مقالات عمومی

مرکز روانشناسی هیلان

کی والده، کی فرزند؟

کی والده، کی فرزند؟

شاید به نظر برسد کودکی که بزرگتر از سنش می‌فهمد و حواسش به والدینش و نیازهای آنهاست، کودک دانایی‌ست. والدین هم ممکن است از توجه فرزند به خودشان، لذت ببرند.

اما اگر فرزند شما دائماً نقش مراقبت‌کننده را برعهده می‌گیرد، پس جای والد و فرزند با هم جابجا شده است.

در یک رابطه سالم، والد برای فرزند، مراقبت جسمانی و عاطفی فراهم می‌کند تا او در فضای امنی، رشد کند و شکوفا شود.

زمانی‌که والدی، مشکلات و نیازهای پاسخ‌داده نشده‌ای دارد، فرزندش ناخواسته، مسئولیت‌هایی را برعهده می‌گیرد که مناسب سنش نیست. مثلاً: رسیدگی به کارهای منزل، مراقبت از بچه‌های دیگر و سنگ صبور والدین بودن.

چنین کودکی خیلی زود می‌فهمد نیازها و هیجانات خودش نه تنها اولویت ندارند، بلکه می‌توانند والد را عصبانی و ناراحت کنند. این کودکان یاد می‌گیرند در اغلب موقعیت‌ها، نیازها و هیجانات خودشان را نادیده بگیرند.

کودکی که بدون هیچ آمادگی و مهارتی وظایف بزرگترها را برعهده می‌گیرد، نسبت به توانایی والدین در مورد مراقبت از خودش، تردید پیدا می‌کند. پس او یا باید تنهایی از پس آنها بربیاید یا آنها را سرکوب کند.

افسردگی یک نشانه است ، نه یک بیماری!

افسردگی یک نشانه است ، نه یک بیماری!

افسردگی معادل روانی «تب» است. تب پاسخی نامشخص به طیف وسیعی از بیماری‌های جسمانی از سرماخوردگی تا ویروس ابولا است، افسردگی هم یک واکنش «نامشخص» به بازه وسیعی از بیماری‌های روانی زمینه‌ای است.

بنابراین صحبت به شکل کلی در مورد درمان «افسردگی» بی‌فایده است؛ چون افسردگی مانند تب یک نشانه است و نه یک اختلال و بیماری.

افسردگی خود یک معلول است و نه علت و در نتیجه درمان مؤثر افسردگی به معنای درک و پرداختن به علت‌هاست نه درمان نشانه‌ها.  این علت‌ها اغلب در تار و پود زندگی یک فرد تنیده شده است. بنابراین راه‌حل بلند مدت آن مستلزم این است که با کمک یک فرد دیگر خودمان را بررسی کنیم، چگونه زندگی می‌کنیم، کارکردمان چگونه است، چطور با دیگران ارتباط داریم و چطور در ارتباط با دیگران شکست می‌خوریم ؛ و این کار دشواری است.

و این همان کار روان‌درمانی است. بدون آن، آسیب‌پذیری در مورد افسردگی باقی خواهد ماند.

البته برای هر قاعده‌ای استثنا هم وجود دارد اما برای بیشتر افراد هیچ راه‌حل سریع و جادویی برای درمان آن وجود ندارد.

افسردگی پیامی همراه خود دارد. پیام آن این است:

باید چیزی را در مورد خود تغییر دهیم

سه سال اول زندگی، زمان تربیت کودک نیست؟

سه سال اول زندگی، زمان تربیت کودک نیست؟

قبل از هرچیز شاید باید مفهوم «تربیت» را روشن‌تر بیان کنیم. آیا تربیت به معنای وضع قوانینی است که اگر فرزندمان به آنها عمل نکرد، با عواقبی مثل محرومیت یا جریمه روبرو می‌شود؟

یا تربیت می‌تواند معنای گسترده‌تری هم داشته باشد و تمام روابط و رفتارهای والدین با کودک را شامل شود؟

 

درست است که شیوه‌های تربیتی و ارتباط با کودک در سنین پایین متفاوتند، اما کودکان زیر سه‌سال هم مانند هر سن دیگری توانایی این را دارند که در مورد قوانین،حد و مرزها و محدودیت‌های دنیای پیرامون بیاموزند و آنها را برای تنظیم رفتار خود و تعامل با دنیای اطراف، درونی سازی کرده و بکار بگیرند.

 

تربیت یعنی آموزش و پروراندن ظرفیت ها و مهارتهای جدید

هدف از تربیت صرفا آموزش انجام کارهای درست و یا منع از کارهای نادرست نیست بلکه ایجاد مهارتها و انعطاف پذیری در مواجهه با شرایط چالش برانگیز همچون ناکامی، درماندگی، جریحه دار شدن احساسات یا مواجهه با مانع بر سر راه امیال ماست و کودکان از سنین پایین به والدینی توانا، دانا و مهربان برای یادگیری نیاز دارند.

 

معرفی کتاب: چگونه درمانگری شکوفا شویم

معرفی کتاب: چگونه درمانگری شکوفا شویم

چگونه می‌توان در حرفه روان‌درمانی رشد کرد و این کار پیچیده و دشوار را به حرفه‌ای فرحبخش بدل کرد؟ آیا می‌توان از این کار بالقوه دردناک لذت هم برد؟

آیا راهی برای ارتقاء و گسترش مهارت‌ها و ظرفیت‌های حرفه‌ای درمانگران وجود دارد؟

کدام انگیز‌ه‌ها برای ورود به این حرفه، از زمره انگیزه‌های مشکوک یا بعضا مرضی به شمار می‌روند؟

بهترین راه‌های آموزش، پس از اینکه تحصیلات رسمی را به پایان رساندیم کدام‌اند؟

 چگونه می‌توان در حرفه خود به بالندگی و شکوفایی رسید؟

برت کار، نویسنده کتاب، به این پرسش‌ها و بسیاری پرسش‌های دیگر می‌پردازد و می‌کوشد تجربه چهل‌ساله خود از کار تحلیلی را با خوانندگانش در میان بگذارد.

 

قسمتی از کتاب:

هرچند هیچ‌چیز مهم‌تر از زنده ماندن نیست، اما ما روان‌درمانگران نه تنها باید زنده بمانیم بلکه می‌بایست رشد کنیم تا از کارمان، حقیقتا رضایت داشته باشیم. با این کار نه تنها آرامش، رضایتمندی و معنا را به خودمان و خانواده‌هایمان ارزانی داشته‌ایم بلکه بیش از هر چیز، بدل به الگوهایی امیدوارکننده و الهام‌بخش برای بیمارانمان می‌شویم که نوع بودنمان را موشکافانه مورد مداقه و بررسی قرار می‌دهند.

 

نویسنده: برت کار

مترجم: مهیار علینقی

اگر فرزندتان دروغ می‌گوید ...

اگر فرزندتان دروغ می‌گوید ...

بچه‌ها گاهی پنهان کاری می‌کنند و واقعیت‌ها را جور دیگری نشان می‌دهند. این اتفاق حتماً به معنی یک رفتار بد و تربیت نامناسب  نیست و می‌تواند دلایل دیگری هم داشته باشد.

کودکان هرچه بزرگتر می‌شوند، تفاوت بین دیدگاه خود و دیگران را بیشتر می‌فهمند. آنها خود را جای والدین می‌گذارند و تصور می‌کنند که آنها دوست دارند چه‌ بشنوند. از این دید، تحریف واقعیت برای آنها، یک تمرین برای درک دنیای دیگران است‌.

تخیل و داستان‌سرایی در کودکان قوی‌ست و خیال‌پردازی جزء مهمی از دنیای آنهاست. آنها در قالب تخیلات، نیازها و آرزوهایشان را بیان می‌کنند. آرزوهایی مثل اینکه بیشتر با آنها وقت بگذرانید، به آنها افتخار کنید، و آنها را قوی‌تر و شجاعتر ببینید.

گاهی هم دروغ، کمک می‌کند تحمل شما نسبت به رفتار بدشان را امتحان کنند، از تنبیه فرار کنند، زمان بخرند تا راه‌حل بهتری پیدا کنند؛ یا شاید هم از بزرگترها تقلید می‌کنند تا خود را شبیه آنها نشان بدهند.

دانستن این نکات، کمک می‌کند بازخورد مناسب‌تری داشته باشید. سعی کنید از سرزنش و دروغگو خطاب کردن فرزندتان پرهیز کنید و با کمک خودش کشف کنید که دروغگویی برایش چه سودی دارد تا بتوانید به آن نیاز، پاسخ بهتری بدهید.

شما تنبل نیستید، فرسوده‌اید!

شما تنبل نیستید، فرسوده‌اید!

با خود فکر می‌کنید که چرا اخیراً  بیشتر اوقات خود را در تخت‌خواب می‌گذرانید؟ احساس می‌کنید که اخیراً کار زیادی انجام نداده‌اید، به راحتی خسته می‌شوید و حوصله انجام کاری را ندارید؟

آیا به رفتارهایتان تنها به چشم تنبلی نگاه می‌کنید و نه چیز دیگر؟

در واقع همپوشانی زیادی بین تنبلی و فرسودگی وجود دارد که گاهی تمایز میان این دو را دشوار می‌کند.

فرسودگی به تحلیل قوای روانی گفته می‌شود و واکنشی در برابر فشار روانی طولانی مدت یا مزمن است که همراه با ناتوانی در کنار آمدن با آن است.

شش نشانه گویا وجود دارد که آنچه تجربه می‌کنید تنبلی نیست بلکه فرسودگی است:

  • قبلاً انگیزه داشتید

تنبلی یک ویژگی شخصیتی است و ویژگی های شخصیتی در طول زمان پایدار هستند. یک فرد تنبل احساس نمی‌کند باید تلاش بیشتری کند. اگر قبلاً با انگیزه بودید و در زمینه‌های خاصی موفق‌های نسبی را کسب کرده‌اید و به تازگی بی‌انگیزه و بی‌رمق شده‌اید، احتمالش بیشتر است که از فرسودگی رنج ببرید.

  • از مراقبت از خود غافل شدید

یکی از غمگین‌کننده‌ترین نشانه‌های هشدار فرسودگی این است که فرد شروع به بی‌توجهی به مراقبت از خود می‌کند و از نظر اجتماعی از دیگران کناره‌گیری می‌کند. گاه حتی ممکن است تغییراتی در الگوی خواب و غذای او نیز مشاهده شود. بارزترین تفاوت آن با تنبلی این است که فرد همیشه این‌گونه نبوده است در حالی که در تنبلی الگوی ثابتی از بی‌توجهی به مراقبت از خود دیده می‌شود.

  • احساس می‌کنید از همه چیز قطع شده‌اید

آیا مدام این احساس را دارید که از خود واقعی‌تان جدا شده‌اید یا همه‌چیز برای شما طوری تجربه می‌شود انگار که روی حالت خودکار قرار دارید؟

احساس گسست از خود یکی از نشانه‌های فرسودگی می‌تواند باشد. گاهی این احساس گسست از خود می‌تواند با بی‌حسی عاطفی و یا احساس پوچی همراه باشد.

  •  قبلاً پرشور و اشتیاق بوده‌اید

تفاوت بین تنبلی و فرسودگی به این برمی‌گردد که در فرسودگی فرد قبلاً فعالیت‌هایی را داشت که برایش لذتبخش بود اما اکنون به آن فعالیت‌ها علاقمند نیست و چه بسا از انجام آن تنفر دارد.

  • بدخلق و تحریک‌پذیر شدید

احساس می‌کنید این‌روزها به راحتی از دست دیگران دلخور می‌شوید و یا هیجاناتتان خارج از کنترلتان عمل می‌کنند و نمی‌دانید چرا؟ تحریک‌پذیری یکی از نشانه‌های شایع فرسودگی است .

  •  فرسودگی طی مراحلی اتفاق می‌افتد

تمام نشانه‌هایی که نام بردیم اعم از دست دادن علاقه و انگیزه، عدم مراقبت کافی از خود و کناره‌گیری از دیگران یک شبه اتفاق نمی‌افتد. مطالعات نشان داده که فرسودگی در ۵ مرحله رخ می‌دهد که هریک با شدت و درجه وخامت متفاوتی همراه است.

 

ادامه نشانه‌های فرسودگی عموماً به اضطراب و افسردگی ختم می‌شود. بنابراین اگر از فرسودگی رنج می‌برید به یک متخصص روانشناس مراجعه کنید و با او صحبت کنید. درمان فرسودگی در مراحل اولیه مانند هر اختلال دیگری در ما کار راحت‌تری است.

چطور به دوستی سوگوار کمک کنم؟ (قسمت دوم)

چطور به دوستی سوگوار کمک کنم؟ (قسمت دوم)

همه ما دوست داریم گام‌هایی واقعی برای زمانی که دوستمان سوگوار است برداریم. این وظیفه سنگینی است و گاهی احساس می‌کنیم نیاز به نقشه راهی داریم تا کمتر با کلماتمان ناخواسته او را آزار دهیم.

 

کارهای تکراری و روزمره را انجام دهید.

بار اصلی سوگواری چیزی نیست که شما بتوانید آن را به دوش بکشید اما در عوض می‌توانید بخشی از بار مسئولیت زندگی روزمره را کمتر کنید. آیا کارهای عادی وجود دارد که شما بتوانید انجامش دهید؟ چیزهایی مانند خرید روزمره، پیاده‌روی با سگ،‌ پارو کردن برف‌ها یا برداشتن نامه از صندوق. از دوستان خود در انجام همین کارهای کوچک حمایت کنید البته قبل از آن از او اجازه بگیرید. این موارد نشانه‌های ملموسی از عشق شما به او هستند.

روبرنگردانید.

فرآیند پیچیده‌ای بین فرد حمایت‌گر و سوگوار رخ می‌دهد. بیشتر افراد دلشان می‌خواهد حمایت کنند اما نمی‌خواهند دخالت کنند یا می‌ترسند با گفته یا عملی وضعیت را از چیزی که هست بدتر کنند و برای همین چیزی نمی‌گویند. به جای اینکه خودشان را در ارتباطی پراشکال و نقص ببینند دور می‌شوند. دوستتان نمی‌خواهد شما بی‌نقص باشید. 

دشواری‌های رابطه را بپذیرید.

عیبی ندارد اگر مکالمه‌تان را با این جمله شروع کنید که «اصلا نمی‌دونم چی بگم و می‌دونم که نمی‌تونم چیزی رو درست کنم» یا «دلم نمی‌خواد خلوتت رو به هم بزنم اما نگرانت هستم و دوست داشتم احوالت رو بپرسم». سعی در مخفی کردن آشفتگی فقط اوضاع را بدتر می‌کند. اگر مطمئن نیستید که باید چیزی بگویید سوال کرده و آزمون و خطا کنید.

محتوای سوگ دوستتان را تصحیح نکنید.

به دقیق بودن داستانشان کاری نداشته باشید و حرفشان را اصلاح نکنید. به خصوص در مراحل اولیه سوگواری ذهن فرد آشفته شده و خط زمانی و اطلاعاتی او در هم ریخته است. ممکن است تاریخ‌ها را اشتباه کند یا وقایع را متفاوت‌تر از چیزی که هست ببیند. در مقابل وسوسه به چالش کشیدن یا اصلاح آن‌ها مقاومت کنید و به آنها اجازه دهید صاحب تجربه خودشان باشند.

دستور‌العمل ارائه ندهید.

«باید کلاس‌های رقص بری به من که خیلی کمک کرد»، «روغن‌های گیاهی رو امتحان کردی؟ حسابی سرحالت می‌کنند»، «داروی ملاتونین بهم کمک می‌کرد راحت بخوابم باید امتحانش کنی» اگر چیزی برای شما درست کار کرده لزومی ندارد برای دیگری هم کار کند. در صورتی راه‌حل ارائه دهید که از شما پیشنهاد بخواهد. عیبی ندارد از آن‌ها بپرسید که آیا می‌خواهند بدانند چه چیزی قبلا به شما کمک کرده است.

عشق

فراتر از همه موارد گفته شده، عشق و علاقه‌تان را نشان دهید. چیزی بگویید و کاری بکنید. با علاقه و مشتاقانه در کنار شکافی که در زندگی دوستتان ایجاد شده بایستید بدون اینکه سعی زیادی در تغییر آن داشته باشید یا اینکه روبرگردانید. حضور داشته باشید و عشق بورزید.

چطور به دوستی سوگوار کمک کنم؟ (قسمت اول)

چطور به دوستی سوگوار کمک کنم؟ (قسمت اول)

بسیاری از افراد دلشان می‌خواهد به دوست یا عزیزی که دچار سوگ و تجربه از دست دادن شده کمک کنند. در این مواقع گاهی کلمات نمی‌توانند به تنهایی برای آرامش بخشیدن به آن دوست کمک کنند. در چنین مواقعی افراد به قدری از به کار بردن کلمات نامناسب یا رفتارهای نادرست می‌ترسند که به کلی تصمیم می‌گیرند کاری انجام ندهند، این تصمیم اغلب اوقات تصمیم درستی نیست.

اگرچه نمی‌توانیم راه کاملاً بی‌نقصی بیابیم که از عزیزمان حمایت کنیم اما راه‌هایی وجود دارد تا بتوان این کاستی‌ها را به حداقل رساند و در این مسیر سخت او را همراهی کرد.

  • این سوگ تنها به او تعلق دارد

شما در غم و اندوه او نقش حامی دارید، نه نقش اصلی. گفتن این حرف ممکن است عجیب به نظر برسد. بسیاری از پیشنهادات، نصیحت‌ها و «کمک‌هایی» که به فرد سوگوار داده می‌شود، گویای آن است که آنها باید سوگواری‌شان را به گونه ای متفاوت انجام دهند یا احساس متفاوتی نسبت به این موضوع داشته باشند. شما ممکن است تصور کنید اگر این اتفاق برای شما افتاده بود طور دیگری عمل می‌کردید. امیدواریم فرصت تجربه کردن آن را پیدا نکنید. این غم متعلق به دوست شماست پس از شیوه مواجهه او پیروی کنید.

  • در لحظه حال با او حضور داشته باشید و حقیقت را بیان کنید.

وقتی در لحظه حال دوستتان غرق در سوگ است صحبت در مورد گذشته و آینده وسوسه‌انگیز به نظر می‌رسد. متاسفانه شما نمی‌توانید بدانید که آینده چه خواهد شد، چه برای خود یا دوستتان. اینکه زندگی دوست شما در گذشته خوب بوده، معامله منصفانه‌ای در ازای دردی که الان تجربه می‌کند نیست. با دوست خود در همین لحظه حال بمانید حتی اگر این حال پر از درد است. حقیقت را بگویید. «این وضعیت دردناک است. دوستت دارم. من اینجا هستم».

 

  • سعی نکنید چیزی که بی‌درمان است درمان کنید

سوگ دوست شما درمان نمی‌یابد. بهبود پیدا نمی‌کند و رفع نمی‌شود. پس تلاش نکنید چیزی بگویید تا راه‌حلی باشد برای چیزی که غیرقابل‌رفع است. در این موقعیت داشتن دوستی که سعی نکند درد را درمان کند آرامشی عمیق در پی دارد.

 

  • تمایل داشته باشید دردهای طاقت‌فرسا و تحمل‌ناپذیر را در کنارش ببینید

مشاهده این درد در حالی که نمی‌خواهید سریع تسکین پیدا کند و امیدهای واهی جایش را بگیرد کار دشواری است.

  • مسأله شما نیستید

همراه بودن با کسی که در حال تجربه درد است کار راحتی نیست. شما با مواردی روبرو خواهید شد که تجربه‌اش آسان نیست. استرس، سوالات، خشم، ترس، گناه. همه این‌ها به احتمال زیاد احساسات شما جریحه‌دار خواهد کرد. ممکن است گاهی احساس کنید نادیده گرفته شده‌اید و از شما قدردانی نمی‌شود. دوست شما در این موقعیت نمی‌تواند در این رابطه به خوبی ظاهر شود. لطفا آن را شخصی نکنید و به خودتان نگیرید. مهم است که در این موقعیت افراد دیگری را برای حمایت از خود بیابید.

  • پیش بینی کنید و نپرسید.

نگویید "اگر به چیزی نیاز داری با من تماس بگیر"، دوست شما تماس نخواهد گرفت. نه به این خاطر که نیازی ندارد بلکه به این دلیل که شناخت نیازش، دانستن اینکه چه کسی ممکن است آن نیاز را برطرف کند، و در نهایت تماس گرفتن با شما چیزی فراتر از سطح انرژی، ظرفیت و حوصله اوست. در عوض می‌توانید پیشنهادهای مشخص دهید: «ساعت ۴ بعدازظهر برای بردن زباله‌هایت آنجا خواهم بود» یا «من هر روز صبح کمی قبل از رفتن به سرکار برایت نان می‌خرم».

Image

ساعات کاری

شنبه تا پنج شنبه از ساعت ۹ الی ۲۱

با ما تماس بگیرید

اینماد