خواندنی‌ها

مقالات عمومی، تخصصی و اخبار

اختلال اضطراب اجتماعی چیست؟

اختلال اضطراب اجتماعی چیست؟

اختلال اضطراب اجتماعی که تحت عنوان فوبیای اجتماعی نیز شناخته می شود، ترس شدید از مضطرب شدن و احتمال تحقیر شدن در موقعیت های اجتماعی است ـ بویژه خجالت زده شدن در مقابل دیگران.

فردی که از اضطراب اجتماعی رنج می برد معمولا فکر می کند که افراد دیگر نسبت به او در سخنرانی در برابر عموم، گپ و گفت در موقعیت های اجتماعی و یا پیوستن به دیگران در یک مهمانی بسیار بهتر عمل می کنند. این افراد معمولاً بر کوچکترین اشتباهی که در موقعیتی اجتماعی مرتکب شوند، متمرکز می شوند و آن اشتباه را به شدت اغراق آمیز تصور می کنند.

یک سرخ شدن ساده برای فرد دچار اضطراب اجتماعی ممکن است به شدت دردناک و خجالت آور به نظر بیاید و ممکن است احساس کند که تمامی نگاه ها روی او متمرکز شده است.

بعضی از افراد دچار اضطراب اجتماعی ترس های خاصی همچون سخنرانی در میان عموم دارند و بعضی دیگر از از صحبت با مدیرشان در مورد مسئله ای در محیط کاری شان واهمه دارند. در موارد دیگر ترس ها ممکن است فراگیرتر باشند ـ مانند ترس از هر موقعیت اجتماعی به ویژه زمانی که غریبه ها حضور داشته باشند.

بعضی از افراد خجالتی بودن را با اضطراب اجتماعی اشتباه می گیرند.

در موارد نادر اضطراب اجتماعی ممکن است ترس از استفاده از اتاق عمومی، خوردن در میان جمع، یا صحبت کردن با تلفن زمانی که دیگران حضور دارند را در بر گیرد.

اختلال اضطراب اجتماعی خجالتی بودن نیست اگرچه بعضی از افراد این دو را با هم اشتباه می گیرند. اگرچه افراد خجالتی ممکن است در کنار دیگران احساس ناراحتی کنند اما عموماً اضطراب شدید در حد افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی را تجربه نمی کنند. علاوه بر این افراد خجالتی به اندازه افراد دچار اضطراب اجتماعی از موقعیت های اجتماعی اجتناب نمی کنند.

افراد دچار اضطراب اجتماعی ممکن است اصلاً خجالتی نباشند. آنها می توانند اکثر اوقات با دیگران کاملاً احساس راحتی کنند، اما موقعیت های خاصی چون پایین رفتن از راه پله در یک مکان عمومی یا سخنرانی کردن می تواند آنها را دچار اضطراب شدید کند.

فوبیای اجتماعی زندگی بهنجار فرد را مختل می کند و در شغل و روابط اجتماعی فرد تداخل ایجاد می کند. برای نمونه یک کارمند می تواند از ارتقاء شغلی صرف نظر کند، زیرا نمی تواند در میان عموم سخنرانی کند. هراس از یک رویداد اجتماعی می تواند از چند هفته پیش از آن رویداد شروع شود و علائم آن می تواند بسیار ناتوان کننده باشد.

اکثریت افراد دچار فوبیای اجتماعی کاملاً آگاهند که احساساتشان شدید و غیرمنطقی هستند. با این حال قبل از مواجه شدن با موقعیت ترسناک، وحشت زیادی را تجربه می کنند و ممکن است برای اجتناب از تجربه هراس کلاً از آن موقعیت صرف نظر کنند. حتی اگر موفق شوند با آن چه که می ترسند مقابله کنند، معمولا از قبل احساس اضطراب می کنند و وضعیت شدیداً ناخوشایندی را تجربه می کنند. احساسات ناخوشایند ممکن است دوام پیدا کنند زیرا این افراد در مورد قضاوت دیگران یا افکار دیگران در مورد خودشان نگرانند.

نشانگان خاص فوبیای اجتماعی

اختلال فوبیای اجتماعی با وجود تمامی نشانگان زیر تشخیص داده می شود:

 ترس شدید و مداوم از یک یا چند موقعیت اجتماعی یا نمایشی که در آن فرد در معرض افراد ناآشنا قرار می گیرد و ممکن است توسط دیگران ارزیابی شود. فرد می ترسد که به شیوه ای رفتار و عمل کند (و یا نشانگان اضطراب را نشان دهد) که خجالت آور یا تحقیرآمیز باشد. توجه داشته باشید: در کودکان باید شواهدی برای ظرفیت روابط اجتماعی متناسب با سن با افراد آشنا وجود داشته باشد و اضطراب باید در موقعیت های مربوط به همسالان نیز رخ دهد نه فقط در ارتباط با بزرگسالان.

بر اساس DSM-5، در صورتی که ترس به طور فراگیری در تمامی موقعیت های اجتماعی و نمایشی وجود داشته باشد نیز می توان تشخیص اضطراب اجتماعی را گذاشت.

مواجهه با موقعیت ترسناک تقریبا همیشه اضطراب را برمی انگیزد که ممکن است در قالب حمله وحشتزدگی (پانیک) در موقعیت یا قبل از موقعیت نمود یابد. توجه داشته باشید: در کودکان اضطراب ممکن است از طریق گریه، کج خلقی، فریز و بی حرکت شدن، و یا انقباض در موقعیت های اجتماعی با افراد ناآشنا نشان داده شود.

فرد تشخیص می دهد که ترسش افراطی یا غیرمنطقی است. نکته: در کودکان این جنبه وجود ندارد و کودک به این مسئله آگاه نیست.

موقعیت های اجتماعی یا نمایشی ترسناک یا با اضطراب و پریشانی زیادی توسط فرد تحمل می شود و یا از آنها صرف نظر و اجتناب می شود.

اجتناب، پیش بینی اضطراب یا پریشانی در موقعیت های اجتماعی یا نمایشی ترسناک به طور معناداری در عملکرد شغلی (تحصیلی)،زندگی روزمره، فعالیت های اجتماعی یا روابط فرد تداخل ایجاد می کند و یا پریشانی قابل توجهی در مورد امکان مضطرب شدن وجود دارد.

طول مدت اضطراب در افراد زیر ۱۸ سال حداقل ۶ ماه است.

ترس یا اجتناب ناشی از تاثیرات روان شناختی مستقیم مواد (برای مثال سوءمصرف مواد یا دارو) یا یک بیماری پزشکی نیست و با اختلال روانی دیگری نمی توان این شرایط را بهتر توضیح داد.

در صورتی که بیماری پزشکی دیگر و یا اختلال روانشناختی دیگری وجود داشته باشد ترس فرد در درجه اول به آن مربوط نیست؛ برای مثال ترس از لکنت زبان، لرزش بیماری پارکینسون و یا نشان دادن یک رفتار نابهنجار خوردن در اثر اختلال بی اشتهایی یا پرخوری عصبی نیست. به عبارتی ترس فرد از موقعیت های اجتماعی به دلیل اختلال و یا مشکل دیگری نیست.

والدگری ایمن

والدگری ایمن

بعنوان یک والد، یکی از بهترین کارهایی که می ­توانید برای کودکتان انجام دهید این است که به او برای رشد پدیده­ای که تحت عنوان «الگوی دلبستگی» شناخته می ­شود، کمک کنید.

داشتن الگوی ایمن، به ایجاد و حفظ روابطی آسانتر در طول زندگی فرد می­انجامد. این بدین علت است که افراد دارای الگوی ایمن اعتماد دارند که «نگاره های دلبستگی شان» (والدین، معلم، یا شریک عشقی) در زمان نیاز حمایت شان خواهند کرد. کودک ایمن احساس قدرت و توانمندی برای اکتشاف جهان می کند زیرا می داند در صورت نیاز به بازگشت نزد مامان/بابا (یا شریک ارتباطی آینده شان)، با آغوشی باز منتظرش خواهند بود.

نکات ساده و کاربردی زیر را برای رشد یک کودک دلبسته ایمن چک کنید:

  • کمک به کودک برای ایجاد الگوی ایمن به فرزند خودتان ربط دارد نه به کودکی نوعی. قضیه بیشتر مربوط به پاسخگویی به نشانگان شان است. پایه ای ترین سطح، پاسخگویی به نشانگان جسمی شان است. به کودک تان کمک کنید تا بتواند به درستی تشخیص دهد چه زمانی گرسنه، خسته و ... است.
  • اطمینان حاصل کنید که کودکتان در شرایط ترس یا نیاز به اشتراک هیجانی مثبت می داند که می تواند توجه شما را داشته باشد. دومی بسیار مهم است. حمایت هیجانی تنها زمانی معنا ندارد که یک چیز اشتباه رخ داده است. پاسخگویی به هیجانات مثبت کودکان نیز به همین اندازه مهم است.
  • از تماس چشمی به عنوان راهی برای برقراری ارتباط با کودکتان استفاده کنید.
  • زمانی که کاری را بدون حضور او انجام داده اید، بعد از بازه ی جدایی، بهوشیارانه به کودکتان بپیوندید. به زمانی که ارتباطتان قطع شده، توجه کنید. برای مثال، اگر بیرون از خانه کار می کنید، توجه کنید که کودکتان به چه میزان وقت­گذرانی با شما نیاز دارد، پیش از آنکه درست کردن شام را شروع کنید یا حواستان با فعالیت های دیگر پرت شود. میزان این نیاز ممکن است از روزی به روز دیگر متفاوت باشد.
  • اگر اشتباه کردید، عذرخواهی کنید، اما نه افراطی. الگوی دلبستگی اساسا در مورد اعتماد است. در نظر داشته باشید که چقدر عذرخواهی ­های اصیل و از ته دل، اعتماد را در روابط بزرگسالان ارتقا می دهد. عذرخواهی نشان می دهد که فرد مقابل نسبت به احساسات شما حساس بوده و مراقبتان است. ایجاد اعتماد و دلبستگی ایمن اصلا به معنای آن نیست که بعنوان والد اشتباه نکنیم. بلکه به معنای ترمیم اعتماد از دست رفته است، زمانی که اشتباهی را انجام داده اید.
  • زمانی که کودکتان دنبالتان نیست، پنهان نشوید. پیش بینی پذیر باشید. اگر کودکتان به طور ذاتی مضطرب است، روتین ها به او کمک می کند که بداند چه انتظاری داشته باشد. برای مثال، روتین های فرزندپروری و احوالپرسی، یا روتین هایی در مورد ماندن در خانه مادربزرگ.
  • اگرچه کودکان دارای الگوی اجتنابی به زمانی که والدشان ترکشان می کند توجهی نمی کنند اما مطالعه روانشناختی این کودکان نشانگر داستانی متفاوت است. کودک متوجه رفتن شما می شود حتی در صورتی که به شدت خوداتکا و مستقل به نظر برسد، پریشانی اش ممکن است مشهود نباشد اما این به معنای این نیست که اصلاً مضطرب و آشفته نشده است.
  • بچه های مضطرب و خجالتی ممکن است به هنگام ترس نتوانند نیازشان به حمایت شدن را به والدین ابراز کنند. برای مثال، ممکن است بترسند به والدین در مورد نیازشان به دستشویی رفتن حرفی بزنند یا این که نوشیدنی شان را ریخته اند و نیاز به کمک دارند تا تمیزش کنند. متناسب با طبیعت کودکتان رفتار کنید تا بداند زمانی که به شما نیاز دارد، می تواند به شما رجوع کند و عصبانیت لحظه ای شما روی این مسئله تاثیری ندارد.
  • مزاج و خلق کودک در نوع دلبستگی که ایجاد می کند نقش مهمی دارد. اگر کودکتان ذاتاً مضطرب است، ممکن است به کمک بیشتری از جانب شما برای درک اضطرابش نیاز داشته باشد، در این صورت او با اطمینان بیشتری اکتشاف خواهد کرد.

خیالتان راحت باشد، کافی است اندکی توجه کنید. دلبستگی ایمن شایع ترین الگوی دلبستگی است.

مواجهه نسل جوان اینترنت زده با بحران سلامت روانی

مواجهه نسل جوان اینترنت زده با بحران سلامت روانی

سه راه که تکنولوژی مدرن اینترنت میان جوانان ما فاصله می اندازد.

من و یکی از شاگردهام (جولی)، اخیراً دست به پژوهشی زدیم که به بررسی نتایج جدایی میان خانواده و فرزندان در دوران دانشجویی می پرداخت (منظور من دانشجوهایی است که به منظور تحصیل، شهرشان را ترک می کنند). نتایج خیلی پیچیده از آب درآمد که از حوصله بحث خارج است. اما می خواهم با جریانی مواجهتان کنم که مرا شگفت زده کرد. در بررسی ما که دانشجویان ۲۰۰ کالج را تحلیل کرده است، نتیجه این بود که ۵۹% از دانشجویان از ضایعات اختلالات روانی یکسانی رنج می برند که البته این گزارش نشان می داد این ۵۹% بعضاً دچار اضطراب و افسردگی می شوند. در این جا، این پرسش مطرح شد: آیا این افراد از اختلالات روانی در رنج هستند یا نه.

کار من در دانشگاه این است که به جوان های دانشجو -در دوره ای که تحت تعلیم مان هستند- کمک کنم پیشرفت کنند. موفقیت آن ها همان موفقیت ماست؛ و من عمیقاً به این مساله اعتقاد دارم و به دانشجوهایم توجه زیادی نشان می دهم. بدون هیچ شک و شبهه ای مطمئنیم که بروز اختلالات روانی دانشجوها روز به روز (به فراخور زمانه) افزایش پیدا کرده است. روز به روز تعداد بیشتری از دانشجویان ابراز می کنند که از ضایعات اضطراب و افسردگی (و عوارض و پیامدهای دیگرش) رنج می برند. مرکز مشاوره ما که مانند تمام مراکز دیگر در دانشگاه ها مستقر است، همواره مملو از چنین مواردی ست.

آیا این ۵۹% ملاک سنجش هستند؟

شاید باشند. در یکی از مقالاتی که در سال ۲۰۱۴ توسط گرگ هنریکس منتشر شده بود نیز وضعیت مشابهی ترسیم شده بود که نشان می داد بین یک چهارم تا یک سوم دانشجوهای کالج ها با اختلالات روانی اضطراب یا افسردگی مواجه می شوند. بر اساس پژوهش هایی که من و جولی انجام دادیم، در حال حاضر این میزان به سه پنجم افزایش پیدا کرده است که بنا به نظر کارشناسی من، این ضریب، افزایشی تصاعدی داشته است.

نسل اینترنت و آسیب های روانی

در گفتگویی که اخیراً در مرکز رفتاردرمانی جهانی با جاناتان هایت داشتم، او به کار تحقیقی ژان توانج اشاره کرد که در کتاب نسل اینترنت می گوید: چرا فرزندان همواره غرق در اینترنت ِ ما، کمتر سرکشند، بیشتر مدارا می کنند و به مراتب کمتر شادند و آمادگی کاملی برای ورود به بزرگسالی ندارند؟ و این برای ما قدیمی ترها، چه مفهومی دارد؟ او تاثیرات روانی غرق شدن در اینترنت را در نسل فرزندان، با جزئیات بررسی می کند.

در یک نگاه کلی، تکنولوژی اینترنت (اعم از پیام نگاری، ایمیل نگاری، چت ها و مکالمات اینترنتی، اینستاگرام و....) برای افزایش رفاه بشر به وجود آمده است. و البته از خیلی از جهات هم مثمر ثمر بوده اند. نمونه اش هم این است که برای دسترسی به یک دایره المعارف، دفترچه تلفن یا فرهنگ لغت، دیگر به هیچ تنابنده ای احتیاج نداریم.

اگر در شغلی که من دارم دستی بر آتش داشته باشید، آن وقت می بینید که روش من، معمولاً این است که نگاهی متفاوت به مسائل رفتاری بیندازم. و در این راستا، به این مساله بر می خورم که مشکلات مدرن ما هر چه باشند، در نتیجه رفتارهای بی تناسب رخ داده اند. در پی ظهور این امکانات جدید در زیستگاه مدرن ما، این امکانات با شرایط دنیای تثبیت شده ی  نسل های گذشته هیچ سازگاری و تناسبی نداشته اند.

نسل اینترنت (که من به آن نسل زامبی ها می گویم) جوانانی هستند که بین سال های ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۵ به دنیا آمده اند. تکنولوژی اینترنت در تمام دوران حیات آنها حضور داشته است. آنها با این مسائل خو گرفته اند. آنها همیشه تلفن های همراه شخصی داشته اند. بی وقفه در حال استفاده از شبکه های اجتماعی و چت های مجازی بوده اند. بایدم همین طور باشد. آنها این قابلیت را دارند که به هر اطلاعاتی دست پیدا کنند، هر مبحثی را سریع یاد بگیرند، و زندگی شان را به نحوی پیش ببرند که جوانان نسل های قبل به هیچ وجه نمی توانستند. اما، به هر حال، گل بی خار کجاست؟ هر چیز خوبی، هزینه و تاوانی نیز دارد.

جاناتان هایت به من خاطر نشان کرد که ارتباط مستحکم بین بچه های این نسل و اینترنت، می تواند نقش موثری در به وجود آمدن بحران های سلامتی روان مدرن داشته باشد که این روزها جوانان ما با آنها دست و پنجه نرم می کنند.

موارد زیر، سه راه را عنوان می کنند که منجر به بروز بحران سلامت روانی مربوط به تکنولوژی، در عصر ما می شوند:

۱. ارتباطی که در خلوت و جداگانه به وجود می آید، معمولاً عاری از عاطفه و مخرب است.

یک نتیجه مشخص در مطالعات روانشناسان اجتماعی این است که وقتی هویت مردم نامشخص است و به صورتی ناشناس ارتباط برقرار می کنند، رفتارشان منشی ضد اجتماعی پیدا می کند. آنها ما را به تفکر درباره گوشه گیری آدم ها در اینترنت دعوت می کنند. دنیایی از سایت های اینترنتی وجود دارد که مردم می توانند به صورت ناشناس از آنها درباره فعالیت های تجاری، پزشکی، مسائل مربوط به اساتید دانشگاه، معلم ها و نظیر آنها جواب بگیرند. بچه های نسل اینترنت، به صورت مداوم با مردمانی از تمام جهان در ارتباطند و حتی این ارتباط به افرادی که آنها را به صورت واقعی و از نزدیک می شناسند نیز مربوط می شود. در حالی که مردمان نسل های گذشته فقط به صورت رو در رو و به دور از انزوا با هم در ارتباط بودند.

به عبارتی به لطف ظهور پدیده اینترنت، بچه های دوران ما می توانند به صورت بی سابقه ای در تاریخ بشریت نسبت به هم بی رحمانه برخورد کنند. و پیامدهای اجتماعی مضر، قطعا می توانند سلامت روان شان را تهدید کند.

۲. تلفن های هوشمند دوران ما حقیقتا اعتیادآورند

تمام مسائلی که افراد می خواهند به آنها بپردازند، به صورت بی سابقه ای از طریق تلفن های همراه امروزی در دسترس هستند. این وضع در خصوص تعامل اجتماعی، مسائل جنسی، هیجانات، ارتباطات عاطفی و هر چه که شما بگویید برقرار است. تعجبی نیست که بنابر گزارشی که شبکه تحقیقات سی. ان. ان. در سال ۲۰۱۷ منتشر کرده است، به این نتیجه رسیده اند که پنجاه درصد از جوانان به تلفن همراهشان معتاد هستند. این اعتیاد موجب تحت تاثیر قرار دادن ساعات خواب، تعاملات اجتماعی و تمامی جنبه های جزئی زندگی روزمره شان شده است.

باید توجه کنیم که اعتیاد، اعتیاد است. کاوش هایی که در خصوص خاستگاه اعتیاد وجود دارد نشان می دهد که عادت های مغزی (بر اساس مدارهای مغزی) و اعتیاد جسمی، صرف نظر از موضوع اعتیاد، از نظر علمی یکسان هستند. بنابراین اعتیاد به تلفن همراه هیچ تفاوتی با اعتیادهای مواد مخدر ندارد  و این مساله، آشکارا نابودی ذهنی کودکان عصر ما را نشان می دهد.

۳. تکنولوژیهای اینترنتی کودکان را وادار می کند در خانه بمانند و بیرون نروند

گذشتگان ما مجبور بودند که اوقات زیادی از وقت روزمره شان را بیرون از خانه سپری کنند و این چیزی ساده و منطقی بوده است. پژوهش هایی که درباره جنبه های مختلف روانشناسی انسان صورت گرفته نشان می دهند که انسان، به طور ذاتی، حضور در فضاهای بیرونی مختلف زیستگاهش را دوست دارد  (Orians & Heerwagen, 1992)و اینکه  می توان انسان را موجودی تلقی نمود که گرایش های طبیعت-دوستی دارد و به همین واسطه دوست دارد برای همیشه در جهان زندگی کند (Wilson, 1984). بنابراین حضور در طبیعت و محیط های بیرونی، امری حیاتی است. همان طور که نیاکان ما هر روز، اوقات خود را به نحوی بیرون از خانه شان می گذراندند.

بدون شک، تکنولوژی های اینترنتی، باعث می شوند که کودکان از خانه بیرون نیایند. آیا برایتان پیش آمده که یکی از نوجوان های امروزی را با خودتان به کوهنوردی یا پیاده روی ببرید؟ گاهی این کار از بردن آنها به مطب دندانپزشک دشوارتر است! و این مساله یک آسیب جدی محسوب می شود. زیرا زدن به دل طبیعت و بیرون رفتن، نتایج بسیار مثبتی برای افراد خواهد داشت.

جمع بندی

دنیای امروز از بعضی لحاظ، به مسائل فاجعه باری دچار شده است؛ پس شناسایی دقیق این که از چه چیزی داریم بیشتر آسیب می بینیم، کار آسانی نیست. به عقیده من، بحران روانی نسل اینترنتی ها برای خودش سرفصل بزرگی است که باید به آن پرداخته شود. نسل جوان ما با این معضل در جدال هستند. آنها بچه های ما هستند و به احتمال قوی، باید نسل های بعد از خودشان را نیز هدایت کنند! ما نهایتا، به این احتیاج داریم که هر طور شده آنها را سالم بار بیاوریم.

اعتیاد به تکنولوژی های اینترنتی، در این نسل موج می زند و عواقب خواسته و ناخواسته ای وجود خواهد داشت که احتمالا در مقیاسی عظیم، از معضلات شخصی، به معضلات اجتماعی منجر خواهد شد. وقتش شده که راه حلی بنیادین برای این معضلات نسل جوانمان پیدا کنیم. باید این کار را برای فرزندانمان انجام دهیم تا آینده بشر نجات پیدا کند.

۴ نکته برای کمک به بهبود و رشد ازدواج تان

۴ نکته برای کمک به بهبود و رشد ازدواج تان

بسیاری از مردان و زنان به اطلاعاتی در مورد همسرشان بی توجهی می کنند و آنها را نادیده می گیرند که به نظر می رسد هشدارهایی برای دردسرهای احتمالی در آینده هستند. این احساسات ظریف، واقعی هستند و در واقع به شما می گویند که باید به چیزی توجه داشته باشید.

 در طول مرحله ی اول ازدواج بسیاری از افراد می خواهند ویژگی های خوب همسرشان را ببینند. به طور کلی فکر می کنم این یک راهبرد خوب باشد. با این حال  فکر می کنم درست زمانی که حس های گوارشی تان می گویند که مشکلی در رابطه تان وجود دارد باید به خودتان اعتماد داشته باشید و آن را با همسرتان بررسی کنید.

اعتماد کردن به حس های گوارش تان چند مهارت پایه را می طلبد، پس بیایید نگاهی به این ۴ نکته بیاندازیم که ممکن است به بهبود و افزایش شانس پیشرفت و رشد ازدواج تان کمک کنند.

۱. آگاهی از حس های بدنی ـ روده و شکم تان به شما چه می گویند؟

این به معنای توجه به ضربان قلب، درد درون قلب، سفتی قفسه سینه، احساس وزن روی شانه ها، ناراحتی روده ها و دیگر شاخص هایی است که به شما نشان می دهند که باید به احساساتتان توجه کنید.

برای مثال من اوایل ازدواجم از احساسات روده ام غافل بودم و به آنها بی توجهی نشان می دادم. من معنا و کلمه ای برای آنها نمی یافتم. همسر  من زیاد با من حرف می زند و داستان می گوید و به طور کلی آدم سرگرم کننده ای است. این ویژگی عالی اوست؛ همه می گویند که او یک قصه گوی فوق العاده است. آن زمان من ویژگی قصه گویی او را به شدت مثبت می یافتم چون که راهی برای نجات من از مسئولیت ارتباط برقرار کردن با دیگران بود. من عموماً خجالتی بودم و احساس ناامنی می کردم. من واقعا به حس های بدنی ام بی توجه بودم و آنها را در کمترین درجه اهمیت قرار می دادم.

آن زمان این برای من جواب می داد. اما در طول زمان حس های بدنی ام تبدیل به احساس سفتی در گلو، فشار در قفسه سینه و درد قلبی شدند. از آنجا به بعد فهمیدم که چیزی اشتباه است. از آن به بعد سعی کردم حس های بدنی ام را به کلام بیاورم و برای شان لغت و معنایی پیدا کنم. خشم شدیدی به همسرم داشتم و نمی دانستم چرا؟

 ۲. واژه ها برای شناسایی احساسات ظریف

زمانی که حس بدنی تان را شناسایی کردید، می توانید احساس مرتبط با آن را به تدریج بشناسید. اکثریت افراد احساسات غم، عصبانیت یا خوشحالی را می شناسند. اما احساسات عمیق تری نیز وجود دارند که به این مقوله های احساسی پایه، سوخت می رسانند. از جمله ی این احساسات عمیقتر، ترس از طرد شدن، ترس از تنهایی یا ترس از رها شدن است.

من مجبور بودم یاد بگیرم که احساسات غم و عصبانیتم را بپذیرم. پس از حفر عمیق تر متوجه شدم درست زمانی که همسرم داستان تعریف می کرد، من احساس می کردم که از جانب او نادیده گرفته شده و طرد شده ام. او در مرکز توجه ها بود و من خودخوری می کردم.

۳. خودتان را تشویق کنید که احساسات تان را با همسرتان در میان بگذارید.

حرف زدن در مورد احساسات عمیق یک اقدام شجاعانه است. زمانی که خطر می کنیم و خودمان و احساساتمان را به شیوه ای عمیق به دیگری نشان می دهیم ممکن است در معرض این خطر قرار بگیریم که توسط دیگری آسیب ببینیم. در نهایت باید تصمیم بگیریم که آیا نشان دادن احساسات عمیق خود و ارتباط کامل و صادقانه با دیگری ارزش خطر کردن را دارد. پنهان کردن بخش هایی از  خود به دلیل ترس همواره به این می انجامد که ارتباطمان با دیگران قطع شود و واقعاً ناشناخته بمانیم.

زمانی که احساسات عمیقم را شناختم باید مسئولیت این را می پذیرفتم که برای خودم کاری را انجام دهم و جرات بیشتری داشته باشم. من نیاز داشتم که آنچه که بودم را با همسرم و دیگران در میان بگذارم. می دانستم که اگر بخواهم خودم را به او نشان دهم و اجازه دهم که خود واقعی ام را بشناسد باید واکنشی که نشان می داد  را ببینم و با آن کار کنم. من باید شجاعت این را می داشتم که خطر تایید نشدن و یا طرد شدن توسط او را بپذیرم، در صورتی که احساسات عمیقم را نمی پذیرفت. در واقع زمانی که احساساتم را با او در میان گذاشتم مصمم بودم که این کار را صرف نظر از هزینه های احتمالی اش انجام دهم.

۴. مهارت های حل مسئله برای حل مشکلی که با همسرتان دارید؛ تا بتوانید موقعیتی برد-برد را تجربه کنید.

گاهی اوقات زمانی که رفتاری را در رابطه تان تغییر می دهید همسرتان گیج می شود. از طریق مشاوره زوجین می توانید روش های جدیدی را برای ارتباط برقرار کردن با هم یاد بگیرید که برای هر دویتان موثرتر باشند. کمک به موفقیت و رشد همسرتان می تواند رضایت شما را از رابطه تان افزایش دهد.

من و همسرم با کمک مشاور یاد گرفته ایم که تفاوت هایمان را حل کنیم. من یاد گرفته ام که از نیازهای اجتماعی ام مراقبت کنم و او یاد گرفت که به دیگران هم فرصت دهد تا قصه هایشان را بگویند.

همیشه یادتان باشد که روابط دچار آشفتگی می شوند. هیچ راهی برای دور زدن این واقعیت وجود ندارد. در میان گذاشتن جزئیات صمیمانه زندگی مان با دیگری اندکی ریسک دارد. هر فردی احساسات روده ای دارد.  آگاهی و کار کردن روی این احساسات همان چیزی است که برای یک ازدواج و رابطه موفق و سالم حیاتی است. 

در جست‌وجوی طبیعت

در جست‌وجوی طبیعت

نویسنده ادوارد ویلسون    مترجم: کاوه فیض‌الهی

"طبیعت ما از کجا آمده است؟ ما موجودی نیستیم که براساس یک طرح منطقی مهندسی شده‌ باشیم، پیچ و خم‌های روان ما حکایت از پیچ‌و‌خم‌هایی دارند که در طول تاریخ تکامل خود طی میلیون‌ها سال از آنها عبور کرده‌ایم و هریک نقشی ماندگار بر طبیعت ما باقی گذاشته‌اند.

آیا چند هزار سال تمدن میتواند اثر چند میلیون سال تکامل را پاک کند؟ معروف است که میگویند میمون را شاید بتوان از جنگل خارج کرد، اما جنگل را هرگز نمیتوان از میمون خارج کرد. این جنگل همواره با ماست. این جنگل همان الگوهای ژنتیکی ویژه‌ای هستند که در ما تکامل یافته‌اند و هنوز به شکل‌گیری ذهن ما جهت میدهند"

اینها جملاتی است که ادوارد ویلسون که یکی از بزرگ‌ترین زیست‌شناسان زنده‌ی معاصر است در مقدمه این کتاب مینویسد.

ویلسون در قسمتی از کتاب، فرهنگ را به عنوان فرآورده‌ای زیستی معرفی میکند و عنوان میکند:

"جالب توجه است که هراس‌ها(فوبیاها) آسان‌تر از همه توسط بسیاری از همان خطراتی برانگیخته میشوند که در محیط زیست باستانی بشر نیز بزرگ‌ترین خطرها بودند و از میان آنها می‌توان به فضاهای تنگ،ارتفاع‌،رعدوبرق،آب جاری،مار و عنکبوت اشاره کرد،اما بزرگ‌ترین خطرهای جامعه مدرن همچون تفنگ، چاقو، اتوموبیل و مواد منفجره به ندرت موجب هراس میشوند"

ادوارد ویلسون فرصتی به ما میدهد تا به همراهی او به کند‌‌وکاو طبیعت بپردازیم و به تماشای بشر از فاصله بنشینیم و به تعبیر خود او به نظاره بنشینیم که چگونه "مغز ظرفیت‌های قدیمی‌اش را حفظ کرده و با سرعت به مسیرهای خاص هدایت میشود و ما در جنگل‌های ناپدید‌ شده جهان گوش‌به‌زنگ و هشیار ایستاده‌ایم"

شفا در روان‌درمانی

شفا در روان‌درمانی

با شفا یافتن، ما به معنای اصلی این کلمه برمی‌گردیم: تمامیت

ما با طرد کردن زندگی درونی‌مان بیمار می‌شویم و با یکی شدن با حقایق هیجانی ناپذیرفتنی زندگی‌مان بهبود می‌یابیم (بیون، ۱۹۷۰). و این حقیقت هیجانی آنچه را که فکر می‌کردیم واقعی بود از میان می‌برد: خیال‌پردازی‌‌هایمان

هر موجی از اندوه، دیداری دوباره با حقیقت است. توهمات یکی پس از دیگری فرو می‌پاشند و آنچه باقی می‌ماند توصیف‌ناپذیر و ناشناختنی است. و از میان این دانستن-دیدن، شناختی متبلور می‌شود.

بیمار برای درمان می‌آید تا بفهمد که او نه افکارش است و نه تصوراتی که دارد.

با پذیرش پاره‌های طردشده‌ی وجودش، او تمامیت خود را بازمی‌شناسد، تمامیتی که با تبعید خیالی زندگی درونی‌اش به فرافکنی‌ها، وانمود می‌کرد دیگر وجود ندارد.

هرچه یکپارچه‌تر می‌شویم، پی می‌بریم که هرآنچه "جز-من" بود اکنون من می‌شود. هرآنچه فکر میکردم "تو" باشی هم من هستم. هرآنچه از آن تنفر داشتم،‌ هر آن ‌چیزی است که من هستم.

ما به یکدیگر کمک می‌کنیم تا آنچه را که از طریق دوپاره‌سازی و فرافکنی طرد کرده‌ایم بپذیریم،‌ بیاموزیم انسانیت خود را در آغوش بگیریم نه اینکه از آن متنفر باشیم.

بخش‌هایی از کتاب (هم‌آفرینی امنیت) –جان فردریکسون -در دست انتشار- دسامبر 2020
Co-Creating Safety

Image

ساعات کاری

شنبه تا پنج شنبه از ساعت ۹ الی ۲۱

با ما تماس بگیرید

اینماد