خواندنی‌ها

مقالات عمومی، تخصصی و اخبار

۴ نکته برای کمک به بهبود و رشد ازدواج تان

۴ نکته برای کمک به بهبود و رشد ازدواج تان

بسیاری از مردان و زنان به اطلاعاتی در مورد همسرشان بی توجهی می کنند و آنها را نادیده می گیرند که به نظر می رسد هشدارهایی برای دردسرهای احتمالی در آینده هستند. این احساسات ظریف، واقعی هستند و در واقع به شما می گویند که باید به چیزی توجه داشته باشید.

 در طول مرحله ی اول ازدواج بسیاری از افراد می خواهند ویژگی های خوب همسرشان را ببینند. به طور کلی فکر می کنم این یک راهبرد خوب باشد. با این حال  فکر می کنم درست زمانی که حس های گوارشی تان می گویند که مشکلی در رابطه تان وجود دارد باید به خودتان اعتماد داشته باشید و آن را با همسرتان بررسی کنید.

اعتماد کردن به حس های گوارش تان چند مهارت پایه را می طلبد، پس بیایید نگاهی به این ۴ نکته بیاندازیم که ممکن است به بهبود و افزایش شانس پیشرفت و رشد ازدواج تان کمک کنند.

۱. آگاهی از حس های بدنی ـ روده و شکم تان به شما چه می گویند؟

این به معنای توجه به ضربان قلب، درد درون قلب، سفتی قفسه سینه، احساس وزن روی شانه ها، ناراحتی روده ها و دیگر شاخص هایی است که به شما نشان می دهند که باید به احساساتتان توجه کنید.

برای مثال من اوایل ازدواجم از احساسات روده ام غافل بودم و به آنها بی توجهی نشان می دادم. من معنا و کلمه ای برای آنها نمی یافتم. همسر  من زیاد با من حرف می زند و داستان می گوید و به طور کلی آدم سرگرم کننده ای است. این ویژگی عالی اوست؛ همه می گویند که او یک قصه گوی فوق العاده است. آن زمان من ویژگی قصه گویی او را به شدت مثبت می یافتم چون که راهی برای نجات من از مسئولیت ارتباط برقرار کردن با دیگران بود. من عموماً خجالتی بودم و احساس ناامنی می کردم. من واقعا به حس های بدنی ام بی توجه بودم و آنها را در کمترین درجه اهمیت قرار می دادم.

آن زمان این برای من جواب می داد. اما در طول زمان حس های بدنی ام تبدیل به احساس سفتی در گلو، فشار در قفسه سینه و درد قلبی شدند. از آنجا به بعد فهمیدم که چیزی اشتباه است. از آن به بعد سعی کردم حس های بدنی ام را به کلام بیاورم و برای شان لغت و معنایی پیدا کنم. خشم شدیدی به همسرم داشتم و نمی دانستم چرا؟

 ۲. واژه ها برای شناسایی احساسات ظریف

زمانی که حس بدنی تان را شناسایی کردید، می توانید احساس مرتبط با آن را به تدریج بشناسید. اکثریت افراد احساسات غم، عصبانیت یا خوشحالی را می شناسند. اما احساسات عمیق تری نیز وجود دارند که به این مقوله های احساسی پایه، سوخت می رسانند. از جمله ی این احساسات عمیقتر، ترس از طرد شدن، ترس از تنهایی یا ترس از رها شدن است.

من مجبور بودم یاد بگیرم که احساسات غم و عصبانیتم را بپذیرم. پس از حفر عمیق تر متوجه شدم درست زمانی که همسرم داستان تعریف می کرد، من احساس می کردم که از جانب او نادیده گرفته شده و طرد شده ام. او در مرکز توجه ها بود و من خودخوری می کردم.

۳. خودتان را تشویق کنید که احساسات تان را با همسرتان در میان بگذارید.

حرف زدن در مورد احساسات عمیق یک اقدام شجاعانه است. زمانی که خطر می کنیم و خودمان و احساساتمان را به شیوه ای عمیق به دیگری نشان می دهیم ممکن است در معرض این خطر قرار بگیریم که توسط دیگری آسیب ببینیم. در نهایت باید تصمیم بگیریم که آیا نشان دادن احساسات عمیق خود و ارتباط کامل و صادقانه با دیگری ارزش خطر کردن را دارد. پنهان کردن بخش هایی از  خود به دلیل ترس همواره به این می انجامد که ارتباطمان با دیگران قطع شود و واقعاً ناشناخته بمانیم.

زمانی که احساسات عمیقم را شناختم باید مسئولیت این را می پذیرفتم که برای خودم کاری را انجام دهم و جرات بیشتری داشته باشم. من نیاز داشتم که آنچه که بودم را با همسرم و دیگران در میان بگذارم. می دانستم که اگر بخواهم خودم را به او نشان دهم و اجازه دهم که خود واقعی ام را بشناسد باید واکنشی که نشان می داد  را ببینم و با آن کار کنم. من باید شجاعت این را می داشتم که خطر تایید نشدن و یا طرد شدن توسط او را بپذیرم، در صورتی که احساسات عمیقم را نمی پذیرفت. در واقع زمانی که احساساتم را با او در میان گذاشتم مصمم بودم که این کار را صرف نظر از هزینه های احتمالی اش انجام دهم.

۴. مهارت های حل مسئله برای حل مشکلی که با همسرتان دارید؛ تا بتوانید موقعیتی برد-برد را تجربه کنید.

گاهی اوقات زمانی که رفتاری را در رابطه تان تغییر می دهید همسرتان گیج می شود. از طریق مشاوره زوجین می توانید روش های جدیدی را برای ارتباط برقرار کردن با هم یاد بگیرید که برای هر دویتان موثرتر باشند. کمک به موفقیت و رشد همسرتان می تواند رضایت شما را از رابطه تان افزایش دهد.

من و همسرم با کمک مشاور یاد گرفته ایم که تفاوت هایمان را حل کنیم. من یاد گرفته ام که از نیازهای اجتماعی ام مراقبت کنم و او یاد گرفت که به دیگران هم فرصت دهد تا قصه هایشان را بگویند.

همیشه یادتان باشد که روابط دچار آشفتگی می شوند. هیچ راهی برای دور زدن این واقعیت وجود ندارد. در میان گذاشتن جزئیات صمیمانه زندگی مان با دیگری اندکی ریسک دارد. هر فردی احساسات روده ای دارد.  آگاهی و کار کردن روی این احساسات همان چیزی است که برای یک ازدواج و رابطه موفق و سالم حیاتی است. 

در جست‌وجوی طبیعت

در جست‌وجوی طبیعت

نویسنده ادوارد ویلسون    مترجم: کاوه فیض‌الهی

"طبیعت ما از کجا آمده است؟ ما موجودی نیستیم که براساس یک طرح منطقی مهندسی شده‌ باشیم، پیچ و خم‌های روان ما حکایت از پیچ‌و‌خم‌هایی دارند که در طول تاریخ تکامل خود طی میلیون‌ها سال از آنها عبور کرده‌ایم و هریک نقشی ماندگار بر طبیعت ما باقی گذاشته‌اند.

آیا چند هزار سال تمدن میتواند اثر چند میلیون سال تکامل را پاک کند؟ معروف است که میگویند میمون را شاید بتوان از جنگل خارج کرد، اما جنگل را هرگز نمیتوان از میمون خارج کرد. این جنگل همواره با ماست. این جنگل همان الگوهای ژنتیکی ویژه‌ای هستند که در ما تکامل یافته‌اند و هنوز به شکل‌گیری ذهن ما جهت میدهند"

اینها جملاتی است که ادوارد ویلسون که یکی از بزرگ‌ترین زیست‌شناسان زنده‌ی معاصر است در مقدمه این کتاب مینویسد.

ویلسون در قسمتی از کتاب، فرهنگ را به عنوان فرآورده‌ای زیستی معرفی میکند و عنوان میکند:

"جالب توجه است که هراس‌ها(فوبیاها) آسان‌تر از همه توسط بسیاری از همان خطراتی برانگیخته میشوند که در محیط زیست باستانی بشر نیز بزرگ‌ترین خطرها بودند و از میان آنها می‌توان به فضاهای تنگ،ارتفاع‌،رعدوبرق،آب جاری،مار و عنکبوت اشاره کرد،اما بزرگ‌ترین خطرهای جامعه مدرن همچون تفنگ، چاقو، اتوموبیل و مواد منفجره به ندرت موجب هراس میشوند"

ادوارد ویلسون فرصتی به ما میدهد تا به همراهی او به کند‌‌وکاو طبیعت بپردازیم و به تماشای بشر از فاصله بنشینیم و به تعبیر خود او به نظاره بنشینیم که چگونه "مغز ظرفیت‌های قدیمی‌اش را حفظ کرده و با سرعت به مسیرهای خاص هدایت میشود و ما در جنگل‌های ناپدید‌ شده جهان گوش‌به‌زنگ و هشیار ایستاده‌ایم"

شفا در روان‌درمانی

شفا در روان‌درمانی

با شفا یافتن، ما به معنای اصلی این کلمه برمی‌گردیم: تمامیت

ما با طرد کردن زندگی درونی‌مان بیمار می‌شویم و با یکی شدن با حقایق هیجانی ناپذیرفتنی زندگی‌مان بهبود می‌یابیم (بیون، ۱۹۷۰). و این حقیقت هیجانی آنچه را که فکر می‌کردیم واقعی بود از میان می‌برد: خیال‌پردازی‌‌هایمان

هر موجی از اندوه، دیداری دوباره با حقیقت است. توهمات یکی پس از دیگری فرو می‌پاشند و آنچه باقی می‌ماند توصیف‌ناپذیر و ناشناختنی است. و از میان این دانستن-دیدن، شناختی متبلور می‌شود.

بیمار برای درمان می‌آید تا بفهمد که او نه افکارش است و نه تصوراتی که دارد.

با پذیرش پاره‌های طردشده‌ی وجودش، او تمامیت خود را بازمی‌شناسد، تمامیتی که با تبعید خیالی زندگی درونی‌اش به فرافکنی‌ها، وانمود می‌کرد دیگر وجود ندارد.

هرچه یکپارچه‌تر می‌شویم، پی می‌بریم که هرآنچه "جز-من" بود اکنون من می‌شود. هرآنچه فکر میکردم "تو" باشی هم من هستم. هرآنچه از آن تنفر داشتم،‌ هر آن ‌چیزی است که من هستم.

ما به یکدیگر کمک می‌کنیم تا آنچه را که از طریق دوپاره‌سازی و فرافکنی طرد کرده‌ایم بپذیریم،‌ بیاموزیم انسانیت خود را در آغوش بگیریم نه اینکه از آن متنفر باشیم.

بخش‌هایی از کتاب (هم‌آفرینی امنیت) –جان فردریکسون -در دست انتشار- دسامبر 2020
Co-Creating Safety

Image

ساعات کاری

شنبه تا پنج شنبه از ساعت ۹ الی ۲۱

با ما تماس بگیرید

اینماد