خواندنی‌ها

مقالات عمومی، تخصصی و اخبار

چرا توانایی ذهنی‌سازی مهم است؟

چرا توانایی ذهنی‌سازی مهم است؟

ذهنی‌سازی باعث می‌شود خودمان را بهتر درک کنیم

تولد 32 سالگی مریم است، نامزدش برای او هدیه‌ای خریده و مشتاقانه در حالی که او در حال باز کردن هدیه‌اش است به او نگاه می‌کند

مریم در حالی که به زور جلوی بغضش را گرفته از او یک تشکر تلخ می‌کند، هدیه همان چیزی است که او میخواست.

مریم از این رفتار خود گیج می‌شود،

با کمی تأمل به یاد می‌آورد که مادرش در انتخاب هدیه خوب نبود و با این حال مشتاقانه در حالی که دخترش هدیه را باز می‌کرد به او نگاه می‌کرد و وقتی مریم اشتیاقی نشان نمی‌داد بسیار مأیوس می‌شد.

وقتی دلیلی را که پشت رفتارش بود دید با ذوق و شوق از نامزدش تشکر کرد و در دل هم احساس خوشحالی کرد.     

ذهنی‌سازی باعث می‌شود دیگران را بهتر درک کنیم

مادر کودک یازده‌ماهه‌اش را با خود به گردش برده است.

کودک اسباب‌بازی خود را بارها و بارها از کالسکه پرت می‌کند و جیغ می‌زند

مادر اسباب‌بازی را هر دفعه به او باز می‌گرداند با این حال احساس عصبانیت و کلافگی‌اش بیشتر می‌شود

او مکثی می‌کند و به یاد می‌آورد که کودک به تازگی با مفهوم جاذبه زمین آشنا شده است.

وقتی کسی دیگران و خود را بهتر درک کند، کنترل و کنار آمدن با هیجانات شدید راحت‌تر است.

مادر از سرکار به خانه باز می‌گردد، او خسته است و می‌داند وقتی به خانه برسد باید خود را برای مهمانان عصر آماده کند، وقتی به خانه می‌رسد متوجه می‌شود که کسی در آشپزخانه آشپزی کرده است، ظرف‌های کثیف کیک و خورده ریز آرد همه جا پخش است. او بسیار عصبانی و آشفته می‌شود، دخترانش را میبیند و قبل از اینکه بتواند چیزی بگوید آنها می‌گویند که کیک مورد علاقه‌اش را پخته‌اند، احساساتش آرام می‌گیرند، او از آنها را در آغوش می‌گیرد و سپس از آنها می‌خواد در تمیز کردن به او کمک کنند.

 

 

 

 

سلامت روان چیست؟

سلامت روان چیست؟

هر چقدر ذهن ما در زندگی روزمره کارآمد و طبیعی ظاهر می‌شود احتمالا به درستی توجه نمی‌کنیم که احساس سلامت روان چه دستاورد خارق‌العاده و پیچیده‌ای است. ذهن در یک حالت سالم، به طور پیوسته عملیات شگفت‌انگیزی انجام می‌دهد و روشن‌بینی و انگیزه ما را پی‌ریزی می‌کند.

برای درک اینکه سلامت روان (و عکس آن) چگونه است، باید زمانی را صرف این موضوع کنیم که در یک ذهن با کارکرد بهینه چه رخ می‌دهد:

-اولین و مهم‌ترین نکته این است که یک ذهن سالم یک ذهن ویرایش‌گر است، ارگانی که قادر است از میان هزاران فکر پراکنده، ناامید‌کننده و یا وحشتناک غربال‌گری کرده و آنهایی که برای جهت دادن به زندگی ما نیاز هستند را به طور فعالانه‌ای مدنظر قرار دهد. این تا حدی به معنای دور نگه داشتن قضاوت‌های خودسرزنش‌گر و ‌بی‌رحمانه‌ای است که سعی می‌کند به ما بگوید چقدر ناخوشایند هستیم و ما را از رسیدن به هر هدف مفیدی بازدارد. وقتی برای کار جدیدی مصاحبه‌ای داریم و یا فرد جدیدی را ملاقات می‌کنیم، یک ذهن سالم ما را وادار نمی‌کند به صداهای درونی که بر بی‌لیاقتی ما اصرار می‌ورزند، گوش فرا دهیم. بلکه به ما اجازه می‌دهد مشفقانه این صداها را کم‌رنگ کرده و با خود طوری صحبت کنیم گویی با یک دوست صحبت می‌کنیم.

-ذهن سالم در برابر مقایسه‌های ناعادلانه مقاومت می‌کند. او اجازه نمی‌دهد که دستاوردها و موفقیت‌های دیگران ما را از مسیر خود دور کرده و ما را دچار حس تلخ کافی نبودن کند. ذهن سالم با مقایسه مداوم شرایط ما با افرادی که تربیت و گذارهای متفاوتی داشتند ما را شکنجه نمی‌دهد. ذهنی که عملکرد خوبی دارد بیهودگی و بی‌رحمی این سرزنش‌ها و قضاوت‌ها را می‌فهمد.

-یک ذهن سالم می‌داند که طبیعتاً چیزهای زیادی وجود دارد که می‌توانیم نگرانش باشیم، یک رگ خونی ممکن است بگیرد، موتور هواپیما از بال‌ها جدا شود و ... اما با این حال می‌تواند تمایز خوبی بین آنچه که به احتمال زیاد رخ خواهد داد و آنچه که خیلی غیرمحتمل است رخ دهد قائل شود، از تصورات فاجعه‌ساز اجتناب می‌کند و می‌تواند علیرغم این احتمال های مضطرب‌کننده ما را در آرامش نسبی نگه دارد.

-یک ذهن سالم دارای محفظه‌هایی با درهایی ایمن است. همه افکار به همه لحظات تعلق ندارند، هنگام مکالمه با یک دوست،‌ذهن مانع پیدا شدن تصورات جنسی شب قبل می‌شود، هنگام مراقبت از یک کودک می‌تواند تفکرات منفعت‌طلبانه را کنار بگذارد. افکاری مانند پریدن جلوی یک قطار و صدمه زدن به خود با یک چاقوی تیز می‌تواند در حد جرقه‌های فکری باقی بماند. یک ذهن سالم قادر به سرکوب از نوع سالم و طبیعی آن است.

-یک ذهن سالم می‌تواند اشتغال فکر‌ی‌ خود را آرام کند تا بتواند بر دنیای غیر از درون خود تمرکز کند. ذهن سالم می‌تواند برای آنچه و آن‌کس که می‌بیند حضور داشته و شنونده خوبی باشد. او توانایی خوبی برای بودن در "اینجا و اکنون" دارد.

-یک ذهن سالم می‌تواند میزان مناسبی از سوءظن به افراد خاص را با اعتماد بنیادین به بشریت ترکیب کند، می‌تواند ریسک معقولی را با یک غریبه بپذیرد. از بدترین لحظات زندگی با یک فرد این استنباط را نمی‌کند که پیدایش لحظات خوب با یک دوست جدید غیرممکن است.

-ذهن سالم می‌داند چگونه امیدوار باشد، زمینه‌های ناامیدی، عصبانیت و غم در اطراف وجود دارند با این حال یک ذهن سالم می‌داند چطور با سرسختی این منفی‌گرایی را کم‌رنگ کند، او حاضر نیست با تمام استدلال‌های به ظاهر منطقی خود را به اجتناب و سکوت وادارد.

بیان برخی از ویژگی‌های یک ذهن سالم به ما کمک می‌کند تا تشخیص دهیم وقتی سلامت روان مان به خطر میفتد چه مشکلاتی ممکن است به وجود بیایید در کنار باور به اینکه یک ناخوشی روانی هم مانند یک ناخوشی جسمی نیازی به شرمگین شدن ندارد.

سلامت روان واقعی شامل پذیرش این نکته است که حتی در بهترین و  بامعناترین زندگی‌ها ممکن است ناخوشی‌های روانی به سراغمان بیایند و همانطوری به دنبال التیام برویم که با عفونت ریه و یا درد زانو به دنبال کمک می‌گردیم و این را در نظر داشته باشیم که ما لایق عشق و همدلی هستیم.

آیا گذشته همیشه شادتر بوده است؟

آیا گذشته همیشه شادتر بوده است؟

گاهی فکر می‌کنیم که همه چیز در گذشته بهتر و راحت‌تر بود، این یکی از بازی‌هایی است که ذهن با ما می‌کند به خصوص وقتی که احساس آسیب‌پذیری یا آشفتگی کنیم.

با این حال به ندرت اتفاق می‌افتد که در گذشته اوضاع واقعاً آنطور که ما فکر می‌کنیم بهتر بوده باشد. روانشناسان این الگوی نادرست فکری را یک سوگیری شناختی می‌دانند. این سوگیری به این دلیل اتفاق می‌افتد که وقتی به گذشته فکر می‌کنیم در مورد افراد، مکان‌ها و رویدادها به صورت انتزاعی فکر می‌کنیم و وقتی تفکرمان انتزاعی باشد بیشتر تمایل داریم که روی کلیات مثبت بیش ‌از جنبه‌ها و جزئیات ناخوشایند تمرکز کنیم.

به طور مثال، به تعطیلاتی که 5-6 سال پیش با خانواده گذراندید فکر کنید؛ معمولا بیشتر تمایل دارید که در مورد مکالمه‌های لذت‌بخش،‌ غذاهای خوبی که خوردید و عکس‌های جالبی که از خانواده گرفتید به خود یادآوری کنید. احتمالا به خاطر ندارید که کاناپه‌ای که پنج شب متوالی روی آن خوابیدید تا چه اندازه ناراحت بود، اینکه در کل سفر سرما خورده بودید و چطور برنامه سفرتان تحت تأثیر آب و هوای بد قرار گرفت و لازم به ذکر نیست که بودن در کنار کل خانواده و فامیل برای یک هفته تمام، گاه تا چه اندازه می‌تواند استرس‌آور باشد.

به عبارت دیگر جزئیات منفی در مورد وقایع گذشته با گذشت زمان از حافظه ما کمرنگ‌تر می‌شود در حالیکه جنبه‌های مثبت تجربه هم‌چنان باقی می‌ماند. البته این اتفاق خوبی است که می‌افتد چون ذهن ما را در چارچوب مثبتی در لحظه حال نگه می‌دارد و اگر ذهن ما این طور کار نمی‌کرد احتمالاً به تعطیلات مشابهی در سال آینده نمی‌رفتیم و فعالیت‌های مشابه دیگری که برای بهزیستی روانشناختی ما مهم هستند را انجام نمی‌دادیم.

افرادی که بیش از تجربیات مثبت، تمایل به یادآوری تجربیات منفی دارند احتمالاً به اختلالات خلقی بیشتری مانند افسردگی مبتلا می‌شوند، با اینکه این سازوکار یک سوگیری شناختی است با این حال مانند بسیاری از سوگیری‌های شناختی دیگر اهداف مهمی دارد. با این وجود می‌تواند پیامدهای منفی هم با خود به همراه داشته باشد،‌ برای مثال این می‌تواند یکی از دلایلی باشد که ما در روابط مشکل‌ساز باقی می‌مانیم، هرچقدر زمان بیشتری از تجارب ما و تأثیرات برگرفته از یک رابطه غیرحمایت‌گرایانه و آسیب‌زا گذشته باشد بیشتر احتمال دارد که اجازه دهیم خاطرات خوب جای خاطرات منفی را گرفته و شاید رفتارهای غیرقابل گذشت را فراموش کنیم.

محققان می‌گویند که بهترین روزهای ما معمولا در پیش روی ما است و نه در گذشته،‌ به طور مثال مطالعه‌ای مسیر خوش‌بینی افراد را در طول زمان دنبال کرد. این محققان به این نتیجه رسیدند که خوش‌بینی افراد در دهه بیست سالگی‌شان در کمترین حد است و در دهه‌های سی و چهل به تدریج افزایش پیدا می‌کند و در دهه پنجاه به بالاترین حد خود می‌رسد و بعد از آن کاهش پیدا می‌کند. مطالعه دیگری در کشورهایی مانند انگلیس و آمریکا نشان داد که خوش‌بینی با افزایش سن بالاتر می‌رود.

به عبارت دیگر شواهد خوبی وجود دارد که رضایت‌‌بخش‌ترین روزهای زندگی‌تان به لحاظ ذهنی هنوز در راه است. از نگاه به گذشته و لذت بردن از خاطرات آن خودداری نکنید اما مهم است که گذشته را بهانه‌ای برای نارضایتی از زمان حالتان قرار ندهید.

هیجان‌ها، راهنمای زندگی

هیجان‌ها، راهنمای زندگی

هیجان‌ها زندگی ما را به شیوه‌های مختلفی هدایت می‌کنند،‌ چه گرایش به پنهان نگه داشتن آنها داشته باشیم یا از آنها اجتناب کنیم و چه آنها را ابراز کنیم. اکثر ما نمی‌دانیم این هیجانات تا چه اندازه افکار و رفتار ما را تحت تأثیر قرار می‌دهند.

کاوش در هیجانات برای هرکس که امیدوار است خود را بشناسد، رشد کند و روابط سالم برقرار کند و آنچه را در زندگی می‌خواهد دنبال کند مفید است.

هیجان‌هایمان به ما نشان می‌دهند چه کسی هستیم و چگونه تحت تأثیر تاریخچه زندگی خود قرار گرفته‌ایم. خیلی از واکنش‌های ما توسط هیجان‌ها آغاز می‌گردد و سؤالاتی را با خود در پی دارد که چه هیجان‌هایی زیر این رفتارها قرار دارد، کدام یک از هیجان‌های ما سازگارانه و کدام یک ناسازگارانه هستند، کدام یک از هیجان‌های ما در زمان حال تحریک می‌شود اما ریشه در گذشته‌مان دارد؟

دکتر لزلی گرینبرگ، مبتکر اصلی درمان مبتنی بر هیجان اظهار می‌کند که ما باید در یک هارمونی آگاهانه با هیجان‌های خود زندگی کنیم نه اینکه تلاش کنیم آنها را کنترل کنیم، غالبا این هارمونی از درک واکنش‌های عاطفی‌مان و تشخیص این‌که آیا هیجانات ما ماهیت اولیه یا ثانویه دارند و آیا انطباقی‌اند یا غیرانطباقی حاصل می‌شوند.

هیجان‌های اولیه اولین واکنش‌های هیجانی ما هستند و اغلب هیجان‌های ثانویه دفاعی بیشتری به دنبال دارند، گاهی اوقات به طور هشیاری از هیجان‌های ثانویه‌مان آگاهی داریم: خشمی که روی احساس آسیب‌دیدن را می‌پوشاند، خجالتی که روی غم و اندوهمان را می‌گیرد یا اضطرابی که حاکی از ترسی شدید است؛ برای مثال اگر دوستمان دیر به سر قرار برسد یا به طریقی ما را رها کند احساس عصبانیت و خشم می‌کنیم در حالیکه اگر به واکنش اولیه‌مان نگاهی بیندازیم ممکن است دریابیم که در ابتدا احساساتی مانند آسیب‌پذیری، خواستنی نبودن و شرم داشتیم.

هیجان‌های اولیه‌مان نمایی زودگذر از نیازهایمان در اختیارمان می‌گذارند، ‌وقتی به خود اجازه دهیم تا با آنها ارتباط برقرار کنیم، می‌توانیم آنها را به دوست، همسر یا خانواده‌مان ابراز کنیم و احتمالاً واکنش متفاوتی نشان خواهیم داد.

وقتی هم‌نوا با هیجانات خود زندگی کنیم، ‌ارتباط بیشتری با خودمان برقرار می‌کنیم، بینشی نسبت به هیجان‌های اصلی خود که واکنش‌هایی در ما برمی‌انگیزند و خودمان که این واکنش‌ها را ایجاد می‌کند پیدا می‌کنیم؛ هیجان‌ها سازوکارهای انطباقی هستند که به ما اطلاعات بسیار مهمی می‌دهند، با تمرکز بر این هیجان‌ها با شفقت به خود و کنجکاوی می‌توانیم بفهمیم که هستیم و چه می‌خواهیم.

 

زندگی نزیسته

زندگی نزیسته

آیا تا به حال فکر کرده‌اید اگر شرایط متفاوت بود ما چگونه آدمی بودیم؟

اگر خانواده مهاجرت کرده بود زندگی کنونی‌مان چگونه بود؟

اگر مادرم با مرد متفاوتی از پدرم ازدواج کرده بود شرایط الان چگونه بود؟

تعمق در مورد زندگی‌های جایگزین می‌تواند بسیار سرگرم‌کننده، مملو از اشتیاق و گاه حسرت باشد.

خیلی از ما زمانی را صرف زندگی‌هایی که هرگز اتفاق نیفتادند اما می‌توانستند رخ دهند، می‌کنیم.

 

آندرو میلر نویسنده پیشنهاد می‌دهد که می‌توانیم خیال‌پردازی‌هایی در این باره داشته باشیم و تلاش کنیم که بفهمیم خیال‌پردازی‌هایمان در مورد زندگی‌هایی که اکنون داریم چه می‌گویند. از درون این تفکرات می‌توانیم پی به کسی ببریم که واقعا هستیم.

ایده میلر برای گفتگو کردن با زندگی‌های نزیسته‌مان تقریبا شبیه یک تمرین درمان گشتالت است، در این تمرین ما فرد، احساس یا رویایمان را روی یک صندلی خالی روبرویمان تصور می‌کنیم

ما با این قسمت از وجودمان گفتگویی می‌کنیم که جنبه‌هایی ناشناخته از وجودمان را بالا می‌آورد. این تمرین با ذهن‌آگاهی زیاد انجام می‌شود بدون اینکه در داستان‌ها و خاطرات قدیمی دربیفتیم. نگاه کردن به زندگی‌ نزیسته‌مان می‌تواند اینجا و اکنون اتفاق بیفتد یعنی تنها زمان و مکانی  که می‌شود در آن کاری کرد.

تعمق کردن نباید با نگرانی اشتباه گرفته شود،‌ همچنین این تعمق به معنای چیزهایی مانند گذشته که نمی‌توان تغییرشان داد نیز نیست. خوشبختی دوست داشتن زندگی‌تان با همه واقعیت موجود است. این خوشبختی اشک‌ها و سایه‌هایی از درد و امید وجودی ما است. بسیار خوب است که بدانیم چه کسی هستیم و با حقایق ناراحت‌کننده‌ای از انتخاب‌های بد، آسیب‌های روانی و بدشانسی‌ها روبرو شویم. خوب است که اشک بریزیم و حسرت و اشتیاق خود را ابراز کنیم.

تا زمانی که این تصور از زندگی‌ای که نداشته‌ایم اما میتوانستیم داشته باشیم احساس توانایی‌های بالقوه ما را افزایش دهد به ما احساس سرزندگی و شادی بیشتری می‌دهد اما از طرف دیگر، ممکن است این تصورات را به منظور فرار از مسئولیت زندگی کنونی‌مان به کار ببریم، اگر تنها کاری که انجام می‌دهیم فرار از واقعیت و اجتناب از توانایی‌های بالقوه‌مان باشد زندگی کسل‌کننده‌تر و احساس سرزندگی کم‌رنگ‌تر خواهد بود.

صرف‌نظر از اینکه چه انتخاب‌هایی کرده‌اید شما همچنان مانند همه انسان‌ها نفس می‌کشید،‌ مانند همه انسان‌ها شکست‌هایی را متحمل ‌می‌شوید و در مورد زندگی‌ای که می‌توانستید طور دیگری داشته باشید تعمق می‌کنید، با این حال بهتر است بدانید که احساس خوشبختی کمتر به محتوای زندگی‌تان مربوط می‌شود بلکه بیشتر به احساس ارتباط و پیوستگی خود و بودن در "اینجا و اکنون" مربوط می‌شود.

آیا در روابط خود احساس ناامنی می‌کنید؟

آیا در روابط خود احساس ناامنی می‌کنید؟

4 سوالی که باید قبل از هر اقدامی از خود بپرسید

 

نگران هستید که رابطه شما بدون هیچ دلیلی، ناگهان خراب شود؟

در مورد شریک زندگی­تان مشکوک به خیانت هستید؟

قادر نیستید در یک رابطه احساس راحتی و استقرار بکنید؟

اینها علائمی است که نشان می­دهد شما در روابط خود احساس ناامنی می­کنید که می­تواند احساسات بسیار ناخوشایندی را برای شما به وجود آورد بخصوص اگر مجبور باشید روزها و هفته­ها با آن زندگی کنید.

حتی ممکن است باعث شود به فکر جدایی بیفتید صرفاً برای اینکه این احساسات را متوقف کرده باشید، از طرفی شما به این شخص علاقه دارید و واقعاً می­خواهید این رابطه ادامه پیدا کند، اما چگونه می­خواهید با این اضطراب کنار بیایید؟

وقتی در روابط‌تان احساس ناامنی می­کنید این ۴ سوال را از خود بپرسید:

1.آیا در روابط دیگرتان هم چنین احساسی داشتید؟

اگر این احساس را در روابط دیگر هم داشته­اید، ممکن است نشانه­ای باشد از اینکه حتی قبل از اینکه شخصی را ملاقات کنید احساس ناامنی در شما وجود دارد؛ آیا به سختی به دیگران اعتماد می‌کنید؟

اگر در اوایل زندگی‌تان آموخته­­ باشید که نباید به دیگران اعتماد کنید، شما تقصیری ندارید. می‌توان گفت افرادی که در اعتماد کردن به دیگران مشکل دارند گاهی الگویی دارند که بر اساس آن در روابطشان افرادی را انتخاب می‌کنند که قابل اعتماد نیستند و اینگونه است که گاهی در روابط‌شان سرخورده می‌شوند.

اگر این توصیف در مورد شما هم صدق کند احتمالاً امنیت عاطفی شما در مقطعی آسیب دیده است و به درستی کار نمی‌کند.

شما می‌توانید این آسیب را ترمیم کنید اما احتمالاً به روان­درمانی و زمان برای این ترمیم نیاز دارید.

یک درمانگر دلسوز پیدا کنید و به او بگویید که مایلید تجارب اولیه­ای را که در آن از سمت افراد مهم زندگیتان احساس سرخوردگی داشته‌اید و نیز تأثیر این تجارب بر روابط کنونی‌تان را بررسی کنید.

2.آیا احساساتتان در روابط، بسته به احساسی که به خود دارید تغییر می‌کند؟

اگر گاهی در روابط خود احساس راحتی می‌کنید و در مواقع دیگر احساس ناامنی دارید، ممکن است به خاطر مسائل مربوط به اعتماد به نفس یا عزت نفس باشد.

عزت نفس پایین می‌تواند روابطتتان را به آزمونی دائمی برای ارزیابی ارزش خودتان بدل کند. زمانی که احساس می‌کنید کار درستی کرده‌اید همه چیز عالی به نظر می‌رسد اما وقتی اشتباهاتی می‌کنید رنج خواهید برد.

این اشتباهات ممکن است خطایی کلامی در مقابل دوستان شریک زندگی­تان باشد و یا انتخاب هدیه تولدی برای او باشد که نپسندیده است. انگار شما همیشه در معرض آزمون خود هستید و شکست همیشه در انتظار شما است و هرکسی در این موقعیت احساس ناامنی خواهد کرد.

اگر دائما احساس می‌کنید که باید همیشه از پس این ارتباط بربیایید وگرنه شریک زندگی‌تان را از دست خواهید داد، این به احتمال زیاد سناریویی است که از گذشته وارد این رابطه کرده‌اید.

خواه شریک زندگی­تان در شما چنین احساسی به وجود آورد یا سعی داشته باشد شما را آرام کند، تا زمانی که احساس کنید باید حتما کار خاصی انجام دهید تا رابطه­تان شکست نخورد این احساس ناامنی در شما ادامه خواهد یافت. عزت نفس پایین اغلب باعث کمال­گرایی هم می‌شود.

روان­درمانی به شما کمک خواهد کرد تا این نگرش­های آسیب­زا حل و فصل شود.

3.آیا مدام به دنبال تغییر رفتار شریک زندگی­تان هستید؟

روی دیگر سکه "من به اندازه کافی خوب نیستم" این است که "شریک زندگی من به اندازه کافی خوب نیست".

شما آرام نمی‌گیرید تا وقتی شریک زندگی­تان شغل بهتری به دست نیاورده است، با دهان بسته غذا بخورد، ورزش کند و به خوبی در جمع صحبت کند.

اگر در رابطه‌تان به آرامش دست نمی‌یابید مگر اینکه شریک زندگی‌تان به طور خاصی رفتار کند یک دینامیزم شکست-پیروزی را در رابطه ایجاد کرده‌اید و به این معنی است که هر دو برای شکست آماده شده‌اید .

اگر شریکتان در نهایت کارهایی که شما می‌خواهید را انجام دهد ممکن است از حاشیه امن خود بیرون آمده باشد، ممکن است از شما دلگیر و رنجیده‌خاطر شود و یا بعد از مدتی به روش‌های قبلی خود بازگردد.

اگر هم آنچه را که از او می‌خواهید انجام ندهد، کینه و ناامیدی شما نسبت به او احتمالاً سایر جنبه‌های رابطه‌تان را تحت تأثیر قرار خواهد داد.

در هر صورت این نگرش می‌تواند مسیر جدایی را که از آن می‌ترسید، هموار کند.

به جای اینکار می‌توانید از خود سوال کنید که" اگر شریک زندگی‌ام این کار را انجام دهد چه چیزی را به دست می‌اورم ؟"، سپس ببینید پشت این نیاز شما چه دلیلی نهفته است.

به طور مثال اگر شریک زندگی‌ام شغلش را عوض کند خوشحال خواهم شد.

چرا؟ چون می‌تواند زمان بیشتری با من سپری کند؟

چرا این من را خوشحال می‌کند؟ چون وقتی نیست اذیت می‌شوم.

چرا؟ چون من از تنهایی میترسم.

اگر نیاز دارید شریک زندگی‌تان کاری انجام دهد تا احساس امنیت کنید حتی اگر این خواسته به نظر منطقی برسد این میتواند زنگ خطری برای این رابطه باشد.

زوج‌درمانی می‌تواند به هر دو شما کمک کند تا نیازهای خود را کشف کرده و با استفاده از یک دیدگاه دو سر برد بتوانید رابطه را در مسیر درستی هدایت کنید.

4.آیا احساسات شما بر اساس واقعیت است؟

آیا پیامک‌های مشکوکی را در تلفن همراه او دیده‌اید، آیا او جایی نبود که قرار بود آنجا باشد؟ آیا الگویی از دروغ گفتن‌های همسرتان نظر شما را به خود جلب کرده است؟

گاهی اوقات ما در رابطه احساس ناامنی می‌کنیم چون خودمان ناامن هستیم، اما اگر شواهد مشخصی وجود دارد که همسرتان اعتماد شما را زیر پا گذاشته است، این می‌تواند دلیلی جدی برای نگرانی باشد و مطمئناً امنیتی که قبلا با او احساس کرده‌اید را خدشه دار کند.

اگر هیچ‌یک از سه سوالی که با هم بررسی کردیم در مورد شما صدق نکرد و شما در رابطه  احساس امنیت می‌کردید تا زمانی که اتفاقی افتاده، شما دلیلی واقعی دارید که مسائل موجود در رابطه را زیر سوال ببرید.

فقط مطمئن شوید که یک موقعیت مبهم و غیر‌مشخص را در نظر نمی‌گیرید و آن را به یک فاجعه بدل نمی‌کنید.

همچنین می‌توانید از او در مورد چیزی که نگرانتان کرده است، سوال کنید و توجه کنید که او چطور با این مساله برخورد می‌کند.

در نهایت شما می‌توانید به احساسات درونی خود و آن ناامنی که به آن عادت ندارید هم اعتماد کنید تا بتواند شما را به مسیر درستی هدایت کند.

 

 

 

 

 

 

 

روان‌درمانی

روان‌درمانی


حتی در دل لحظاتی که تنهایی عمیقی را تجربه می‌کنیم دیگران حضور دارند، دیگران بخش حذف نشدنی دنیای ما هستند و سال‌هاست که درون‌مان زندگی می‌کنند، با ما گفتگو می‌کنند حتی اگر طنین صدایشان شنیده نشود، نگاه‌مان می‌کنند حتی اگر حضورشان نادیدنی باشد
درمان تلاشی در راستای شناخت و تغییر صدا و تصویر دیگری‌های درونی شده است چرا که تغییر دیگری بیرونی خیال خامی بیش نیست...

داستان یک سوگواری

داستان یک سوگواری

نویسنده: دکتر مارین لندری

 

امروز سالگرد درگذشت مادرم است. حرکت کردن، صحبت کردن و حتی درست کردن یک فنجان چای در صبح برایم دشوار شده است، گاهی احساس می‌کنم انرژی کافی برای ادامه ندارم و می‌توان گفت سوگوارم.

بله، من سوگوار هستم و اما در کنار آن در دوران همه‌گیری، مانند تمامی مردم با کرونا نیز دست و پنجه نرم می‌کنم. به خاطر استرس کرونا تعداد کسانی که با مشکلات روحی، الکل و مواد مخدر درگیر هستد زیاد شده است.

فشار بر خط مقدم کادر درمان بسیار زیاد است، من هم در این میان باید خود را جمع و جور کنم، دیگران روی من حساب می‌کنند.

 

سوگواری من جایی برای رفتن ندارد

در ظاهر به خوبی مبارزه می‌کنم، اما‌ از درون، در حال فروپاشی‌ام بدون اینکه روزنه‌ای برای پشتیبانی داشته باشم.

نمی‌توانم میزبان یک دورهمی خانوادگی باشم تا بتوانیم یکدیگر را در آغوش بگیریم، گریه کنیم، بخندیم، عکس‌ها،‌ داستان‌ها و غذاهای مورد علاقه‌مان را به اشتراک بگذاریم؛‌ جایی که بتوان یاد مادر را در خانواده زنده نگه داشت. نمی‌توانم هر زمانی که بخواهم به قبرستان جایی که او دفن شده بروم.

بنابراین کاری که در طول دوران همه‌گیری کرونا انجام داده‌ام این است که حواسم را پرت می‌کنم. پرت شدن حواسم مثل یک دفاع برایم عمل می‌کند. درگیر گزارش‌ها، تکمیل ارزیابی‌ها، تماس‌های تلفنی و جلسات آنلاین می‌شوم و مدام به خودم می‌گویم که زمانی برای غمگین بودن ندارم اما غم مانند غبار مرا احاطه می‌کند.

همان‌طور که برای رسیدن به اهدافم به خود فشار می‌آورم، خاطراتم مدام در گوشم زمزمه می‌کنند،‌ مرا صدا می‌زنند و می‌گویند: " تو هنوز هم نیاز داری غمگین باشی و گریه کنی".

با وجود همه تلاش‌هایم، به نظر نمی‌رسد که توانسته باشم این درد را کم کنم،‌ غم و اندوه به انتظارم ایستاده است،‌ آخرین لحظاتم را با مادر به یاد می‌آورم و اینکه چطور آخرین کلماتش را قبل از روزهای سکوت با افتخار به من گفت.

من در تمام لحظات سرشار از غم و عشق، با او هستم و همچنان زندگی می‌کنم. در حالی‌که سعی می‌کنم به آنچه پیش روی من است تمرکز کنم، به خاطرات گذشته چه شاد و چه غمگین هم می‌پردازم.

این همان تعریف اندوه و سوگواری است. این همان فرآیند حاضر بودن برای غم و اندوه گذشته در مسیر حرکت در حال و آینده است.

 

 

 

همه ما اندوه را تجربه می‌کنیم

به این فکر می‌کنم که چرا اندوه من تا به این اندازه شدید است. ربطی به این موضوع ندارد که به خاطر اولین سالگرد مادرم باشد یا پنجاهمین سالگرد درگذشت او.

به سؤالم پاسخ می‌دهم، سوگواری من عمیق است چون جهان سوگوار است. کووید ۱۹ همه جا را فرا گرفته. مردم همه جای دنیا می‌میرند. غم و اندوه اطراف من، سوگواری مرا بزرگ می‌کند و نه تنها برای من بلکه برای خیلی از مردم دیگر. همه ما با غم همه‌گیری دست و پنجه نرم می‌کنیم که تمام فقدان‌های‌مان را تشدید می‌کند.

چیزی که می‌دانم درست نیست!

به خود می‌گویم غم و اندوه تو نباید به اندازه کسی باشد که به تازگی مادرش را از دست داده است، اما واقعیت این است که راهی برای اندازه‌گیری غم و اندوه وجود ندارد. فقدان، فقدان است.

اندوه ما واقعی است خواه همین الان اتفاق افتاده باشد یا سال‌ها پیش. می‌دانم بلاخره به کارکرد عادی‌ای که در گذشته داشته‌ام، برخواهم گشت. اما محاصره شدن با تعداد فزاینده مرگ و میر،‌ دانستن اینکه افراد زیادی عزیزانشان را از دست داده‌اند یا در حال از دست دادن کسانی هستند که دوستشان دارند،‌ سوگواری مرا بغرنج‌تر می‌کند و این موضوع برای همه ما صادق است.

 

چطور از خود هنگام سوگواری مراقبت کنید:

من روی آنچه که اکنون به عنوان یک والد درونی برای خودم می‌توانم انجام دهم تمرکز می‌کنم،‌ مراقبت از خودم با چیزهای ساده و فوری

  • روش جدیدی برای زنده نگه داشتن یاد عزیزان از دست رفته‌تان پیدا کنید

مادرم به من آموخت بجنگم و تسلیم نشوم. این را به یاد می‌آورم و لبخند می‌زنم. دوباره به کارم متعهد می‌شوم؛ چیزی که او خیلی به آن افتخار می‌کرد و می‌توانم روی آن تمرکز کنم.

  • درد خود را به اشتراک بگذارید

یکی از اعضای گروه حمایتی که هر هفته در آن شرکت می‌کنم گفت که به تازگی پدرش را از دست داده است،‌ زمانی که از شرکت در مراسم مجازی تشییع پدرش صحبت می‌کند به خود می‌لرزم. این را نشانه‌ای تلقی می‌کنم و من هم دردم را به اشتراک می‌گذارم.

"امروز سالگرد فوت مادرم هست، من هم مثل تو سوگوار و اندوهگینم."

با هم آه می‌کشیم، دو عضو دیگر گروه نیز می‌گویند که سالگرد فوت والدینشان است،‌ یک عضو دیگر گروه می‌گوید که در حال از دست دادن مادر همسرش است.

در این گروه که در فضای مجازی برگزار می‌شود، ما نام فامیلی همدیگر را نمی‌دانیم، بیش از نیمی از ما در این تعطیلات فصلی، سوگوار و اندوهگین هستیم. صحبت در مورد آن قطعا کمک می‌کند.

  • تا جایی که می‌توانید شادی را گسترش دهید

نوه‌های من در لوس آنجلس زندگی می‌کنند،‌ من در جایی بیرون شهر نیویورک زندگی می‌کنم؛ فاصله فیزیکی بین ما در طول همه‌گیری بسیار زیاد است. این سطح دیگری از غم من در دوره همه‌گیری کرونا است که اندوه و سوگواری مرا تشدید می‌کند.

فکر می‌کنم کاری که می‌توانم انجام دهم این است که به یک اسباب‌بازی فروشی بروم. خود را تشویق می‌کنم که تنها به چیزهایی که به نوه‌هایم می‌توانم هدیه دهم فکر نکنم که احتمالا تا یک سال دیگر هم به خاطر همه‌گیری نمی‌توانم ببینمشان، بلکه به کودکان دیگر زندگی‌ام هم فکر کنم.

نوجوانانی هستند که در مراکز توانبخشی ترک اعتیاد هستند که به آنها مشاوره می‌دهم، کودکانی هستند که به خاطر بدرفتاری‌های پدر و مادر در مراکز بهزیستی به سر می‌برند و کودکان و نوجوانان دیگر.

من برای این کودکان و نوجوانان که سال نو را در این مراکز به سر خواهند برد هدیه‌ای خواهم خرید و برای آنها پست خواهم کرد. دانستن اینکه می‌توانم به این کودکان آسیب‌دیده احساس خوبی بدهم برایم لذت و امیدی را که به آن نیاز دارم به ارمغان خواهد آورد.

همه ما هرروزه با سطوحی از اندوه و سوگواری دست‌و‌پنجه نرم می‌کنیم. پذیرفتن اندوه و برداشتن قدم‌های ساده و ملموس حتی در دوران سخت همه‌گیری کرونا می‌تواند کمک کند تا دردمان را التیام بخشیم.

 

Image

ساعات کاری

شنبه تا پنج شنبه از ساعت ۹ الی ۲۱

با ما تماس بگیرید

اینماد