مقالات عمومی

مرکز روانشناسی هیلان

من می خواستم پدر و مادر خوبی باشم...

من می خواستم پدر و مادر خوبی باشم...

من می‌خواستم پدر و مادر خوبی باشم، بهتر از والدین خودم، ولی با همه تلاشی که کردم نتیجه کارم اونی نبود که می خواستم.

گاهی تجارب قبلی ما با والدین خودمان، انگیزه مهمی برای تغییر در سبک والدگری است. ما می خواهیم از والدین خود بهتر باشیم یا اشتباهاتی که گمان می کنیم به ما آسیب‌ زده اند را تکرار نکنیم ولی بسیاری از اوقات در این مسیر ناموفق هستیم. مشکل کجاست‌

زمانیکه تجربیات تلخ و منفی گذشته به شکل مناسبی پردازش نشده و ما را به صورت هشیار و ناهشیار همچنان درگیر خود و دل مشغول نگه می دارند، تغییر سخت و گاه ناممکن و یا در مسیر نادرست قرار می گیرد.

چرا نمی‌توانم تمرکز کنم؟ (قسمت اول)

چرا نمی‌توانم تمرکز کنم؟ (قسمت اول)

از قول یکی از روانشناسان نقل شده : «هیچ‌چیز غم‌انگیزتر از مواجهه با فردی نیست که دقیقاً می‌داند چه کار باید بکند اما نمی‌تواند انرژی لازم برای انجام آن را بیابد»

چرا کاری را که می‌دانیم باید انجام دهیم را انجام نمی‌دهیم؟ چرا تمرکز کردن و به پایان رساندن کاری که شروع می‌کنیم اینقدر سخت است؟ در عصر دیجیتالی ما چک کردن موبایل یکی از نشانه‌های این مشکل است اما ما در نهایت نمی‌توانیم گوشی خود را به خاطر اسکرول کردن اینستاگرام و ماندن در رختخواب و بازی با گوشی و نرفتن به باشگاه سرزنش کنیم. به جای آن می‌توانیم به دلایلی بپردازیم که تمرکز کردن را دشوار می‌کند.

 

شما در بلاتکلیفی ناسالمی گیر کرده‌اید

انجام کاری که می‌دانیم باید انجام دهیم اغلب سخت است. اگر با وقفه‌ها و استراحت‌هایی از این دشواری انجام کار اجتناب کنیم، مغز ما می‌آموزد که به راحتی تمرکز ما را با حواس‌پرتی‌هایی از میان بردارد.

هنری فورد می‌گوید: «فکر کردن سخت‌ترین کاری است که وجود دارد، احتمالاً به همین دلیل است که تعداد کمی درگیر آن می‌شوند.» اگر چک کردن ایمیل برای یک دقیقه فشار را از فکر کردن در مورد یک تکلیف بزرگ در محل کار کم می‌کند و اگر ابزار لازم برای درک و مقابله با مشکل را نداشته باشید، همچنان روی ایمیل‌هایتان کلیک می کنید. اگر راه خود را تغییر ندهید، به زودی مغز شما می‌آموزد که به جای کار دشوار، به طور خودکار از آن فرار کند.

 

رسانه های اجتماعی و والدگری مدرن: خوب، بد، زشت

رسانه های اجتماعی و والدگری مدرن: خوب، بد، زشت

رسانه های اجتماعی بستری برای دریافت اطلاعات و ارتباط با والدین دیگر و متخصصان است ولی می تواند با پیامد های منفی هم همراه باشد. مقاله ای در سال ۲۰۲۳ در قالب پیامدهای خوب،بد و زشت به این موضوع پرداخته است.

خوب:
امکان ارتباط با والدین دیگر و به اشتراک گذاشتن تجارب
دریافت حمایت از والدین دیگر
دستیابی آسان به انبوهی از اطلاعات
بد:
وابستگی / قرار گرفتن در معرض قلدری سایبری پنهان/ دریافت اطلاعات نادرست از افراد غیر متخصص و شایعات شبه علمی که می تواند روی باورهای والدگری ما تاثیر منفی بگذارد
زشت:
فشار برای ارائه تصویر ایدئال از والدگری، فرزند و زندگی
ایجاد انتظارات غیر واقع بینانه نسبت به خود و فرزند
خطر به اشتراک گذاشتن اطلاعات شخصی

آیا در حال بهبودی از آسیب روانی هستم؟ (قسمت اول)

آیا در حال بهبودی از آسیب روانی هستم؟ (قسمت اول)

اغلب زمانی که روند ترمیم یک آسیب‌روانی دشوار می‌شود افراد می‌پرسند «از کجا بفهمم چه زمانی بهبود یافته‌ام؟» ما می‌خواهیم بدانیم درد چه زمانی پایان می‌یابد و چه زمانی قادر به دیدن نور انتهای تونل تروما یا همان آسیب‌روانی خواهیم بود.

پاسخ قاطع و روشنی وجود ندارد. مسیر این روند در افراد متفاوت است. اگرچه هر فردی مسیر بهبودی خاص خود را داریم و هرکس بهترین قضاوتگر حال درونی‌اش است، اما در اینجا برخی جزئیاتی را برایتان آورده‌ایم که هر فردی در هنگام بهبودی خود با آن مواجه می‌شود.

  • نسبت به خودم شک و تردید کمتری احساس می‌کنم

زمانی که فرد در مسیر بهبودی قرار می‌گیرد نسبت به توانایی‌هایش تردید کمتری احساس می‌کند و یاد می‌گیرد به تصمیماتش و ظرفیت‌هایش اعتماد بیشتری کند.

  • حالات بدنی متفاوت‌تری را تجربه می‌کنم

زمانی که ما شروع به التیام بخشی از وجود خود می‌کنیم، یک واکنش زنجیره‌ای ایجاد می‌شود که باعث بهبود در حالات جسمانی هم خواهد شد. شاید متوجه شوید که در چند ماه گذشته هیچ کابوسی ندیده‌اید یا اکنون می‌توانید بدون گریه به عکس‌های خانوادگی نگاه کنید. شاید هم از پرخوری یا بی‌اشتهایی کمتری تجربه کنید.

  • رنجش خاطر کمتری را نسبت به مرزهای دیگران احساس می‌کنم

اگر خانواده‌تان آشفته بود و مراقبانتان به مرزهای شما احترام نمی‌گذاشتند، تصور اینکه افراد دیگر مرزهای شخصی خود را دارند دشوار است. افرادی که وارد مرحله التیام آسیب خود می‌شوند درک بیشتری از مرزهای دیگران پیدا می‌کنند و بهتر می‌توانند مرزهای خود را نیز تعیین کنند.

دوقلوها؛ دو انسان مجزا و متفاوت

دوقلوها؛ دو انسان مجزا و متفاوت

یکی از شایع‌ترین اشتباهات در پرورش دوقلوها، داشتن رفتار یکسان با آنهاست.

سخت‌ترین چالش والد می‌تواند این باشد که با هریک طوری رفتار کند که انگار فقط همین یکی هست.

برای تحول بهینه شخصیت، بسیار مهم است که دوقلوها را به عنوان افرادی متفاوت و متمایز از هم با خلق و خو و نیازهای هیجانی و ارتباطی متفاوت ببینیم.

این بدان معناست که حتی ممکن است آنها ظاهر،اسباب بازی و و سرگرمی‌های متفاوتی را ترجیح بدهند.

مهاجرت و آسیب روانی

مهاجرت و آسیب روانی

از زمان‌های دور تا به امروز برخی انسان‌ها ترجیح‌ داده‌اند مکان زندگی خود را تغییر دهند، چالش‌ها و فشارهای همراه با آن را متحمل شوند تا بتوانند به احساس رضایتی که در ذهن دارند نزدیک‌تر شوند. در این بین، این چالش‌ها و رویایی با موضوعات جدید و گاه غیرمنتظره ممکن است باعث آسیب‌هایی شود که از تحمل فرد گاها خارج می‌شود.

(توجه داشته باشید موضوعاتی که مطرح می‌شود از هر فرد به فردی دیگر متفاوت است و لزوما در مورد همه مهاجران صدق نمی‌کند.)

 

احساس از دست رفتن هویت و مشابهت‌ها

وقتی فردی به کشوری جدید مهاجرت می‌کند و به نوعی با  فرهنگ آشنای کشورش فاصله می‌گیرد ممکن است دچار نوعی غم و اندوه شود. از این احساس غم و اندوه به عنوان "سوگ فرهنگی" نیز یاد می‌شود. مهاجران احساس می‌کنند زبان، لهجه و هر گویشی که تا به امروز از آن به عنوان ابزاری برای ارتباط به کار می‌گرفتند از دست داده‌اند و گاهی به خاطر این موضوع شبکه‌های حمایتی فرد نیز کمرنگ‌تر می‌شود.

تصور از دست رفتن ابزارها و راهبردهای مواجهه در یک محیط جدید

ممکن است به هنگام ورود به کشور میزبان احساس کنید هرآنچیزی که در کشورتان به شما کمک می‌کرد از پس مشکلات برآیید را از دست داده‌اید. گاه احساس می‌کنید زبان جدید را به اندازه کافی نمی‌دانید و نمی‌توانید از آن برای کمک گرفتن بهره ببرید. محدودیت‌‌های مالی و نداشتن اطلاعات کافی از محل زندگی این تصور را در شما تقویت می‌کند و منجر به فشار روانی می‌شود.

دوپاره ‌سازی تجربه

زمانی که اضطراب در محیط جدید غلبه پیدا می‌کندِ ممکن است در فرد مکانیزم‌های دفاعی پدیدار شود، این دفاع‌های روانی شاید به طور موقت به کاهش این اضطراب کمک کند اما اغلب با واقعیت چیزی که تجربه می‌شود فاصله دارد. دوپاره‌سازی تجربه در کشور مبدا و کشور جدید یکی از این دفاع‌هاست. کشور مبدا ایده‌آل‌سازی می‌شود و فرهنگ و کشور جدید ناارزنده می‌شود، گاهی نیز عکس آن در بین دو کشور اتفاق می‌افتد. کشوری که زمانی ایده‌آل‌سازی می‌شد تبدیل به مکانی بی‌ارزش و تجربه‌ زندگی در آن بی‌حاصل به نظر می‌رسد.

احساس بی‌ثباتی و ناپایداری

شما به کشوری جدید وارد می‌شوید، همزمان قوانینی وضع می‌شود که شرایط زندگی جدید را برای شما دشوار می‌کند. ممکن است برخی مهاجران ترس از اخراج داشته باشند و یا برای گرفتن مجوز کار دچار مشکل شوند.

مسیریابی با قطب‌نمای درونی کودک

مسیریابی با قطب‌نمای درونی کودک

از همان ماه‌های اولیۀ نوزادی، هرکودکی روش منحصر به فردی برای ارتباط با محیط نشان می‌دهد که برای والدینش سوال‌هایی ایجاد می‌کند: چرا انقدر کودک من بدخواب است؟ چرا همیشه بمب انرژی است و هیچوقت از حرکت خسته نمی‌شود؟ نکند اضطراب دارد و خجالتی است؟ چرا روش‌های تربیتی که برای خواهر، برادر یا همسن‌هایش وجود دارد، روی او جواب نمی‌دهد؟

پاسخ احساسی یا رفتاری هرکودکی به محیط پیرامونش بر اساس ویژگی‌های درونیش، با اصطلاح خلق‌و‌خو توصیف می‌شود. این رفتارها پاسخهایی هستند که هم می‌توانند تا پایان عمر بخشی از شخصیت کودک شوند، و هم گاهی در گذر زمان تغییر خواهند کرد. برای درک تاثیر خلق‌و‌خو بر فرزندمان، به جای تمرکز بر چرایی، باید چگونگی رفتار غیرکلامی او را بفهمیم و بدانیم سطح انرژی، شدت پاسخ‌دهی، تحریک‌پذیری یا سازگاری کودکان با یکدیگر متفاوت‌اند.

دسته‌بندی‌هایی برای درک بهتر خلق‌وخو در کودکان شناسایی شده است:

  • کودکان آسان

داشتن یک فرزند آسان، آرزوی هر تازه‌والدی است! این کودکان از نوزادی اغلب چرخه‌های منظمی در خواب و بیداری و غذا خوردن دارند و خوش‌اخلاق شناخته می‌شوند. عموماً در محیط‌های جدید سازگارند و واکنش‌هایشان برای والدین قابل‌تحمل و مدیریت است. در کل، مراقبت از این کودکان تجربه لذت‌بخشی است و والدینشان هم احساس کفایت و تسلط بیشتری دارند.

  • کودکان دیرجوش

از نظر فرهنگی، بچه‌های دیرجوش، ممکن است خجالتی یا ترسو تلقی شوند، چون در هنگام روبرو شدن با تجارب جدید، تمایل چندانی نشان نمی‌دهند. آنها در کل، به زمان بیشتری برای سازگاری نیاز دارند، سطح فعالیتشان کم است، هیجان زیادی بروز نمی‌دهند و قبل از برای بررسی کامل موقعیت، آمادگی ورود به آن را ندارند.

  • کودکان پرچالش

این گروه از کودکان، مهارتها و اعتماد به نفس والدینشان را کاملاً به چالش می‌کشند. آنها اغلب ریتم نامنظمی در خواب و تغذیه دارند، به سادگی بداخلاق می‌شوند و اگر روتینشان تغییر کند، واکنش‌های احساسی شدیدی نشان می‌دهند. باید آگاه باشیم که خلق‌وخوی این کودکان می‌تواند به راحتی حس اطمینان والد به روشهای تعامل با فرزندش را به چالش بکشد، باعث کلافگی او شود و به کودکش احساس «بد» یا «دوست‌نداشتنی بودن» منتقل کند.

  • کودکان پرتحرک

کودکان پرتحرک، سطح بالایی از فعالیت دارند، بی‌هوا حرکت می‌کنند و به سرعت و ناگهانی در محیطهای جدید، از والدین دور می‌شوند؛ تمام ویژگی‌هایی که برای والدین نگران‌کننده است. والدین اغلب در تعامل و بازی با این دسته از کودکان کم می‌آورند و یا ممکن است انتقاد بشنوند که چرا کودکشان را کنترل نمی‌کنند. این مسائل احساس خجالت و فشار مضاعفی را به والدین تحمیل می‌کند که می‌تواند سبب درگیری و تعارض بیشتر با فرزندشان شود.

سوگ مهاجرت چیست؟ (قسمت اول)

سوگ مهاجرت چیست؟ (قسمت اول)

مهاجرت اغلب با چالش‌های هیجانی زیادی همراه است. از آنجایی که مهاجران با شوک فرهنگی و چالش‌های مربوط به سازگاری با محیط جدید روبرو هستند، اغلب احساسات پیچیده‌ای از فقدان هویت و سوگ را تجربه می‌کنند. اما آیا می‌توان روزی با این چالش‌های هیجانی کنار آمد؟

 

سوگ در مهاجرت چند لایه است، جدایی از جغرافیای آشنا، از دست دادن آشناییت‌ها و شبکه‌های حمایتی، دلتنگی، احساس عدم تعلق به مکان جدید و ...همه لایه‌هایی از این سوگ را در بر می‌گیرند، سوگی که مهاجران آن را در آن واحد ممکن است تجربه کنند. سوگی که می‌تواند روابط آنها را در محیط جدید تحت‌تأثیر قرار دهد.

وقتی فردی احساس فقدان و سوگ را تجربه می‌کند، معمولاً این فقدان ملموس است. ممکن است یکی از اعضای خانواده و یا حیوان خانگیتان، شغل مورد‌علاقه‌ و یا خانه خود را از دست دهید و احساسات پیچیده‌ای را تجربه کنید. اما در مورد مهاجرت این احساس فقدان، نامشخص و غیرشفاف است. سوگی که از آن با نام "سوگ مبهم" نیز نام برده می‌شود. مدیریت این غم و کنار با آمدن با این سوگ دشوار است.

ما برای دوستانمان، پدر و مادر، همه کسانی که دوستشان داشتیم، همه مکان‌هایی که روزی به آنجا رفتیم و علاقمند شدیم، برای محیط زندگی قبلی، حتی برای غذاهایی که می‌خوردیم و برای هویت و موقعیت اجتماعی و شغلی که داشتیم غمگین می‌شویم.

بسیاری از این احساسات به نظر غیرمنطقی می‌آیند، گاهی نیز مهاجران خود را به خاطر داشتن این احساسات سرزنش می‌کنند زیرا می‌توانند ببینند که احتمالا در کشور جدید رفاه و وضعیت بهتری را تجربه می‌کنند. ممکن است این احساسات را به "نق زدن" تعبیر کنند خصوصا زمانی که می‌بینند عزیزانشان در کشور خود در موقعیت‌های بدتر و خطرناک‌تری قرار دارند.

گاهی این غم‌ و اندوه به ایده‌آل‌سازی موقعیتی برمی‌گردد که فرد مهاجر تصور می‌کند اگر می‌ماند، می‌توانست باشد.

Image

ساعات کاری

شنبه تا پنج شنبه از ساعت ۹ الی ۲۱

با ما تماس بگیرید

اینماد