مقالات عمومی

مرکز روانشناسی هیلان

معرفی کتاب: The body keeps the score

معرفی کتاب: The body keeps the score

"بدن به یاد می‌سپارد" عنوان زیبا و گویای کتابی است که در سال 2014 توسط یک روانپزشک هلندی متخصص تروما به نام "دکتر بسل ون‌در‌کولک" نوشته شد.

این پژوهشگر پیشگام، یکی از برجسته‌ترین متخصصان جهان در زمینه اختلال استرس پس از سانحه است و الگویی نو برای بهبود این اختلال ارائه می‌دهد.

ون‌در‌کولک بر ایده‌ای تأکید می‌کند که شاید روانشناسان و روانپزشکان به آن توجه زیادی نشان نداده‌اند. او تأکید می‌کند که افرادی که با تروماهای هیجانی روبرو شده‌اند، این حوادث را تنها در ذهن ندارند بلکه این نشانه‌ها همواره جایی در بدن آنها جای گرفته‌اند: در نحوه نشستن و نفس کشیدنشان، در نحوه نگه داشتن شانه‌ها، در الگوی خواب، ورزش کردنشان و غیره.

توجه به بدن و جدی گرفتن آن،  مسیر را برای تشخیص و درمان اختلالات هیجانی هموار می‌کند. در این کتاب به درمانگران توصیه می‌شود که به جای اینکه یک فرد را ذهنی جدا از بدن ببینند، بدن را به عنوان صفحه‌ای ببینند که تجارب هیجانی روی آن نقش بسته است و نشان می‌دهد که فرد چه هیجان‌هایی را از سر گذرانده است – صفحه‌ای که باید دیده و خوانده شود و مانند هر موضوع ذهنی به آن بها داده شود.

به طور مثال در خلال این کتاب اشاره شده که کسانی که زمانی توسط مراقبین خود مورد غفلت واقع شده‌اند تقریباً به معنای واقعی کلمه از بدن‌های خود جدا شده‌اند. آنها "مالک" بدن خود هستند، اما به واقع در آن "زندگی" نمی‌کنند. اگر کسی شانه‌های آنها را لمس کند یا نوازششان کند  احساس نامطلوبی می‌کنند. آنها ممکن است تصور کنند که بدن آنها "چندش‌آور" است چون زمانی به چشم کسانی که از آنها مراقبت می‌کردند این‌گونه به نظر می‌رسید.

 

افسردگی خندان

افسردگی خندان

 

میلیون‌ها نفر در سراسر جهان از افسردگی رنج می‌برند. این افسردگی چه به دلایل ژنتیکی و چه محیطی باشد بسیاری از انسان‌ها را تحت‌تأثیر خود قرار می‌دهد. برخی افراد وقتی متوجه می‌شوند که نشانه‌هایی از افسردگی را در خود می‌بینند از متخصصان کمک می‌گیرند، با این حال این برای همه آسان نیست، در واقع برخی ترجیح می‌دهند وانمود کنند که این نشانه‌ها را ندارند. آنها در حالی که درد می‌کشند لبخند به لب دارند و سعی می‌کنند آن را از اطرافیان پنهان کنند. به کار و تحصیل خود ادامه می‌دهند در حالی که با نشانه‌هایی جدی دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند. این پدیده با نام "افسردگی خندان" شناخته می‌شود.

افسردگی خندان چیست؟

این عنوان در راهنمای تشخیصی اختلالات روانی دیده نمی‌شود با اینکه خیلی از افراد افسرده با آن درگیر هستند."افسرده خندان" به فردی اطلاق می‌شود که اختلال افسردگی اساسی (نوعی اختلال افسردگی در سطح شدید آن) دارد با این حال علائم آن را پنهان می‌کند. فرد گویی دیگران را متقاعد می‌کند که هیچ مشکلی ندارد و همه چیز خوب است در حالی که این‌گونه نیست.

نشانه‌ها و علائم

افرادی که با افسردگی خندان دست و پنجه نرم می‌کنند ( می‌توان آن را اختلال افسردگی اساسی با عملکرد بالا نیز نامید) متوجه می‌شوند که علائمی مانند غم، ناامیدی، خشم و تحریک‌پذیری دارند و همچنین مسائلی مانند از دست‌دادن علاقه، خستگی، اختلال در خواب، از دست دادن اشتها یا پرخوری، اضطراب و موارد دیگر را برای مدتی طولانی تجربه می‌کنند.

چرا افراد علائم افسردگی خود را پنهان می‌کنند؟

دلایل متعددی وجود دارد که افراد مبتلا به افسردگی اساسی با عملکرد بالا علائم خود را پنهان می‌کنند. برخی از دلایل رایج در زیر عنوان شده است:

1.نمی‌خواهند باری روی دوش اطرافیان بگذارند:

بسیاری از افرادی که با افسردگی درگیر هستند گاه احساس می‌کنند اگر تحت تأثیر علائم خود قرار گیرند، بار اضافه‌ای بر دوش اطرافیانشان تحمیل کرده‌اند. این احساس آنها را دچار احساس گناه می‌کند و برای اینکه این احساس را کم کرده باشند سعی می‌کنند علائمشان را پنهان کنند.

2.شرم

در حالی که امروزه سعی بر آن شده تا احساس شرم مربوط به برچسب‌‌های منفی اختلالات روانی تا حد زیادی از میان برداشته شود، با این حال برخی از افراد از اینکه دیگران متوجه علائم افسردگی در آنها شده و این موضوع را به آنها گوشزد کنند، احساس شرم می‌کنند.

3.انکار

پذیرش اینکه شما ممکن است نیازمند کمک از سمت متخصصان باشید برای بسیاری از افراد دشوار است، آنها ترجیح می‌دهند به جای اینکه از متخصصی برای التیام دردشان کمک بگیرند، این نشانه‌ها را در خود انکار کرده، پنهان کنند و یا نادیده بگیرند.

4.حفظ ظاهر

اگر کسی عادت داشته در زندگی خود نقش خاصی را ایفا کند، به طور مثال همیشه مادر نمونه‌ای برای فرزندش باشد، کارمند وظیفه‌شناس و یا دانشجوی ممتازی در دانشگاه باشد برای اینکه خللی در نقشش رخ ندهد سعی می‌کند حفظ ظاهر کرده و با تلاش مضاعفی کنترل موقعیت را از دست ندهد.

کمک بگیرید

نشانه‌های افسردگی با انکار، توجیه و حفظ ظاهر از بین نمی‌روند، گاهی تلاش برای ندیدن آنها نتیجه‌ای عکس می‌دهد، کیفیت زندگی‌تان را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد و روابطتتان را دچار مشکل می‌کند. یک درمانگر متخصص می‌تواند کمک کند تا مجبور نباشید این نشانه‌ها را در تنهایی تحمل کنید و طی فرآیندی،  در نهایت بتوانید احساسات بهتری را تجربه کنید

بی توجهی به رفتارهای منفی

بی توجهی به رفتارهای منفی

شاید یکی از رایج‌ترین روش‌ها در عموم برای کاهش بدرفتاری کودکان، بی‌توجهی به رفتار‌های منفی باشد. اما چرا گاهی این روش نه تنها موثر نیست، بلکه نتیجه عکس نیز می‌دهد؟ مهمترین نکته‌ای که در اینجا باید به آن توجه کنیم این است که بی توجهی در خصوص رفتار‌هایی موثر و کارآمد است که قابل چشم‌پوشی باشند. برای مثال کودکتان در هنگام بازی یک کلمه زشت را بیان می‌کند، در اینجا می‌توانید به این کلمه توجه نکنید. اما گاهی برخی از رفتار‌های منفی نشانه آشفتگی هیجانی در کودک بوده و بی توجهی به آن پیامد منفی در تحول او دارد، مثلا اگر کودکتان به دلیل بی‌حوصلگی یا عصبانیت نزدیک گوش شما جیغ می‌زند، نادیده گرفتن این رفتار نه تنها آن‌ را تشدید می‌کند بلکه باعث می‌شود فرزندتان راه لجبازی را بیشتر پیش بگیرد و از سوی دیگر روش مناسب برای تنظیم هیجاناتش را نیاموزد. بهتر است در این مواقع در عین اینکه آرامش خودتان را حفظ می‌کنید، به او بگویید که رفتارش را می‌بینید، و احتمالا دلیل انجام آن را نیز  حدس می‌زنید اما این رفتار را تایید نمی‌کنید و در صورت امکان پیشنهاد جایگزینی برای او داشته باشید؛  مثلا: تو داری تو گوشم داد می‌زنی، شاید حوصله‌ات سر رفته و دوست داری یه کاری کنی اما من گوشم درد می‌گیره. میتونیم جای این کار با هم بریم میز شام رو بچینیم.

البته به خاطر داشته باشید که معمولا این گونه رفتار‌ها که برای جلب توجه انجام می‌شوند به ما این نکته را یادآوری می‌کنند که بچه‌ها نیاز دارند از لحاظ عاطفی حمایت شده و کمک بگیرند، اما این نیاز را از راه اشتباهی ابراز می‌کنند. این که کودک به درستی نیازش را ابراز نکرده است نباید شما را از توجه به اصل موضوع یعنی نیاز کودکتان به حمایت شما منحرف کند. بنابراین مهمترین نکته این است که نیاز‌های فرزندتان را شناسایی کرده و به آن پاسخ دهید. در این مسیر می‌توانید به او روش‌های بهتر برای ابراز نیاز هایش را نیز بیاموزید.

 

نگارنده متن: خانم اذین ناطقیان

جنگ ستارگان

جنگ ستارگان

بسیاری از ما از اینکه نمیتوانیم در مواقع درست نه بگوییم، از حق خودمان دفاع کنیم یا از حریم خود محافظت کنیم؛ شکایت داریم. اما چرا؟!
ریشه این اتفاق را بهتر است در گذشته‌ای دور جستجو کنید، در سنین حدود سه سالگی که اوج لجبازی کودکی را داشتید. کودکان در یک بازه سنی که معمولا از ۳ سالگی شروع و تا ۵ سالگی ادامه میابد لجباز و خودخواه می‌شوند، گاهی قوانین را به هم می‌زنند، حتی ممکن است به نظر برسد که می‌خواهند به عمد دیگران را عصبانی کنند. اما این سن دقیقا زمانیست که بچه‌ها یاد میگیرند که چطور به خود و خواسته‌هایشان احترام بگذارند، نه بگویند و حریم خودشان را مشخص کنند. اگرچه اوایل این کار را بسیار ناشیانه و حتی غیر منطقی انجام می‌دهند. مانند هر مهارتی این مهارت نیز آموختنیست. اگر تصور کنید که او از لجبازی برای قدرتنمایی استفاده می‌کند ممکن است با او در جنگ قدرت قرار بگیرید. برد و باخت در این جنگ مهم نیست، چون در هر صورت کودکتان این مهارت را به درستی نمی‌آموزد، بلکه این تصویر در او شکل میگیرد که یا باید مطیع دیگران باشد یا اجازه دارد بیش از اندازه به دیگران زور بگوید و قلدری کند. این نکته را به یاد داشته باشید که فرزندتان در حال تمرین یک مهارت است نه تمرین آسیب زدن به شما. بنابراین به او کمک کنید این مهارت را درست یاد بگیرد. برای مثال اگر دوست ندارد اسباب بازیش را شریک شود، به جای فشار برای بخشنده بودن، می‌توانید ذهن او را در برابر موضع خودش و دوستش روشن کنید و اجازه دهید خودش انتخاب کند:
سر این تفنگ آب‌پاش دعوا شده؟ واقعا هم جالبه‌. خب یکی بیشتر هم ازش نداریم، هم تو اینو میخوای هم دوستت. فکر کنم بازی باهاش خیلی کیف میده، واسه همین انقدر هر دوتون دوست دارین داشته باشینش. یکم فکر کنین ببینین میشه یه کاری کنین که به هر دوتون خوش بگذره؟!
انتخاب بچه‌ها هرچه که باشد، آن‌ها دراین مکالمه چیزی بسیار بیشتر از لذت بازی را آموخته‌اند :"احترام توامان به خود و دیگری"!!

 

نگارنده متن: خانم آذین ناطقیان

توقع از فرزندم

توقع از فرزندم

توقع امروز من از فرزندم؛
نیاز دیروز "من" است یا نیاز امروز "او"؟
شاید گاهی بتوانیم رد پای توقعاتمان از فرزندمان را در نیاز‌های برآورده نشده‌ی خودمان ببینیم.

گاهی لازم است از خودم به عنوان پدر یا مادر بپرسم؛

ممکنه کسی که نیاز داره خیلی موفق و بی عیب و نقص باشه، ضعیف نباشه، نترسه، غمگین نشه، از دیگران توجه زیادی دریافت کنه، من باشم؟ من در گذشته؟ من امروز؟
خوب است به خاطر داشته باشیم،بین باور داشتن به توانایی‌های فرزندمان و توقع زیاد و نامتناسب از او، تفاوت وجود دارد. توقعی که گاه در گذشته‌ی من برآورده نشده.

 

نگارنده متن: خانم روشنک محمدی

چطور در کودکی با غفلت عاطفی آسیب دیده‌ایم؟

چطور در کودکی با غفلت عاطفی آسیب دیده‌ایم؟

خیلی از ما در این جهان زندگی می‌کنیم در حالیکه بار بسیاری از آسیب‌های عاطفی را همواره با خود به دوش می‌کشیم. شاید افسرده‌‌ایم یا مضطرب و یا مشکلاتی در جنبه‌های مختلف روابط خود تجربه می‌کنیم. ممکن است خیلی اوقات از خود این سوال را بپرسیم که این مشکلات از کجا می‌آیند و ریشه آنها درکجا نهفته است؟

معمولا پاسخ این سؤال در عین عجیب بودن،‌ دقیق است: ریشه این آسیب بیشتر اوقات در کودکی و به خصوص اوایل کودکی نهفته است.

اینکه در نوزادی و کودکی چطور مراقبت شده‌ایم تأثیر به‌سزایی بر نحوه ارتباط ما با دیگران در دوران بزرگسالی دارد.

مهم‌ترین مسأله حضور یک والد پاسخگو است: بزرگسالی که با حساسیت و مهربانی به نیازهای ما رسیدگی می‌کند. حضور این مراقب پاسخگو به معنای واقعی کلمه، چیزی است که به زندگی ما معنا و جان می‌بخشد.

حضور این مراقب پاسخگو به نظر چیز خیلی سخت و زیادی به نظر نمی‌رسد اما بدون این عشق پاسخ‌دهنده انگار با روانی زخمی و پر از درد زندگی می‌کنیم. در واقع بسیاری از ما اینگونه هستیم.

محققان زیادی تأثیرات بی‌توجهی به کودکان را به ما نشان داده‌اند. یکی از متخصصان برجسته جهان، دکتر ترونیک به همراه تیم خود مسئول یکی از بزرگترین آزمایشات تاریخ روانشناسی به نام مادر بی‌تفاوت (Still face) است.

اگر همانطور که در این آزمایش نشان داده شده است کودکی با چند ثانیه رفتار سرد و بی‌احساس،‌ آشفته می‌شود میتوان درک کرد که با چندین و چند سال بی‌توجهی ممکن است چه اتفاقی بیفتد.

بنابراین جای تعجبی نیست که چرا برخی از ما در درون خود احساس خوبی نداریم،‌ ما تجربه‌ای از جنس یک مراقب بی‌تفاوت برای دهه اول زندگی و حتی بیشتر داشته‌ایم.

اما دانستن اینکه چقدر آسیب‌‌دیده هستیم نباید فقط ما را آشفته کرده و درمانده‌مان کند: ما می‌توانیم این نادیده گرفته شدن را ارزیابی کنیم و پیوندی که بین گذشته و مشکلات کنونی‌مان است را با کمک یک درمانگر درک کنیم.

پژوهش‌های روانشناسی نظیر آزمایش مادر بی‌تفاوت به ما کمک می‌کند تا خود را از نظر هیجانی درک کنیم و ریشه غم و اندوه و آشفتگی خود را با کمک متخصصان روشن کنیم و گامی در جهت ترمیم این زخم‌های روانی برداریم.

 و البته این آزمایش موضوعی غیرقابل تردید را اثبات می‌کند: عشق ارزشی فراتر از تصور دارد، عشق دروازه ورود به بقا، روانی سالم و بهزیستی است

داستان یک سوگواری (2)

داستان یک سوگواری (2)


سوگ و فقدان

نویسنده: دکتر بتسی گارد

سه سال پیش، در یک صبح آفتابی روز یکشنبه، من و همسرم در حال آماده شدن برای تماشای یک فیلم و استراحت بعد از یک هفته شلوغ کاری بودیم. همانطور که تلویزیون را روشن می‌کردم صدای برخورد شیء سنگینی را شنیدم، دویدم و همسرم را دیدم که بیهوش بر زمین افتاده است.

علیرغم شتاب آمبولانس، تلاش پزشکان اورژانس و ناباوری من، همسرم درگذشت.

من با او خداحافظی نکرده بودم و فرصت این را نداشتم تا بدانم او در دقایق آخر چه چیزی می‌خواست یا نیاز داشت.

بیشتر اوقات شوک، وحشت و ناباوری‌ که در ساعت‌ها، روزها، هفته‌ها و ماه‌های پس از مرگش تجربه کردم دوباره به من یادآوری می‌شود.

اعضای خانواده‌ای که عزیزشان را در اثر کرونا از دست داده‌اند نیز تنهایی دردناکی را در نبود انسانی تجربه می‌کنند که زمانی تار‌ و پودی از زندگی‌شان بوده است.

مانند همسر من، آنها هم لحظات آخر زندگی خود را در حالی سپری کردند که عزیزانشان را در کنارشان نداشتند.

هر فقدانی در زندگی ما با هم تفاوت دارد و هرکدام چالش‌ها و دردهای منحصر به فردی به همراه دارد، از دست دادن پدر و مادر با از دست دادن فرزند فرق دارد، از دست دادن همسر با فقدان خواهر متفاوت است. ما باید فقدان را در زمینه زندگی خود در نظر بگیریم. با اینکه سوگ و اندوه نیز جهانی است، دردی که با خود به همراه دارد مخصوص خود آن فرد است، اینکه فقدان چه معنی‌ای برای ما دارد، چطور سوگواری می‌کنیم، حسرت‌هایی که ممکن است بر دل داشته باشیم و گاه پوچی که بر جای می‌گذارد برای هر شخص منحصر به فرد است.

مطالعات اخیر در مورد سوگ

مطالعات اخیر به ما کمک می‌کند تا بفهمیم تعدادی از عوامل باعث می‌شود فقدان و سوگ پیچیده شود و این عوامل باعث می‌شود تأثیرپذیری هر فرد از فقدان متفاوت شود.

برخی از عواملی که باعث می‌شود روند سوگ طولانی‌تر شود عبارت است از غیرمنتظره بودن فقدان، مشکلات مالی در نتیجه فقدان و حمایت اجتماعی کم.

آیا سوگ شامل مراحلی است؟

این ایده که سوگ و اندوه در مراحل جداگانه رخ می‌دهد با تجربه خیلی از کسانی که دچار سوگ و فقدان هستند متناسب نیست، کسانی که فقدانی را از سر می‌گذرانند به طور مکرر خاطرات زمان از دست دادن فرد و هم‌چنین دوره‌هایی از بی‌حسی، آشفتگی، اشتیاق برای گذشته و درد شدید را تجربه می‌کنند و به نظر می‌رسد بیشتر از اینکه مراحلی داشته باشد دارای نوسانات است.

با گذشت زمان، فرد دوره‌های کمتری از اشتغال ذهنی شدید به فقدان خواهد داشت. فرد عزادار سرمایه‌گذاری روانی بیشتری برای شرکت در فعالیت‌ها و برای انسان‌هایی خواهد کرد که برای او در زندگی مهم هستند و به تدریج زمان‌هایی را تجربه خواهد کرد که برای او شادی به همراه خواهند داشت.

باعث تأسف است که نمی‌توان گریزی از زندگی بدون تجربه فقدان و درد داشت، با این وجود می‌توانیم امواج غم و اندوهی را که تجربه می‌کنیم درک کرده و راحت‌تر آن را بپذیریم.

علیرغم سختی، ما می‌توانیم خود را به سمت جلو پیش ببریم در حالی‌که تلاش می‌کنیم زندگی را با معنای جدیدی برای خود ساخته و در این جهان بدون همراه داشتن آن شخص خاص، آن معنا را زندگی کنیم.

آیا پرخاشگر - منفعل هستم؟

آیا پرخاشگر - منفعل هستم؟

مواجهه با احساساتی همچون خشم، ناامیدی و غمگینی دشوار است، اگر بخواهیم به صورت مستقیم در روابطمان با دیگران به این احساسات بپردازیم یا به آنها اشاره کنیم، اوضاع برایمان دشوارتر نیز می‌شود.

پرخاشگری منفعلانه تاکتیکی است که افراد برای نشان دادن احساسات و به ویژه خشم خود به کار می‌گیرند. آنها تصور می‌کنند که این روش مواجهه با احساسات کمترین پیامد را برایشان داشته باشد. در واقع به جای اینکه به شریک عاطفی خود بگویند که ناراحتشان کرده و نیازهایشان را برآورده نمی‌کند، به سردی با او برخورد کرده، سکوت می‌کنند و یا گاهی آنها هم نیازهای شریک عاطفی‌شان را برآورده نمی‌کنند.

شاید گاهی این نوع مواجهه غیرمستقیم به نظر کار درستی برسد با این حال باید به یاد داشته باشید که اگر آنچه را که بدان نیاز دارید مستقیماً درخواست نکنید یا با واکنش‌هایی مانند سکوت و طعنه‌ و کنایه آنها را ابراز کنید، احتمال کمی دارد که نیازهایتان برآورده شود.

 پرخاشگری منفعلانه مانعی است که بر سر راه صمیمیت عاطفی قرار می‌گیرد، ذره ذره روابطمان را کمرنگ می‌کند و گاه حتی اگر باعث شود نیازهایمان به طور موقت برآورده شوند، ما شانس رفع مشکل را به صورت اساسی از دست می‌دهیم.

 

چرا پرخاشگر-منفعل می‌شویم؟

ترس از مرجع قدرت: یک کارمند، یک کودک، یک همسر، ممکن است ترس از این داشته باشد که اگر نگرانی‌هایش را به طور مستقیم بیان کند منجر به عواقبی همچون مجازات، تنبیه و برخوردهای ناخوشایند شود.

ترس از دست دادن :برخی نگران هستند که اگر احساسشان را به طرف مقابل بگویند،‌ طرد شوند. به طور مثال یک مرد به همسرش نمی‌گوید که احساس حسادت می‌کند چون نگران است که نکند همسرش او را قضاوت کرده و طرد کند.

ارتباط ضعیف: گاهی افراد پرخاشگری منفعلانه را به کار می‌گیرند چون تلاش‌های قبلی‌ برای در میان گذاشتن احساساتشان به خوبی پیش نرفته است. مهارت‌های ارتباطی ضعیف در خود و یا دیگری باعث می‌شود این راهکار برای جلوگیری درگیری و بروز تنش در رابطه به کار گرفته شود.

الگوبرداری: گاه افرادی که با والدینی که خودشان پرخاشگر-منفعل بوده‌اند بزرگ شده‌اند از این روش ارتباطی الگوبرداری کرده و در نظرشان راه تعاملی کاملاً طبیعی و تأثیرگذاری باشد. والدینی با پرخاشگری منفعل، گاه کودکانی با همین ابزار ارتباطی را بازتولید می‌کنند.

شرم: گاه افراد از هیجان‌هایشان احساس شرم می‌کنند به ویژه وقتی احساس خشم داشته باشند. پرخاشگری منفعلانه به آنها اجازه می‌دهد بدون اعتراف به این احساسات و شرمگین شدن بتوانند آنها را ابراز کنند.

نمونه‌هایی از برخی رفتارهای پرخاشگرانه-منفعل:

تشکرهای کنایه‌دار: مرسی که کتابی که می‌خواستم رو برام آوردی( در حالی که کتابی به دستش نرسیده)

قهر و سکوت

-به تأخیر انداختن و انجام ندادن عمدی کارهایی که مربوط به طرف مقابل است

-تخریب دیگران: دعوت از دوستی برای خرید کردن با یکدیگر، در حالی که می‌دانید در حال پس‌انداز کردن است.

-انجام عمدی کارهایی که منجر به تحریک دیگری می‌شود: فراموش کردن روز تولد، دیر رسیدن سر قرار

رفتار پرخاشگرانه-منفعل در نهایت به خود شما آسیب می‌زند، کینه و دلخوری را در درونتان شعله‌ور می‌کند، ارتباط‌هایتان را تخریب کرده و حس اعتماد شما به دیگری را از بین می‌برد. این رفتار باعث می‌شود که غیرمنطقی، خصمانه و خشمگین به نظر برسید.

اولین قدم برای از بین بردن این رفتار، درک منبع آن است،‌ آیا این رفتار محدود به یک شخص خاص و در یک جایگاه خاصی می‌شود؟‌ آیا شرایط خاصی منجر به این رفتار در شما می‌شود؟ آیا از این رفتارتان در آن لحظه آگاه هستید؟ چه اتفاقی می‌افتد که به جای اینکه به شکل مستقیم احساستان را انتقال دهید آن را این چنین بروز می‌دهید؟ پرسیدن این سؤالات می‌تواند شما را به تأمل در لحظه شروع این رفتار وادارد.

روان‌درمانی همچنین کمک می‌کند سبک‌های تخریب‌گر ارتباطی‌تان را شناسایی کرده و ارتباطات بهتری برقرار کنید. همچنین، در زمانی که روابط زوجین به قدری پر از تنش و تعارض است که امکان ابراز نیازها و خواسته‌ها به شکل مستقیم وجود ندارد، زوج‌درمانی هم کمک می‌کند .

آیا شما هم نمونه‌هایی از این رفتار منفعل-پرخاشگر سراغ دارید؟

 

Image

ساعات کاری

شنبه تا پنج شنبه از ساعت ۹ الی ۲۱

با ما تماس بگیرید

اینماد