مقالات عمومی

مرکز روانشناسی هیلان

سواد رسانه: مهارتی ضروری برای نوجوانان در دنیای دیجیتال

سواد رسانه: مهارتی ضروری برای نوجوانان در دنیای دیجیتال

"سواد رسانه: مهارتی ضروری برای نوجوانان در دنیای دیجیتال"

در دنیای امروز، رسانه‌های اجتماعی بخش بزرگی از زندگی روزمره نوجوانان را تشکیل می‌دهند. اما آیا نوجوانان به اندازه کافی توانمندی‌های لازم برای استفاده صحیح از این فضا را دارند؟ سواد رسانه چیست؟
سواد رسانه به مجموعه‌ای از مهارت‌ها و توانایی‌ها گفته می‌شود که فرد را قادر می‌سازد تا رسانه‌ها و محتواهای منتشرشده را به درستی درک و تحلیل، و از آن استفاده کند. این مهارت‌ها شامل توانایی تحلیل محتوای رسانه‌ای، شناسایی اطلاعات غلط یا دستکاری شده، و استفاده مسئولانه از رسانه‌های اجتماعی است.

چرا سواد رسانه برای نوجوانان حیاتی است؟
نوجوانان به دلیل ویژگی‌های ذهنی و عاطفی خود، نسبت به محتوای منتشر شده در رسانه‌ها آسیب‌پذیرتر از بزرگسالان هستند. این آسیب‌پذیری می‌تواند به گمراهی در تشخیص حقیقت از دروغ، اضطراب اجتماعی، یا مشکلات خودشناسی منجر شود. به همین دلیل آموزش سواد رسانه برای نوجوانان ضروری است.

مهارت‌های کلیدی سواد رسانه برای نوجوانان:
1. تفکر انتقادی: نوجوانان باید قادر باشند محتوای آنلاین را با دقت بررسی کنند و تفاوت میان اطلاعات معتبر، تحریف شده و نادرست را تشخیص دهند.
2. ایمنی آنلاین: آشنایی با مفاهیم حریم خصوصی، امنیت اطلاعات، و روش‌های پیشگیری از خطرات آنلاین از جمله سوءاستفاده‌ها و آزارهای مجازی، بسیار مهم است.
3. تعامل مثبت و مسئولانه: مهارت در استفاده از رسانه‌های اجتماعی برای برقراری ارتباط مثبت و ساختن روابط سالم، همچنین توانایی مقابله با فشارهای اجتماعی و هنجارهای غیرواقعی که از طریق رسانه‌ها القا می‌شود.
4. آگاهی از اثرات روانی رسانه‌ها: نوجوانان باید متوجه تاثیرات روانی رسانه‌ها بر خود، از جمله اضطراب، افسردگی، و خودآزاری که ممکن است ناشی از مقایسه‌های اجتماعی یا محتواهای منفی باشد، باشند.
۵. توانایی مدیریت زمان آنلاین: یکی از چالش‌های بزرگ نوجوانان، مدیریت زمان استفاده از اینترنت است. سواد رسانه‌ای به آن‌ها کمک می‌کند تا بین دنیای آنلاین و دنیای واقعی تعادل برقرار کنند.

در مجموع، برای اینکه نوجوانان از رسانه‌های اجتماعی به‌طور مؤثر و ایمن استفاده کنند، لازم است به‌طور سیستماتیک مهارت‌های سواد رسانه را بیاموزند. این مهارت‌ها نه تنها به آن‌ها کمک می‌کند تا از خطرات آنلاین دور بمانند، بلکه باعث رشد فکری، عاطفی و اجتماعی آن‌ها نیز می‌شود. سواد رسانه‌ای پلی است به دنیای دیجیتال که به نوجوانان قدرت می‌دهد تا با اعتماد به نفس و آگاهی بیشتر از آن بهره‌برداری کنند.

تفاوت جرئت‌مندی و پرخاشگری

تفاوت جرئت‌مندی و پرخاشگری

تفاوت جرئت‌مندی و پرخاشگری

جرئت‌مندی و پرخاشگری، هر دو، راهبردهای ارتباطی‌ای را دربردارند که به بیان احساسات، نیازها و خواسته‌ها مربوط می‌شوند، اما از منظر روانشناختی، دارای ساختارهای شناختی، هیجانی و رفتاری، متفاوتی هستند. این دو مفهوم به دلیل شباهت‌های ظاهری، گاه با یکدیگر اشتباه گرفته می‌شوند، اما پیامدهای روانی و بین‌فردی آن‌ها یکسانی ندارند.

 

جرئت‌مندی (Assertiveness): ابراز سالم احساسات و نیازها

جرئت‌مندی یک سبک ارتباطی سالم و سازنده است که در آن فرد نیازها، خواسته‌ها و احساسات خود را به‌طور شفاف و محترمانه بیان می‌کند، بدون اینکه به دیگران آسیب برساند. این ظرفیت، نشان‌دهنده ویژگی‌های زیر است:

  1. آگاهی از حالات درونی: افراد جرئت‌مند از نیازها و احساسات خود آگاه هستند و می‌توانند آن‌ها را به وضوح بیان کنند.
  2. احترام به حقوق دیگران:  در جرئت‌مندی، فرد نه‌تنها به خواسته‌های خود اهمیت می‌دهد، بلکه حقوق و احساسات دیگران را نیز در نظر می‌گیرد.
  3. تنظیم هیجانات: جرئت‌مندی نشان‌دهنده توانایی مدیریت و تنظیم هیجانات است؛ فرد به جای سرکوب یا فوران احساسات، آن‌ها را به شیوه‌ای متعادل بیان می‌کند.

نمونه‌ای از رفتار جرئت‌مندانه:
فردی که در محیط کار درخواست اضافه‌کار دارد، با آرامش و احترام می‌گوید: «من متوجه هستم که پروژه مهم است، اما برای من مهم است که زمانی برای استراحت هم داشته باشم. آیا امکان تغییر برنامه وجود دارد؟»

 

پرخاشگری (Aggression): ابراز مخرب احساسات و نیازها

پرخاشگری یک سبک ارتباطی مخرب است که در آن فرد احساسات یا نیازهای خود را به‌گونه‌ای بیان می‌کند که به دیگران آسیب برساند یا آن‌ها را تحت کنترل خود درآورد. این رفتارها معمولاً با هیجانات ناخوشایند شدید مانند خشم همراه است و ویژگی‌های زیر را دارد:

  1. خودمحوری: فرد هنگام پرخاشگری معمولاً تنها بر خواسته‌ها و نیازهای خود متمرکز است و توجهی به حقوق و احساسات دیگران ندارد.
  2. هیجانات ناپایدار: پرخاشگری اغلب ناشی از عدم توانایی در مدیریت هیجانات است. افراد پرخاشگر به‌جای تنظیم احساسات، آن‌ها را به‌شکل مخرب تخلیه می‌کنند.
  3. روابط تخریب‌شده: رفتارهای پرخاشگرانه معمولاً  تنش، تعارض و فاصله در روابط بین‌فردی را به دنبال دارند.
  4. احساس گناه یا پشیمانی:  پس از رفتار پرخاشگرانه، فرد ممکن است دچار احساس گناه شود که خود به چرخه‌ای از اضطراب و تنش دامن می‌زند.

نمونه‌ای از رفتار پرخاشگرانه:
در همان محیط کار، فرد پرخاشگر با صدای بلند و خشونت‌آمیز می‌گوید: «هیچ وقت به من مرخصی نمی‌دهید. من دیگر تحمل این وضعیت را ندارم!»

 

تفاوت‌های اصلی از منظر روانشناختی

جرئت‌مندی

پرخاشگری

جنبه

ابراز سالم نیازها و حل مسئله

تسلط بر دیگران یا تخلیه هیجانی

هدف

تنظیم‌شده و متعادل

ناپایدار و شدید

هیجانات

حفظ احترام و حقوق دیگران

نادیده‌گرفتن یا آسیب‌زدن به دیگران

احترام به دیگران

بهبود و تقویت روابط

تخریب روابط و افزایش تنش

تأثیر بر روابط

افزایش اعتمادبه‌نفس و رضایت

احساس گناه، استرس و پشیمانی

احساس فردی

 

ریشه‌های روانشناختی

  1. جرئت‌مندی:
    جرئت‌مندی معمولاً در افرادی دیده می‌شود که در دوران کودکی دلبستگی ایمن را تجربه کرده‌اند. این افراد از حمایت هیجانی کافی برخوردار بوده‌اند که به آن‌ها امکان داده است تا احساسات و نیازهای خود را بدون ترس از طرد شدن یا تنبیه بیان کنند.
  2. پرخاشگری:
    پرخاشگری غالباً ریشه در برآیند تأثیر ویژگی‌های خلقی و تجربه‌های ناایمن یا محیط‌های تنش‌زا برهم دارد.  افرادی که در محیط‌های پر استرس بزرگ شده‌اند یا احساساتشان نادیده گرفته شده است، ممکن است از پرخاشگری به‌عنوان راهی برای کنترل دیگران یا جلب توجه استفاده کنند. درصد کمی از افراد نیز به سبب ويژگی‌های سرشتی بیشتر مستعد گزینش ناهشیار راهبردهای خشونت‌آمیز هستند.

 

پیامدهای روانشناختی

  • جرئت‌مندی:
    جرئت‌مندی به سلامت روان کمک می‌کند، زیرا فرد می‌تواند احساسات خود را آزادانه و بدون فشار بیان کند. راهبردهای جرأت‌مندانه  باعث تقویت عزت‌نفس، کاهش اضطراب و ایجاد روابط مثبت می‌شود.
  • پرخاشگری:
    پرخاشگری با احساس گناه، اضطراب و حتی افسردگی همراه است. رفتارهای پرخاشگرانه ممکن است باعث ‌شوند فرد در روابط خود احساس تنهایی کند و در نهایت کیفیت زندگی او کاهش یابد.

 

نتیجه‌گیری

جرئت‌مندی و پرخاشگری دو راه متفاوت برای بیان نیازها هستند. جرئت‌مندی نمایانگر انسجام روانی و تنظیم هیجانات است و به بهبود روابط بین‌فردی کمک می‌کند. در مقابل، پرخاشگری بازتابی از هیجانات ناپایدار و کاستی در مدیریت احساسات است که پیامدهای ناخوشایند روانی و اجتماعی به‌همراه دارد. با پرورش  راهبردهای جرئت‌مندانه و افزایش آگاهی، می‌توانیم نیازها و مرزهایمان را به شکل سالم‌تری بیان کنیم. البته این نکته را نیز باید در نظر داشت که آنچه در این مقاله آمد به معنای بیان یک قانون کلی در همه موقعیت‌ها نیست. گاهی دلایل رفتارهای پرخاشگرانه در افراد بسیار پیچیده و ملاحظات اخلاقی مربوط به آن نیز چندلایه است و نیازمند تأملی عمیق است. به همین خاطر نمی‌توان با ساده‌اندیشی در مورد آن‌ها قضاوت کرد.


توجه:
این مطلب صرفاً یک مرور کلی بر موضوع است و برای درک عمیق‌تر آن، نیاز به مطالعه بیشتر و تخصصی‌تر است.

 

آیا افزایش تعاملات اجتماعی برای التیام احساس تنهایی مزمن کافی‌ است؟

آیا افزایش تعاملات اجتماعی برای التیام احساس تنهایی مزمن کافی‌ است؟

آنجا که جمع، تنهاترمان می‌کند...

آیا افزایش تعاملات اجتماعی برای التیام احساس تنهایی مزمن کافی‌ است؟

شب سردی‌ست و من افسرده
راه دوری‌ست و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده

می‌کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدم‌ها
سایه‌ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غم‌ها

فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه‌ها ساز کند پنهانی

نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیک است
هر دم این بانگ بر آرم از دل:
وای این شب، چقدر تاریک است!

«برشی از شعر سهراب سپهری»

تنهایی مزمن وضعیتی روانی- عاطفی است که در آن فرد به‌طور مداوم و پایدار احساس انزوای عاطفی و عدم اتصال به دیگران را تجربه می‌کند، حتی اگر از لحاظ فیزیکی در میان افراد یا در تعاملات اجتماعی حضور داشته باشد. این نوع تنهایی فراتر از یک احساس گذرا است و به یک حالت پایدار و تأثیرگذار بر سلامت روان و جسم تبدیل می‌شود. لازم به ذکر است که افزایش تعاملات اجتماعی به ‌تنهایی برای التیام احساس تنهایی مزمن کافی نیستند، زیرا ریشه این نوع تنهایی عمیق‌تر از فقدان روابط اجتماعی است و علاوه بر غلبه سبک زندگی مدرن به الگوهای درونی، تجربیات گذشته، روابط دلبستگی‌محور اولیه، خلق‌وخو و ساختار شخصیت فرد مرتبط است.

تنهایی مزمن اغلب نتیجه تجربیات اولیه زندگی است. اگر نیازهای عاطفی فرد (مانند امنیت، پذیرش و محبت) در دوران کودکی به درستی برآورده نشده باشند و یا شخص به شکل سرشتی آمادگی این را داشته باشد که رسیدگی دیگران به نیازهایش را ناکافی دریابد، ذهن او بازنمایی‌هایی منفی و چندپاره درباره خود و دیگران را شکل می‌دهد. این بازنمایی‌ها ممکن است به این تصورات منجر شوند:

  • «من دوست‌داشتنی نیستم.»
  • «دیگران نمی‌توانند مرا درک کنند.»

 حتی در صورت حضور فرد در روابط اجتماعی مثبت، این تصورات مانع از درک، پذیرش محبت و توجه دیگران می‌شوند. از این‌رو، این افراد  ممکن است متمایل باشند که محبت دیگران را نادیده بگیرند یا آن را به‌عنوان ترحم، وظیفه یا حتی تهدید در نظر بگیرند. این تعبیرها ممکن است باعث شود آن‌ها محبت یک دوست را غیرصمیمانه بدانند و یا حمایت دیگران را کم‌ارزش تلقی کنند. این سوگیری‌های عاطفی و شناختی حتی در میان تعاملات اجتماعی مثبت، مانع از کاهش احساس تنهایی می‌شوند.

افراد مبتلا به تنهایی مزمن اغلب از راهبردهای روانشناختی تکرارشونده‌ای برای محافظت از خود در برابر آسیب‌های عاطفی استفاده می‌کنند، از جمله:

  • اجتناب از صمیمیت: فرد ممکن است از تعاملات نزدیک خودداری کند تا از احتمال طرد شدن یا ناامیدی در امان بماند.
  • پرهیز از آسیب‌پذیری:  باز کردن خود به روی دیگران، به‌ویژه پس از تجربه‌های دردناک گذشته، می‌تواند اضطراب‌آور باشد. این امر ممکن است باعث شود که فرد در ارتباطی سطحی با دیگران باقی بماند و تعاملات عمیقی را شکل ندهد.

 چرخه معیوب تنهایی

تنهایی مزمن معمولاً یک چرخه معیوب ایجاد می‌کند:

  • مرحله اول:  فرد به دلیل ترس یا نقص در ظرفیت تأملی، محبت و توجه دیگران را نمی‌پذیرد.
  • مرحله دوم: به دلیل عدم پذیرش محبت، کیفیت روابط کاهش می‌یابد.
  • مرحله سوم: این تجربه‌ها احتمالاً بازنمایی‌های منفی فرد درباره خود و دیگران را تقویت و او را تنهاتر می‌کنند. در نتیجه، حتی تعاملات اجتماعی مثبت نیز نمی‌توانند این چرخه را بشکنند.

نتیجه‌گیری

بهبود احساس تنهایی مزمن معمولاً نیازمند درمان عمیق روان‌شناختی است و از طریق تعاملات اجتماعی به‌تنهایی امکان‌پذیر نیست. زیرا ریشه‌های این احساس معمولا در ناهشیار فرد، الگوهای تکراری روابط گذشته او و سبک زندگی مدرن نهفته است. شاید تنها زمانی که فرد بتواند این الگوها را شناسایی و در بستر یک ارتباط دلبستگی‌محور امن تغییر دهد، تعاملات اجتماعی می‌توانند مؤثر واقع شوند و به ایجاد روابط سالم و معنادار کمک کنند.

توجه: این پاسخ تنها یک مرور کلی به موضوع تنهایی مزمن است. برای درک عمیق‌تر این موضوع، مطالعه منابع تخصصی بیشتر و پژوهش‌های به‌روز ضروری است.

پی‌نوشت: نگارش شعر در ابتدای متن به معنای تحلیل شخصیت شاعر به شکل ضمنی در خلال نوشتار نیست.

 

خود را دست کم می‌گیرید یا فروتنید؟

خود را دست کم می‌گیرید یا فروتنید؟

"خود را دست کم می‌گیرید یا فروتنید؟"

فروتنی و خودکم‌بینی دو ویژگی رفتاری و روان‌شناختی هستند که ممکن است در ظاهر مشابه به نظر برسند، اما در عمق، تفاوت‌های اساسی دارند. فروتنی نشانه‌ای از بلوغ عاطفی و شناخت
دقیق از خود است، در حالی که خودکم‌بینی می‌تواند بازتابی از احساس کافی نبودن و نگرش منفی نسبت به خود باشد. این مقاله به بررسی روان‌شناختی این دو مفهوم می‌پردازد و تفاوت‌های بنیادین آن‌ها طرح می‌کند.

تعریف مفاهیم

1. فروتنی

فروتنی به معنای داشتن نگرشی متعادل نسبت به توانایی‌ها و دستاوردهای خود است. فرد فروتن از موفقیت‌ها و ویژگی‌های مثبت خود آگاه است، اما این آگاهی به خودبزرگ‌بینی، خودمحوری یا تحقیر دیگران منجر نمی‌شود. او به ارزش‌های انسانی احترام می‌گذارد و از دیدگاه دیگران استقبال می‌کند.

2. خودکم‌بینی

خودکم‌بینی نوعی نگرش منفی به خود است که در آن فرد ارزش و توانایی‌های خود را نادیده می‌گیرد یا کوچک می‌شمارد. افراد مبتلا به خودکم‌بینی اغلب به دلیل زخم‌های عمیق عزت‌نفس و ترس از قضاوت، از ابراز وجود و پذیرش موفقیت‌هایشان خودداری می‌کنند.

تفاوت‌های روان‌شناختی فروتنی و خودکم‌بینی

1. ریشه‌های درونی: پذیرش خود در مقابل انکار خود

فروتنی:
از دیدگاه روان‌شناختی، فروتنی نتیجه پذیرش عمیق خود است. فرد فروتن به نقاط قوت و ضعف خود آگاه است و نیازی به اثبات یا انکار توانایی‌هایش ندارد. این ویژگی معمولاً از عزت نفس سالم ناشی می‌شود.

خودکم‌بینی:
در مقابل، خودکم‌بینی از انکار خود و ناتوانی در دیدن ارزش‌های شخصی ناشی می‌شود. این نگرش معمولاً ریشه در تجربیات منفی گذشته، انتقادهای بیرونی، الگوهای تربیتی سخت‌گیرانه و یا سرشت مستعد آسیب‌پذیری خود فرد دارد.

2. تأثیر بر روابط بین‌فردی

فروتنی:
افراد فروتن به دلیل تعادل در نگرش خود، روابطی سالم و مثبت ایجاد می‌کنند. آن‌ها از موفقیت‌های دیگران خوشحال می‌شوند و معمولاً با دیگران رقابت ناسالم ندارند. این ویژگی باعث می‌شود دیگران آن‌ها را افراد قابل اعتماد و دوست‌داشتنی بدانند.

خودکم‌بینی:
افراد دچار خود‌کم‌بینی معمولاً در روابط بین‌فردی با مشکلات مختلفی روبه‌رو می‌شوند. این افراد ممکن است بیش از حد محتاط باشند، از ترس قضاوت دیگران خود را عقب بکشند یا حتی به سوی پرخاشگری منفعلانه متمایل شوند.

3. نحوه مواجهه با موفقیت‌ها و شکست‌ها

فروتنی:
فرد فروتن از موفقیت‌های خود لذت می‌برد، اما آن‌ها را به‌عنوان تنها معیار ارزش خود نمی‌بیند. او از شکست‌ها برای یادگیری استفاده می‌کند و به خود فرصت رشد می‌دهد.

خودکم‌بینی:
فرد دارای خودکم‌بینی اغلب موفقیت‌های خود را به شانس یا عوامل بیرونی نسبت می‌دهد و شکست‌ها را به‌عنوان تأییدی بر بی‌ارزشی خود می‌بیند.

4. نقش در عزت نفس

فروتنی:
فروتنی از عزت نفس سالم و متوازن ناشی می‌شود. فردی که فروتن است، خود را ارزشمند می‌داند و نیازی به تحقیر یا تمجید افراطی ندارد.

خودکم‌بینی:
خودکم‌بینی معمولاً نتیجه عزت نفس پایین است. این افراد خود را بی‌ارزش می‌دانند و دائماً نیازمند تأیید بیرونی هستند.

5. احساس تسلط بر زندگی

فروتنی:
فرد فروتن احساس کنترل بر زندگی خود دارد. او مسئولیت تصمیم‌ها و رفتارهایش را می‌پذیرد و به توانایی‌های خود برای رسیدن به اهداف باور دارد.

خودکم‌بینی:
در مقابل، افرادی که احساس خودکم‌بینی دارند، اغلب تصور می‌کنند که کنترل زندگی خود را ندارند و دیگران یا شرایط بیرونی قدرت بیشتری بر آن‌ها دارند.

پیامدهای روان‌شناختی

1. فروتنی: رشد و شکوفایی شخصی

فروتنی به رشد شخصی و حرفه‌ای کمک می‌کند. این ویژگی به فرد اجازه می‌دهد تا از بازخوردها و تجربیات یاد بگیرد و به‌طور مداوم در مسیر بهتر شدن حرکت کند. افراد فروتن معمولاً در مدیریت استرس و تعارض‌ها موفق‌تر هستند.

2. خودکم‌بینی: محدودیت‌های روانی و اجتماعی

خودکم‌بینی می‌تواند به مشکلات روان‌شناختی جدی مانند اضطراب، افسردگی و انزوای اجتماعی منجر شود. این افراد اغلب خود را از فرصت‌های رشد و تعاملات مثبت محروم می‌کنند و در نهایت احساس ناکامی و بی‌ارزشی را تجربه می‌کنند.

مثال‌ها

1. فروتنی در محیط کار:
فرد فروتن، هنگام تقدیر از موفقیتش، احتمالاً این طور موفقیتش را تعبیر می‌کند: «خیلی خوشحالم که توانستم در این پروژه کمک کنم؛ البته این نتیجه کار تیمی ما بود.»

2. خودکم‌بینی در محیط کار:
فرد خودکم‌بین، حتی پس از انجام یک پروژه موفق، ممکن است با خود بگوید: «واقعاً شانس آوردم که این کار خوب پیش رفت. من کار خاصی نکردم.»

چگونه فروتنی را تقویت کنیم بدون افتادن به دام خودکم‌بینی؟

1. خودآگاهی:
آگاهی از نقاط قوت و ضعف و پذیرش آن‌ها، پایه و اساس فروتنی است.

2. کمک به ترمیم زخم‌های عزت نفس:
مراجعه به متخصصان سلامت روان و شکل‌گیری یک رابطه درمانی امن با درمانگر ممکن است کمک کند تا در بستر آن رابطه، به ارزش‌های درونی خود پی ببرید و از خودکم‌بینی فاصله بگیرید.

3. پذیرش بازخورد:
از بازخوردها برای رشد استفاده کنید، نه به‌عنوان تأیید یا رد ارزش خود.

4. تمرکز بر رشد شخصی:
به‌جای مقایسه مداوم با دیگران، بر مسیر رشد و پیشرفت شخصی خود تمرکز کنید.

نتیجه‌گیری

فروتنی و خودکم‌بینی دو مفهوم کاملاً متمایز با پیامدهای متفاوت هستند. فروتنی، نشانه‌ای از عزت نفس سالم، پذیرش خود و توانایی ایجاد روابط مثبت است، در حالی که خودکم‌بینی از عزت نفس پایین و نگرش منفی نسبت به خود ناشی می‌شود و می‌تواند تأثیرات مخربی بر روان و روابط بین‌فردی داشته باشد. شناخت تفاوت این دو ویژگی و تلاش برای تقویت فروتنی، می‌تواند به بهبود سلامت روانی و اجتماعی افراد کمک کند و آن‌ها را به سوی زندگی متعادل‌تر و رضایت‌بخش‌تر هدایت کند.

توجه: این پاسخ تنها یک مرور کلی به موضوع تروماهای تاریخی ارائه می‌دهد. برای درک عمیق‌تر این موضوع، مطالعه منابع تخصصی بیشتر و پژوهش‌های به‌روز ضروری است.

تروماهای تاریخی:  زخم‌های باز، روایت‌های خاموش

تروماهای تاریخی: زخم‌های باز، روایت‌های خاموش

تروماهای تاریخی:
زخم‌های باز، روایت‌های خاموش

تروماهای تاریخی (Historical Trauma)، زخم‌های عمیقی هستند که بر روان جمعی یک ملت وارد شده و نسل به نسل منتقل می‌شوند. ایران به عنوان کشوری با تاریخ پر فراز و نشیب، از این قاعده
مستثنی نیست. تروماهای تاریخی معمولاً ناشی از رویدادهای بزرگی مانند موارد زیر هستند:

جنگ‌ها و درگیری‌ها: جنگ‌های طولانی‌مدت، اشغالگری‌ها و درگیری‌های داخلی می‌توانند باعث ایجاد تروماهای گسترده شوند.

نابرابری‌های طبقاتی، قومی و جنسیتی: تبعیض، نسل‌کشی و پاکسازی‌های قومی می‌توانند زخم‌های عمیقی بر یک جامعه وارد کنند.

بحران‌های اقتصادی و اجتماعی: قحطی، تورم، بیماری‌های همه‌گیر و فجایع طبیعی نیز می‌توانند به عنوان تروماهای جمعی تلقی شوند.

تغییرات سیاسی ناگهانی: انقلاب‌ها، کودتاها و تغییرات شدید سیاسی می‌توانند باعث ایجاد بی‌ثباتی و ناامنی شوند و در نتیجه تروما ایجاد کنند. سرکوب مخالفان سیاسی و شکنجه زندانیان، باعث ایجاد تروماهای فردی و جمعی می‌شود.

چگونه تروماهای تاریخی در ما زندگی می‌کنند؟

تروماهای تاریخی به روش‌های مختلفی در افراد و جوامع نسل به نسل منتقل می‌شوند:

انتقال بین نسلی: تروماها از طریق داستان‌ها، خاطرات و احساسات، از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شوند.

فرهنگ و هویت: تروماهای تاریخی بر فرهنگ، هویت و ارزش‌های یک جامعه تأثیر می‌گذارند و این تأثیرات به نسل‌های آینده منتقل می‌شوند.

نهادهای اجتماعی: نهادهای اجتماعی مانند خانواده، مدرسه و دولت، می‌توانند نقش مهمی در انتقال تروماهای تاریخی داشته باشند.

اثرات تروماهای تاریخی بر افراد و جامعه

تروماهای تاریخی می‌توانند اثرات عمیقی بر سلامت روان، روابط اجتماعی، عملکرد تحصیلی و شغلی افراد داشته باشند. برخی از این اثرات عبارتند از:

اضطراب و افسردگی: افراد مبتلا به تروماهای تاریخی بیشتر در معرض ابتلا به اختلالات اضطرابی و افسردگی هستند.

اختلالات خواب: مشکلاتی مانند بی‌خوابی و کابوس‌های شبانه از جمله علائم شایع تروما هستند.

مشکلات در روابط: تروما می‌تواند بر توانایی فرد در ایجاد و حفظ روابط سالم تأثیر بگذارد.

آسیب به عزت‌‌ نفس: افراد مبتلا به تروما، ممکن است عزت‌ نفس پایینی داشته باشند و احساس کنند که لیاقت چیزهای خوب را ندارند.

خشم و پرخاشگری: تروما می‌تواند پرخاشگری را در افراد شعله‌ور کند.

سوء مصرف مواد: برخی افراد برای مقابله با درد ناشی از تروما، به سوء مصرف مواد روی می‌آو.

بیماری‌های جسمی: تروما می‌تواند بر سیستم ایمنی بدن تأثیر گذاشته و خطر ابتلا به بیماری‌های مزمن را افزایش دهد.

برخی دیگر از تأثیرات احتمالی تروماهای تاریخی بر روان ایرانیان:

بی‌اعتمادی: تروماهای تاریخی می‌توانند باعث ایجاد بی‌اعتمادی نسبت به دیگران، به ویژه گروه‌های مختلف اجتماعی و سیاسی شوند. این بی‌اعتمادی می‌تواند در روابط بین فردی، اجتماعی و سیاسی تأثیرگذار باشد.

احساس ناامنی و بی‌ثباتی: تجربه مداوم جنگ‌ها، تهاجمات، سرکوب و تغییرات سیاسی، می‌تواند احساس ناامنی و بی‌ثباتی را در افراد ایجاد کند. این احساس ممکن است باعث شود که افراد به دنبال ثبات و امنیت بیشتری باشند و در برابر تغییرات مقاومت کنند.

محافظه‌کاری و سنتی‌گرایی: در برابر تغییرات سریع و ناگهانی، افراد ممکن است به ارزش‌های سنتی و محافظه‌کارانه پناه ببرند. این امر می‌تواند باعث کندی روند تحولات اجتماعی و سیاسی شود.

مقاومت در برابر تغییر: تجربه تغییرات ناگهانی و خشونت‌آمیز می‌تواند باعث ایجاد مقاومت در برابر تغییر در افراد شود. این مقاومت می‌تواند مانع از پیشرفت و توسعه شود.

خودبرتربینی و خودمحوری: در برخی موارد، تروماهای تاریخی می‌توانند باعث برانگیختن احساس شرم تحمل‌ناپذیری در افراد شود که برای پوشاندن آن به تکبر و خودمحوری روی آورند. این احساس می‌تواند به روابط بین‌گروهی آسیب برساند.

احساس قربانی‌ بودن: تجربه مداوم ستم و ظلم می‌تواند باعث ایجاد احساس قربانی بودن در یک گروه شود. این احساس می‌تواند منجر به انفعال و عدم مسئولیت‌پذیری شود.

نابرابری‌های اجتماعی، اقتصادی و قومی: می‌تواند احساس محرومیت و خشم را در بسیاری از ایرانیان برانگیزد. این احساسات به صورت خشم سرکوب شده و میل به انتقام در ناهشیار برخی افراد جریان دارد.

احساس عدم تعلق به هویت ملی: تروماهای تاریخی می‌تواند سردرگمی و تردید در مورد هویت ملی و احساس عدم تعلق به آن را دامن بزند.

مکانیزم‌های دفاعی روانی در برابر تروما

برای مقابله با درد ناشی از تروما، افراد از مکانیزم‌های دفاعی مختلفی استفاده می‌کنند. برخی از این مکانیزم‌ها در کوتاه‌مدت می‌توانند به فرد کمک کنند تا با تروما کنار بیاید، اما در بلندمدت می‌توانند باعث ایجاد مشکلات روانی شوند. بعضی از این مکانیزم‌ها عبارتند از:

سرکوبی: فرد خاطرات دردناک را از یاد می‌برد.

انکار: فرد وجود تروما را انکار می‌کند.

جداسازی عواطف: فرد خود را از احساسات و خاطرات دردناک جدا می‌کند.

ایجاد تصوری آرمانی: فرد تصویری ایده‌آل از خود یا افراد موردتوجهش ایجاد می‌کند تا بتواند با دردهای درونی خود کنار بیاید اما این تصور اگر با محدودیت‌های واقعیت مواجه شود ممکن است به
سرعت به ناارزنده‌سازی خود و دیگران ختم شود.

بهبود تروماهای تاریخی

بهبود تروماهای تاریخی فرآیندی پیچیده و طولانی‌مدت است که نیازمند تلاش‌های مشترک همه افراد جامعه است. برخی از راه‌های بهبود این وضعیت عبارتند از:

آگاهی‌‌بخشی: افزایش آگاهی در مورد تروماهای تاریخی و تأثیرات آن‌ها بر جامعه.

حمایت از افراد آسیب‌دیده: ارائه خدمات حمایتی به افرادی که به طور مستقیم یا غیرمستقیم تحت تأثیر تروما قرار گرفته‌اند.

تغییر روایت‌های تاریخی: بازنگری و اصلاح روایت‌های تاریخی که تروماها را نادیده می‌گیرند یا توجیه می‌کنند.

کمک به ترمیم: ایجاد نهادها و سازمان‌دهی گروه‌های متخصص در زمینه‌های گوناگون برای رسیدگی به آثار رویدادهای گذشته و کمک به التیام افراد آسیب‌دیده.

پرورش جامعه‌ای مبتنی بر عدالت و برابری: شکل‌ دادن جامعه‌ای که در آن همه افراد از احترام و برابری برخوردار شوند.

ارتقای خدمات روانشناختی: روان‌درمانی و همین‌طور آموزش مهارت‌های مقابله با استرس و مدیریت احساسات به افراد می‌تواند در بهبود وضعیت روانشناختی آن‌ها بسیار مؤثر باشد.

در نهایت، بهبود تروماهای تاریخی نیازمند یک رویکرد جامع و چندجانبه است که در آن همه بخش‌های جامعه مشارکت داشته باشند.

توجه: این پاسخ تنها یک مرور کلی به موضوع تروماهای تاریخی ارائه می‌دهد. برای درک عمیق‌تر این موضوع، مطالعه منابع تخصصی بیشتر و پژوهش‌های به‌روز ضروری است.



ایده‌آل‌سازی در روابط: زوایای پنهان یک رویای دست نیافتنی

ایده‌آل‌سازی در روابط: زوایای پنهان یک رویای دست نیافتنی

"ایده‌آل‌سازی در روابط: زوایای پنهان یک رویای دست نیافتنی"

خاطراتی هست که آدم‌هایش رفته‌اند این خاطرات غم‌انگیز است ولی آن خاطراتی که آدم‌هایش حضور دارند اما شبیه گذشته نیستند بسیار دردناک‌تر است…
«گابریل گارسیا مارکز»

مقدمه

در عمق روابط انسانی، گاه تمایل داریم تا افراد مقابل را بر پایه تصورات و خواسته‌های خود شکل دهیم. این فرایند که در رویکردهای روانکاوانه معمولاً به ‌عنوان «ایده‌آل‌سازی» شناخته می‌شود، می‌تواند در ابتدای شکل‌گیری روابط جاذبه خاصی داشته باشد، اما درعین‌حال، مشکلات بسیاری را نیز می‌تواند به همراه آورد. در این مقاله، به بررسی مفهوم ایده‌آل‌سازی، دلایل شکل‌گیری آن و تأثیرات مخرب آن بر روابط صمیمی خواهیم پرداخت.

فرایند ایده‌آل‌سازی

ایده‌آل سازی فرایندی است که در آن فرد، ویژگی‌ها و خصوصیات مثبتی را بیش از حد به دیگری نسبت می‌دهد و او را به عنوان موجودی کامل و بی‌نقص تصور می‌کند. این فرد ایده‌آل شده، معمولاً پاسخگوی نیازها و خواسته‌های درونی فرد ایده‌آل‌ساز است و به عنوان یک پناهگاه روانی برای او عمل می‌کند. البته میزان بهینه‌ای از ایده‌آل‌سازی برای شکل‌گیری روابط صمیمانه و عاطفی نیاز است اما آنچه در این نوشتار مدنظر است، ایده‌آل‌سازی آمیخته با اغراق است که چندان در پذیرش ابعاد دیگر واقعیت انعطاف‌پذیر جلوه نمی‌کند.

مشکلات ناشی از ایده‌آل‌سازی در روابط

ایده‌آل‌سازی، اگرچه در ابتدا جذاب و دلنشین به نظر می‌رسد، اما می‌تواند مشکلاتی جدی در روابط ایجاد کند:

• ایجاد انتظارات غیرواقعی: زمانی که فردی ایده‌آل‌سازی می‌شود، انتظارات غیر واقعی از او شکل می‌گیرد. این انتظارات اغلب غیرقابل دسترس هستند و در نتیجه، منجر به ناامیدی و سرخوردگی می‌شوند.

• تضاد بین تصویر ایده‌آل و واقعیت: با گذشت زمان، تفاوت بین تصویر ایده‌آل و واقعیت آشکار می‌شود و این امر می‌تواند به ایجاد تعارض و تنش در رابطه منجر شود.

• ممانعت از رشد رابطه: ایده‌آل‌سازی مانع از شناخت عمیق و واقعی طرف مقابل می‌شود و در نتیجه، رشد و تعمیق رابطه را محدود می‌کند.

• احساس ناامنی و وابستگی: افرادی که به شدت دیگران را ایده‌آل‌سازی می‌کنند، اغلب احساس ناامنی و وابستگی شدیدی به آن‌ها دارند.

دلایل ایده‌آل‌سازی

دلایل متعددی برای ایده‌آل‌سازی وجود دارد، از جمله:

• احساس امنیت: ایده‌آل‌سازی می‌تواند به فرد احساس امنیت و آرامش دهد، زیرا او تصور می‌کند که رابطه با فرد ایده‌آل شده، پایدار و بدون مشکل خواهد بود.

• جبران کمبودهای درونی: افراد ممکن است با ایده‌آل‌سازی دیگران، سعی در جبران کمبودها و نقص‌هایی که در خود می‌بینند داشته باشند.

• گریز از واقعیت: گاهی اوقات، ایده‌آل‌سازی به عنوان مکانیزمی دفاعی برای گریز از واقعیت تلخ و دردناک به کار می‌رود.

• نیاز به تأیید: افراد ممکن است با ایده‌آل‌سازی دیگران، به دنبال تأیید خود باشند.

• تأثیر تجربیات کودکی: الگوهای دلبستگی اولیه و تجربیات کودکی می‌توانند بر شیوه‌ ایده‌آل‌سازی افراد در روابط بعدی تأثیرگذار باشند.

راه‌هایی برای مقابله با ایده‌آل‌سازی

برای مقابله با ایده‌آل‌سازی و ایجاد روابط سالم‌تر، می‌توان اقدامات زیر را انجام داد:

•  جستجوی کمک حرفه‌ای: مشورت با یک رواندرمانگر حرفه‌ای می‌تواند در فرایند مقابله با ایده‌آل‌سازی راه‌گشا باشد.

• تأمل و درون‌نگری: تأمل بر روی الگوهای رفتاری، حالات درونی نظیر عواطف و تصورات و شناسایی تمایل به ایده‌آل‌سازی

• پذیرش واقعیت: پذیرش این واقعیت که هیچ انسانی کامل نیست و همه دارای ظرفیت‌ها و کاستی‌های خاص خود هستند، بسیار مهم است.

• بهبود زخم‌های عزت‌نفس: کمک به ترمیم زخم‌های عزت نفس می‌تواند به کاهش نیاز به ایده‌آل‌سازی دیگران کمک کند.

• برقراری ارتباط صادقانه: ارتباط صادقانه با طرف مقابل، همراه با گشودگی و شفقت می‌تواند به کاهش فاصله بین تصویر ایده‌آل و واقعیت کمک کند.


نتیجه‌گیری

ایده‌آل‌سازی، اگرچه در ابتدا جذاب به نظر می‌رسد، اما می‌تواند به روابط آسیب جدی وارد کند. با شناخت دلایل و پیامدهای ایده‌آل‌سازی و انتخاب منظر مناسب، می‌توان روابط سالم‌تر و پایدارتری را تجربه کرد.

توجه: این مطلب صرفاً یک مرور کلی بر موضوع است و برای درک عمیق‌تر آن، نیاز به مطالعه بیشتر و مشورت تخصصی‌تر است.

اندوه نهان (Invisible Grief): غمی که نادیده گرفته می‌شود

اندوه نهان (Invisible Grief): غمی که نادیده گرفته می‌شود

اندوه نهان (Invisible Grief): غمی که نادیده گرفته می‌شود

آن‌ها که دوست‌شان داشتیم رفته‌اند
و اندوه بی‌صداست

فدوی طوقان
برگردان: محسن آزرم


اندوه نهان نوعی غم است که از سوی دیگران و یا گاهی حتی خودمان چندان به رسمیت شناخته نمی‌شود و کمتر با آن‌ همدلی کافی صورت می‌گیرد. این صورت از اندوه برخلاف غم‌هایی که با سوگواری آشکار برای عزیزان متوفی ابراز می‌شوند، از دلایل دیگری نشأت می‌گیرد که جامعه همیشه آن‌ها را به عنوان دلایل معتبر برای اندوه عمیق نمی‌پذیرد.

مثال‌هایی از اندوه نهان

1. از دست دادن رویاها و آرزوها
   
تغییر مسیر شغلی: فردی که مجبور می‌شود به دلیل شرایطی مانند بیماری یا مشکلات اقتصادی، مسیر شغلی خود را تغییر دهد، ممکن است احساس اندوه عمیقی کند.

آرزوهای برآورده نشده: ناامیدی از رسیدن به اهداف بلندمدت مانند نویسنده یا هنرمند شدن، می‌تواند منجر به اندوه شود.

2. از دست دادن هویت

سندرم آشیانهٔ خالی: والدی که فرزندانش خانه را ترک و یا مهاجرت کرده‌اند و با تغییر شیوه‌های ایفای نقشش به عنوان والد، احساس می‌کند بخشی از هویت خود را از دست داده‌ است.

بازنشستگی: افرادی که پس از بازنشستگی احساس می‌کنند هدف و معنای زندگی خود را از دست داده‌اند.

3. از دست دادن سلامتی یا توانایی‌های جسمی

بیماری مزمن: کاهش تدریجی سلامتی و محدودیت‌هایی که بیماری ایجاد می‌کند و اغلب تأثیرات آن را فرد مبتلا بر سبک زندگی‌اش احساس می‌‌کند اما اطرافیان درک کافی از آن ندارند مانند میگرن، دردهای عضلانی و عوارض ام‌اس.

آسیب دیدگی: از دست دادن توانایی‌های جسمی یا استقلال در اثر حادثه یا بیماری.

4. از دست دادن روابط:   

جدایی: از دست رفتن یک رابطهٔ طولانی‌مدت حتی اگر با توافق طرفین باشد. 

از دست دادن دوستی: پایان رابطه با دوستی صمیمی که در خلال سال‌ها، خاطرات ماندگاری با او ساخته‌ایم، به ویژه اگر ناگهانی یا دردناک باشد.

5. سوگ‌های اجتماعی:

تغییرات اقلیمی: نگرانی و اضطراب ناشی از بحران محیط زیست، مانند خشکی رودخانه‌ها و دریاچه‌ها و از بین رفت زیستگاه‌های حیوانات بومی

تلاطم‌های اجتماعی و سیاسی: تأثیر آشفتگی‌های اجتماعی و سیاسی بر سلامت روان افراد، حتی اگر خود به طور مستقیم با آن درگیر نباشند.

چرا چنین غم‌هایی ممکن است نادیده گرفته شوند؟

ننگ اجتماعی: گاهی فرهنگ عمومی جامعه برخی از دست دادن‌ها را کوچک می‌شمارد یا اندوه بابت آن‌ها را تقبیح می‌کند و افراد احساس می‌کنند که نباید غمگین باشند.

عدم شناخت: افراد ممکن است ندانند که احساساتشان طبیعی است، از وجود چنین اندوهی احساس شرم کنند و به دنبال کمک حرفه‌ای نروند.

کتمان غم: افراد ممکن است سعی کنند احساسات خود را پنهان کنند و به تنهایی با آن‌ها کنار بیایند.

بهبود اندوه نهان

شناخت و پذیرش اندوه‌مان اولین قدم برای بهبود است. برخی از راهکارهای مقابله با این نوع اندوه عبارتند از:

پذیرش احساسات: اجازه دهیم احساسات‌مان را تجربه کنیم، حتی اگر تصور می‌کنیم که این عواطف نامناسب هستند.

جستجوی حمایت: از یک درمانگر کمک حرفه‌ای بگیرید و با افرادی در میان خانواده و دوستان که از شما حمایت عاطفی می‌کنند در مورد آن صحبت کنید.

مراقبت از خود: از سلامت خود نیز مراقبت کنید. به فعالیت‌هایی بپردازید که به شما آرامش و سرزندگی می‌بخشند و کمک می‌کنند بیشتر در لحظهٔ اینجا و اکنون حضور داشته باشید.

داشتن انتظارات واقع‌بینانه: انتظار نداشته باشید که به سرعت از این دوره عبور کنید.

پیوستن به گروه‌های حمایتی: اگر مقدور است به گروه‌های درمانی و حمایتی که تجربیات مشابهی دارند، بپیوندید.

اندوه با هر ریشه و دلیلی یک تجربه انسانی است که نیاز نیست نادیده گرفته شود. با شناخت و پذیرش عواطف‌ انسانی می‌توانیم به روایت دیگران از رنج‌هایشان با صبور گوش بسپاریم، کمک کنیم آن‌ها نیز با تجربه‌های دردناک‌‌شان کنار بیایند و برای درمیان گذاشتن‌شان با دیگران احساس امنیت بیشتری داشته باشند.

چرا پذیرش تغییرات برای بچه‌ها سخت است؟

چرا پذیرش تغییرات برای بچه‌ها سخت است؟

چرا پذیرش تغییرات برای بچه‌ها سخت است؟


پذیرش تغییرات برای بسیاری از کودکان می‌تواند چالش‌برانگیز باشد. چه تغییر در محل زندگی یا مدرسه باشد، چه عوض شدن مارک بستنی که همیشه می‌خریدید!
اما این دشواری در سازگار شدن با تغییرات به چه دلیل است؟

۱. عدم تکامل و رشد کامل مغز
مغز کودکان هنوز در حال رشد است، به خصوص قسمت‌هایی که مسئول برنامه‌ریزی، تنظیم احساسات و تصمیم‌گیری هستند. این یعنی کودکان ممکن است در برابر تغییرات، واکنش‌های هیجانی شدیدتری نشان دهند و به سختی بتوانند آن‌ها را مدیریت کنند.

۲. عدم درک مفهوم تغییر
برای کودکانی که هنوز در مراحل ابتدایی رشد خود هستند، مفاهیم انتزاعی مانند "تغییر" یا "موقتی بودن" به‌طور کامل قابل درک نیستند. آن‌ها ممکن است احساس کنند که هر تغییری دائمی است و این باعث ایجاد اضطراب و ترس در آن‌ها می‌شود.

۳. خودشیفتگی اولیه
در مراحل ابتدایی رشد، کودک درگیر نوعی خودشیفتگی اولیه است. یعنی در این مرحله، کودک هنوز تمایزی میان خود و دیگران قائل نمی‌شود و همه چیز را از منظر خود می‌بیند. در نتیجه، هرگونه تغییری که خارج از دایره آشنا و ثابت او باشد، می‌تواند به‌طور غیرمنطقی تهدیدآمیز به نظر آید. به عبارت دیگر، تغییرات می‌تواند به کودکان حس از دست دادن کنترل و تهدید هویت بدهد.

۴. نیاز به امنیت و ثبات
کودکان به محیط‌های ثابت و قابل پیش‌بینی نیاز دارند تا احساس امنیت کنند. تغییرات، چه در محیط خانه، مدرسه یا روابط اجتماعی، می‌توانند این حس امنیت را مختل کنند و باعث سردرگمی یا استرس شوند. در واقع پذیرش تغییر به این معناست که باید خود را برای موقعیتی جدید و ناشناس آماده کنند، که این شرایط می‌تواند برای کودکان گیج‌کننده و اضطراب‌آور باشد.

۵. وابستگی به روتین‌ها
کودکان به روتین‌های روزانه خود عادت کرده‌اند و هرگونه تغییر در این روتین‌ها ممکن است برای آن‌ها غیرقابل تحمل باشد. این وابستگی به روتین‌ها یکی از دلایل مهم مقاومت در برابر تغییرات است.

در مجموع باید گفت که پذیرش تغییرات ممکن است زمان‌بر باشد، اما با درک و حمایت از کودکان، می‌توانیم به آن‌ها کمک کنیم تا به مرور زمان با تغییرات راحت‌تر کنار بیایند.

Image

ساعات کاری

شنبه تا پنج شنبه از ساعت ۹ الی ۲۱

با ما تماس بگیرید

اینماد