متفکری شویم که وقتی دیگر نمی‌توانیم به درستی تفکر کنیم این را در خود تشخیص دهیم و قبل از هر تصمیم و کنشی تأمل کنیم و در فرصتی مناسب دوباره به آن بپردازیم.

 

رفتارهای بازگشتی و نوجوانی

رفتارهای بازگشتی و نوجوانی

بزرگترین آسیبی که نوجوانان در شرایط قرنطینه تجربه می­کنند، حس انزوا، دور ماندن از دوستان و محیط اجتماعی و احساس درماندگی­‌ست. برخی والدین ممکن است این درگیری­‌های درونی را به صورت مشکلات فوران خشم ناگهانی و نامتناسب در نوجوانشان مشاهده کنند.

 نوجوانتان را حمایت کنید تا راه­‌های تنظیم هیجانی را بازیابی کند. ا ز پیشنهاد به قدم زدن، صحبت کردن و ورزش گرفته تا راه‌هایی مثل تنفس عمیق، نقاشی، موسیقی، طراحی یا هر راه قابل قبولی برای ابراز صحیح آن. سعی کنید به او کمک کنید تا در این دوران به طریقی سالم بتواند با دوستان و عزیزانش در تماس بماند.

با او همراه شوید و از راهبردهای تنظیم هیجان کمک بگیرید تا به او در شناخت و درک از احساسات خود کمک کنید. عباراتی مانند «می­‌تونم ببینم چقدر به هم­ریخته و ناراحت هستی. دوست دارم بدونم در درونت چی می‌گذره» کمک می­‌کند که پل ارتباطی بین درک نیاز درونی نوجوان و علل فوران خشمش، ایجاد شود. بیشتر اوقات، هیجاناتی که زیر این آتش­فشان خشم هستند، ملغم‌ه­ای از خشم، ترس، غم، اضطراب و ... هستند که به کودکتان هجوم آورده است. به رسمیت شناختن این هیجانات و درک اینکه چقدر زندگی در دوران کرونا سخت و متفاوت است، به نوجوان در تنظیم هیجان­‌هایش، کمک خواهد کرد.

سال‌های نوجوانی، سالهایی پرچالش، مملو از اشتیاق، درد، تقلا و اضطراب برای هم والد و هم نوجوان است. چرا که اصلی‌ترین تکالیف رشدی در این دوران، برداشتن قدمهایی بزرگ به سمت خودکفایی و استقلال است و نباید فراموش کنیم که بحران همه‌گیری کرونا، تهدیدی اساسی برای نیازهای خودکفایی و استقلال در نوجوانان شده است.

 

 

نگارنده متن: خانم ریحانه ملاصالحی 

بازگشت رشدی و آداب دستشویی

بازگشت رشدی و آداب دستشویی

این مورد یکی از رفتارهای بازگشتی رایج در دوران رشد است. توجه داشته باشید که اغلبِ کودکان نوپا به دلیل عدم رشد یافتگی کلامی و درک هیجان‌های خود، اضطرابی را که در پی وقوع تغییراتی در منزل یا محیط آموزشی باشد به صورت عدم کنترل بر ادرار یا مدفوع نشان می‌دهند. به همین دلیل برای کمک به کودکتان، اگر حدس می‌زنید چیزی باعث اضطراب کودکتان شده است، کودکتان را حمایت کنید تا بتوانید با هم بر راهکارهایی برای بهبود اضطراب او کار کنید. ممکن است به صورت موقتی استفاده از پوشک شرتی هنگام خواب و دیگر راهکارهای رفتاری کمک کننده باشد. می‌توانید تعداد دفعاتی که کودک در شب خشک می‌ماند را یادداشت کنید. این مسئله کمک می‌کند رشد تواناییِ کودک در کنترل خود در طول زمان را تخمین بزنید.

اجازه دهید کودک درک کند که شما در کنار او خواهید ماند تا بتواند توانایی خشک ماندن در طول شب را مجددا به دست بیاورد. همزمان، به کودک کمک کنید برای انجام کارهای کوچک مناسب سنش مثل لباس پوشیدن و لباس در آوردن، شستن دستش، تمیز کردن بشقابش و...  فعالانه مشارکت کند. حمایت از رفتارهای مناسب سن در جهت کسب استقلال باعث می‌شود توانمندی و اعتماد به نفس کودک تقویت شود.

 

نگارنده متن: خانم ریحانه ملاصالحی

بازگشت رشدی در کرونا

بازگشت رشدی در کرونا

اکنون که در دومین سال متوالی زندگی در شرایط همه­‌گیری کرونا هستیم و روال عادی زندگی برای همه ما تغییر کرده است، بسیاری از والدین دریافته­‌اند که رفتارهای کودکانشان تغییر عجیبی داشته است: به نظر می­‌رسد برخی از کودکان رفتارهای ناپخته‌­ای را نشان می‌­دهند که قبلا در سنین پایین‌تر داشتند! در برخی خانه­‌ها مسئله کنترل ادرار و مدفوع دوباره به چالشی بزرگ تبدیل شده، لجبازی و قشقرق­‌ها بیشتر شده، و به نظر می‌­رسد دیگر ساعات خواب و بیداری کاملا از کنترل والدین خارج شده است! پس اگر شما هم در دوران شیوع کرونا متوجه بروز برخی رفتارهای کودکانه در فرزندتان شدید، تنها نیستید.

بیایید اول با هم اصطلاح «بازگشت رشدی» را تعریف کنیم: طبق تعریف فروید، بازگشت یا عقب­گرد نوعی مکانیزم دفاعی است که در آن فرد در مواقع اضطراب‌­زا، تمایلی به برگشتن به دوران رشدی اولیه نشان می‌­دهد. به زبان ساده‌­تر، فرد در مهارت­‌هایی که قبلا کسب کرده بود به مشکل برمی‌­خورد. اغلب افراد تمایلی درونی و قوی برای رشد رو به جلو دارند. با این حال، بزرگ شدن و اشتیاق انجام کارهای جدید همیشه با اضطراب همراه است. این اضطراب ممکن است باعث شود فرد به طور موقت چند قدم در رشد به عقب بر­گردد. بنابراین بزرگسالان هم ممکن است مانند کودکان بازگشت را تجربه کنند. در حقیقت بازگشت، مکانیزمی خود مراقبتی­ست. فرد در جستجوی امنیت، به دورانی برمی­گردد که والدین برای آرام‌بخشی و مراقبت از او بیش از همیشه در دسترس بودند.

دوران همه‌­گیری ویروس کرونا بحران مراقبت و یادگیری کودکان را تشدید کرده است. به خاطر اختلال در فرآیندهایی مثل مدرسه رفتن، قرارهای دوستانه، بازی با همسالان و دیگر فعالیت‌های دلخواه، رفتارهای بازگشتی به طور فزاینده­ای رواج پیدا کرده است. بخشی از این مشکل نه به خاطر خود بیماری کرونا، بلکه به این علت است که به خاطر شرایط قرنطینه و زمان­‌های طولانیِ ماندن والدین در کنار کودکان، والدین بیش از پیش درگیر فعالیت­‌ها و یا درس خواندن کودکان شده‌­اند.

  • به کدام رفتارها، رفتارهای بازگشتی می­‌گوییم ؟

به یاد داشته باشیم گاهی اوقات در زمان­‌های عادی هم بسته به میزان اضطراب یا بروز تغییر و تحولات اساسی در زندگی، کودکان رفتارهای بازگشتی نشان می‌­دهند. رفتارهایی مثل حرف زدن کودکانه، نیازمند کمک بودن در آداب دستشویی، کارهای شخصی و به خواب رفتن. ممکن است دیده باشید کودکتان ترس از تنها ماندن دارد، دوباره به خوردن پستانک یا انگشتش روی آورده، برای رسیدن به خواسته‌­اش غرغر می‌­کند، گاز می­گیرد، چنگ می­‌اندازد، یا زمانی که با او صحبت می­‌کنید خود را به آن راه می­زند. خیلی از کودکان چسبندگی نامناسب با سنشان نشان می­‌دهند؛ برای مثال اصرار دارند همه­‌جا کنار مادر باشند یا حتما روی پای مادر بنشینند.

 

کنار آمدن با احساسات و ابراز آن‌ها هم می‌­تواند واقعا چالش برانگیز باشد. به همین دلیل در زمان‌های فشار، در کودکان چه بزرگ و چه کوچک، قشقرق و ابراز خشم انفجاری را گه‌گاه می‌­بینیم.

مشکلات رفتاری هم حیطه دیگری از رفتارهای بازگشتی است. ممکن است متوجه شویم کودکمان به خاطر نبود دوستان و معلمش، شدیدا غمگین شده و احساسات و رفتارهای اغراق شده­‌ای در محیط خانه نشان می‌­دهد که سابقه نداشته است. این رفتارهای غیرقابل پیش بینی برای والدین بسیار تکراری و خسته کننده خواهند شد و ممکن است منجر به بروز رفتاری نامناسب در والد یا کودک شود

 

نگارنده متن: خانم ریحانه ملاصالحی

مقایسه با تصویر کودک ایده‌ال

مقایسه با تصویر کودک ایده‌ال

همه انسانها، چه کودکان و چه بزرگسالان، دارای نقاط هم مثبت و هم منفی هستند، اما عادت داریم دائماً نقاط منفی کودکمان را ببینیم یا به نظرمان نسبت به ویژگی‌های مثبت، منفی‌ها بیشتر است. چرا که کودکمان را با تصویر کودک ایده آل و کامل ذهنمان (یک کودک باهوش، مودب، حرف گوش کن، خوشحال، مستقل، با اعتماد به نفس و اجتماعی) مقایسه می‌کنیم و در نهایت تلاش برای رسیدن به این تصویر گاهی باعث می‌شود که نقاط مثبتی که کودکمان در حال حاضر دارد را نادیده بگیریم و والدین زمانی که اشتباه یا رفتار منفی از کودکشان می‌بینند، تصویر کودک ایده آلشان را از دست رفته می‌پندارند و تصویری کاملاً منفی از کودک را جایگزین آن تصویر ایده آل می‌کنند.

هنگامی که تمام رفتارهای کودک را با هم در نظر می‌گیریم و نه فقط رفتارهای منفی و مشکل ساز او را، این کار به کودک احساس ایمنی و ارزشمندی می‌دهد. کودک در کنار ما احساس آرامش بیشتری خواهد کرد و شناخت بهتری از خودش پیدا خواهد کرد. این شناخت خود باعث می‌شود رفتارهای اکتشافی و مستقل کودک را تقویت شود. در صورتیکه اگر ما تنها رفتارهای مشکل ساز کودک مثل پرخاشگری، وابستگی و ... را مورد توجه قرار دهیم، عملاً به کودک نشان می‌دهیم که او هیچ ویژگی مثبتی ندارد. در چنین شرایطی کودک چگونه می‌تواند احساس ارزشمندی و مفید بودن داشته باشد. چگونه می تواند به خود اطمینان داشته باشد که به تنهایی می‌تواند با برخی از مشکلات روبرو شود.

والدگری به مثابه‌ی نجاری یا باغبانی

والدگری به مثابه‌ی نجاری یا باغبانی

 

آلیسون گوپنیک استاد علوم شناختی و روان‌شناسی رشد در دانشگاه برکلی امریکا و از صاحب‌نظران سرشناس در حوزه‌ی رشد کودک، با استفاده از دو استعاره‌ی «نجار» و «باغبان» به بحث پیرامون دو رویکرد در فرزندپروری می‌پردازد.

     در یک الگوی والدگری که در آن تمرکز بر تربیت یک فرزند خاص و ایده‌آل است، والد بودن می‌تواند مانند نجار بودن باشد. به عنوان یک نجار، وظیفه‌ی ما این است که ماده‌ی اولیه را به شکل محصولی نهایی در آوریم؛ محصولی که در آغاز کار در ذهن‌مان بوده است. با دیدن آن محصول نهایی، می‌توانیم کیفیت کار را تخمین بزنیم که آیا درها و صندلی‌ها درست و محکم هستند یا خیر. به همین شیوه، برخی والدین نیز، درست مثل نجاری که تنه‌ی درخت را می‌برد و از آن چند میز و صندلی می‌سازد، طبق نقشه، برای تربیت فرزندان‌شان طرحی کامل، دقیق و از پیش تعیین‌شده در ذهن دارند. آن‌ها آينده‌ی فرزندان خود را به‌دقت تصور می‌کنند و می‌کوشند تا آن‌ها را به‌گونه‌ای در مسیر رشدشان هدایت کنند که به آن طرح ایده‌آل تبدیل شوند.

     در حالی ‌که از نظر گوپنیک، مراقبت از کودکان مانند نگهداری از یک باغ است. یک باغبان می‌کوشد تا محیطی سرشار از مواد رشد‌دهنده و مغذی برای پرورش و باروری گیاهان خلق کند. فراهم آوردن چنین فضایی کاری دشوار بوده و تلاش فراوانی را می‌طلبد. از سوی دیگر، همان‌طور که هر باغبانی تجربه کرده است، برنامه‌های ویژه‌ی ما در بیش‌تر مواقع بی‌نتیجه می‌مانند. گل‌های شقایق به جای این‌که صورتی کم‌رنگ شوند، نارنجی روشن می‌شوند. رزهایی که قرار بود از پرچین بالا روند، بر روی زمین می‌مانند و فقط چند سانتی‌متر بالاتر از سطح خاک رشد می‌کنند. احتمال مشاهده‌ی لکه‌های سیاه، زنگ‌زدگی‌ها و شته‌ها هم که همواره وجود دارد. علف‌ها و گل‌های گوناگون بسته به شرایط آب‌و‌هوایی ممکن است رشد کنند یا پژمرده شوند، و هیچ تضمینی وجود ندارد که کدام یک از گیاهان بلندتر یا بهتر از بقیه شوند یا مدت طولانی‌تری گل دهند. بنابراین، باغبانی، امری پر مخاطره، پیش‌بینی‌ناپذیر و اغلب اندوه‌آور است.

     با در نظر گرفتن این استعاره، می‌توان گفت که وظیفه‌ی ما به عنوان والدین نیز تربیت یک فرزند خاص نیست. بلکه، وظیفه‌ی ما این است که مکانی سرشار از عشق، امنیت و ثبات فراهم کنیم؛ به طوری که هر کودکی با ظرفیت‌های منحصربه‌فرد خودش بتواند در آن محیط شکوفا شود. تکلیف ما به عنوان والد این نیست که افکار، احساسات، باورها و شخصیت فرزندان‌مان را شکل دهیم؛ بلکه لازم است که با پذیرش نسبی چالش‌ها، دشواری‌ها و پیش‌بینی‌ناپذیری‌ها به آن‌ها اجازه دهیم تا احتمالاتی را که جهان پیرامون آن‌ها پیش روی‌شان می‌گذارد، بسنجند، تجربه و خطا کنند و بیاموزند. 

 

نگارنده متن: خانم نجمه زیودار 

برگرفته از کتاب: «باغبان و نجار: دیدگاه‌های جدید علم روان‌شناسی رشد در باب رابطه‌ی والدین و فرزندان»

(نویسنده: آلیسون گوپنیک/ ترجمه: مریم برومندی)

ظرفیت تنها بودن

ظرفیت تنها بودن

بسیاری از افراد از تنهایی می‌ترسند. آنها با گذراندن وقت در تنهایی راحت نیستند و راهکارهای مختلفی را برای اجتناب از آن امتحان می‌کنند. آنها وقت خود را با افرادی می‌گذرانند که واقعاً از بودن با آنها لذت نمی‌برند، برای شکستن سکوتی که برایشان آزار‌دهنده است، به اجبار صحبت می‌کنند یا برای برقراری رابطه به گوشی و شبکه‌های اجتماعی خود پناه می‌برند. فراتر از عادت‌های روزمره، بعضی افراد حتی به دلیل ترس از تنهایی تصمیمات مهمی در زندگی می‌گیرند، مانند ازدواج یا بچه‌دار شدن.

راحت بودن با تنهایی یک مهارت اساسی است که با در اختیار گذاشتن گزینه‌های انتخاب بیشتر برای گذراندن زمان، کیفیت زندگی را افزایش می‌دهد. این چیزی فراتر از ایجاد سرگرمی و علایق و کارهایی است که هنگام تنهایی انجام می‌دهیم. ظرفیت تنها بودن با میل به کناره‌گیری از دیگران نیز متفاوت است. افزایش ظرفیت تنها بودن به معنی توانایی نشستن با خود و تامل بر خود است.

دونالد وینیکات در مقاله‌ی خود با همین عنوان، "ظرفیت تنها بودن" را نهایت پختگی هیجانی می‌داند و پاراداوکسی را معرفی می‌کند: ظرفیت تنها بودن از تجربه تنها بودن در حضور یک دیگری (معمولاً مادر) ایجاد می‌شود. ما باید حضور دیگری را احساس کنیم؛ کسی که با او احساس امنیت می‌کنیم و از ما هیچ خواسته‌ای ندارد. کسی که اگر در تنهایی خود دچار تنش شدیم، آنجاست تا ما را آرام کند. زمانی که کودک بتواند حضور مشفقانه، آرامش‌بخش و سرشار از عشق مادر را درونی کند، به ظرفیتی روان‌شناختی برای پذیرش خود، خودتنظیمی هیجان و آرام ساختن خود در تنهایی خواهد رسید. از این تجربه، ما ادراکی از خود را درونی می‌کنیم که سنگ‌بنای توانایی تحمل تنها بودن با خودمان است.

بدون تجربه کافی تنها بودن در حضور دیگری، ممکن است تنهایی را با پوچی، ترس، آسیب‌پذیری و عدم شایستگی توجه یا همراهی دیگران مرتبط سازیم. اما این تنهایی هنوز هم ظرفیت گسترش دارد؛ اگر در اوایل کودکی تجربه تنهایی در حضور دیگری را از دست داده‌اید، می‌توانید آن را در کنار یک درمانگر، دوست، پارتنر یا هر کسی که مایل است بدون قید و شرط در کنار شما باشد، به دست آورید.

 

 

 

 

Image

ساعات کاری

شنبه تا پنج شنبه از ساعت ۹ الی ۲۱

با ما تماس بگیرید

اینماد