مقالات عمومی

مرکز روانشناسی هیلان

شیوه صحیح مدیریت فضای مجازی بر اساس سن کودک

شیوه صحیح مدیریت فضای مجازی بر اساس سن کودک

"شیوه صحیح مدیریت فضای مجازی بر اساس سن کودک"


در روزهای قبل انواع راهبردهای مدیریت فضای مجازی والدین را معرفی کردیم. اما سوال این است که در هر سن، کدام راهبرد یا راهبردها مناسب‌تر و سازگار با ویژگی‌های رشدی فرزند ماست.
بنابراین در این پست قصد داریم راهبردهای صحیح مدیریت فضای مجازی متناسب با سن کودکان را معرفی کنیم.

خردسالان (۳ تا ۶ سال)

ویژگی‌های این سن: نیاز به نظارت مستقیم، مهارت دیجیتال پایین و کنجکاوی فراوان.

راهبرد مناسب:

* ترکیب راهبرد محدودکننده + ناظر

مثلاً تعیین زمان مشخص برای بازی (به طور مثال ۳۰ دقیقه)، محدود کردن اپلیکیشن‌ها و حضور والد هنگام بازی.

نکته: در این سن، کنترل محیط و حضور والد مهم‌تر از آموزش انتقادی است چون بچه‌ها هنوز مهارت‌های شناختی و هیجانی کافی برای کنترل خود را ندارند.

سنین دبستان (۶ تا ۹ سال)

ویژگی‌های این سن: شروع رشد خودکنترلی، توانایی یادگیری اصول پایه‌ای، علاقه به بازی‌ها و شبکه‌های اجتماعی ساده.

راهبرد مناسب:

* ترکیب محدودکننده + ناظر + سبک فعال

مثال: تعیین قوانین زمان استفاده، نظارت بر بازی‌ها، و گفت‌وگو درباره محتوای آنلاین: «چه چیزی در این بازی یاد گرفتی؟»

نکته: به کارگیری آموزش و همراهی با کودک در کنار محدودیت‌ها و نظارت بر فعالیت مجازی او، تفکر انتقادی آن‌ها را تقویت می‌کند.

 

سنین نوجوانی (۹ تا ۱۲ سال)

ویژگی‌های این سن: مهارت‌های دیجیتال بالاتر، نیاز به استقلال و تعامل اجتماعی گسترده‌تر.

راهبرد مناسب:

* ترکیب ناظر + فعال (با تمرکز بیشتر بر شیوه فعال)

مثال: گفتگو درباره محتوای آنلاین، آموزش مهارت‌های تشخیص منابع معتبر، مرور دوره‌ای فعالیت‌ها بدون محدودیت‌های سخت.

نکته: در این سن، گفت‌وگو و آموزش مؤثرتر از محدودیت سخت است؛ قوانین باید به‌عنوان راهنمایی و نه تنبیه دیده شوند.

چند نکته مهم

* سن کودک و توانایی خودکنترلی او، تعیین‌کننده راهبرد مؤثر است.

* والدینی که مهارت دیجیتال بالاتری دارند، می‌توانند راهبرد فعال را بهتر اجرا کنند.

* به یاد داشته باشید که ترکیب این راهبردها پویاست و با رشد کودک و تغییر رفتار او، باید تغییر کند.

* اعتماد و کیفیت رابطه والد–کودک پیش‌شرط موفقیت هر راهبرد است.

انتظار "عشق نامشروط" در روابط بزرگسالی

انتظار "عشق نامشروط" در روابط بزرگسالی

انتظار "عشق نامشروط" در روابط بزرگسالی

چگونه این خواسته می‌تواند چالش‌ساز باشد و روابط ما را تحت تأثیر قرار دهد؟

ریشه‌های این انتظار و ارتباط آن با تجربیات اولیه

نیاز به عشق نامشروط یک نیاز اساسی دوران کودکی است. وقتی این نیاز آیینهٔ روان ما، در روابط‌مان با مراقبان اولیه‌مان به حد کافی مورد توجه قرار نگرفته باشد یا برعکس ناکامی بهینه‌ای را تجربه نکرده باشیم، این روند احتمالاً بر شکل‌گیری جراحت‌های هیجانی نهانی در روابط‌مان با دیگران اثر می‌گذارد.

 صورتی از فرافکنی بر شریک عاطفی

وقتی همچنان از نظر عاطفی تحت تأثیر سیطرهٔ پویایی‌های گذشته باقی مانده باشیم ممکن است نیازهای گذشتهٔ خود را به فردی در زمان حال فرافکنی کنیم و از شریک عاطفی‌‌مان انتظار داشته باشیم که نقش والد کامل و ایده‌آل را برایمان بازی کند.

 

 پیامدهای این انتظار بر روابط عاطفی

رابطه عاطفی بزرگسالان اغلب بر پایه‌ شراکت متقابل و دوطرفه شکل می‌گیرد، نه یک رابطه یک‌طرفهٔ والد و فرزندی. انتظار عشق نامشروط می‌تواند به پیامدهای زیر منجر شود:

۱. بروز رفتارهای ایذایی: وقتی گمان می‌کنیم استحقاق کاملِ عشق بدون قید و شرط را داریم، ممکن است خود را محق بدانیم که با هر روشی برای کسب محبت و توجه (مثلاً از طریق دستکاری روانی، تهدید یا خودمحوری) تلاش کنیم.


۲. بی‌ثباتی رابطه: از آنجا که شریک عاطفی‌مان نمی‌تواند جایگزین والد کامل باشد، ممکن است در روابط‌مان دچار ناامیدی‌های عمیق و بی‌ثباتی شویم.

۳. توقف رشد و مسئولیت‌گریزی: عشق بزرگسالانه غالباً مشروط به حفظ تعهد، احترام و مسئولیت‌پذیری متقابل است.
انتظار عشق بدون قید و شرط می‌تواند مانع از پذیرش مسئولیت فردی برای حفظ رابطه شود و ممکن است نتوانیم بپذیریم که رابطه برای بقا نیازمند کوشش آگاهانه و بالغانه است. عدم پذیرش این واقعیت مشروط می‌تواند منجر به آسیب‌پذیری و قطع رابطه شود.


عبور از انتظار...
حرکت به سوی بلوغ عاطفی

۱. سوگواری برای گذشته و رویای عشق نامشروط: یکی از گام‌های مهم در این مسیر، سوگواری آگاهانه برای پذیرش این واقعیت است که عشق نامشروط والدانه دیگر در دسترس نیست و شریک عاطفی‌مان نمی‌تواند آن را فراهم کند.

 

۲. دریافت کمک و راهنمایی حرفه‌ای: در این مسیر، روان‌درمانی می‌تواند فرصتی فراهم کند (مانند رابطه‌ی درمانی) تا بتوانیم تجربهٔ زندهٔ تازه‌ای از رابطهٔ بالغانه داشته باشیم و زخم‌های عاطفی گذشته را به شکل سالم حل و فصل نماییم. به این ترتیب به تدریج ظرفیت آن را می‌یابیم تا به جای انتظار عشقی بدون قید و شرط، بر شکل‌دهی تعاملات سالم تمرکز کنیم، تعاملاتی که نیازمند حد و مرزهای مشخص و تلاش متقابل است.

وقتی ساعت دل با ساعت دیواری هم‌کوک نیست...

وقتی ساعت دل با ساعت دیواری هم‌کوک نیست...

وقتی ساعت دل با ساعت دیواری هم‌کوک نیست...

یک ساعت چقدر طول می‌کشد؟

فردی ممکن است هنگام گفتگویی دلچسب با یک دوست، یک ساعت را کمتر از ده دقیقه بپندارد.
همان یک ساعت در انتظار یک پیام مهم، ممکن است در نظرش ساعت‌ها به طول بیانجامد.
این یک تجربهٔ عمیقاً انسانی است و اشاره به همان "ساعت درونی" ما دارد که سرعتش را لزوماً از عقربه‌های بیرونی نمی‌گیرد.

تنظیمات اولیه‌ٔ ساعت ما: احساس امنیت

ادراک ما از زمان، یک حس ذاتی و ثابت نیست؛ بلکه در بستر نخستین روابط انسانی‌مان، شکل می‌گیرد و آموخته می‌شود.
ساعتی روانی در درون ما وجود دارد که عقربه‌هایش را کیفیتِ دلبستگی ما در کودکی به حرکت در می‌آورد.

در آغوش امنیت و ثبات

کودکی که در محیطی قابل‌پیش‌بینی و پاسخگو رشد می‌کند، می‌آموزد که جهان دارای تداوم و ریتم است. او می‌فهمد که نیازهایش برآورده خواهند شد، حتی اگر با تأخیر همراه باشد. این تجربه، ظرفیت صبر و انتظار امیدوارانه را در او پرورش می‌دهد. زمان برای چنین فردی احتمالاً همچون رودی آرام و پیوسته است که از گذشته به آینده‌ای قابل‌اعتماد جریان دارد.

وقتی زمان از ریتم می‌افتد...

اما اگر "انتظار" در گذشته با اضطراب یا عدم قطعیت گره خورده باشد، ساعت درونی ما متفاوت کار می‌کند.
در لحظات تنهایی، ممکن است زمان به شکلی طاقت‌فرسا کُند بگذرد و در مواجهه با آینده به جای امید، نگرانی را تجربه کنیم. آنگاه احتمال دارد فقط به روی تجربه‌های اینجا و اکنونی تمرکز کنیم که تنها برای بقایمان ضروری‌اند؛ به طوری که دیگر زمان درونی‌مان یک جریان ممتد نباشد، بلکه مجموعه‌ای از لحظاتِ گسسته، فوری و اضطراب‌آور باشد.

قطب‌نمای احساسات ما

فراتر از گذشته، هیجاناتِ هر لحظه‌ٔ ما، سرعت این ساعت را تغییر می‌دهند.
شادی و تجربهٔ غرقگی، عقربه‌ها را به پرواز درمی‌آورند اما ترس و اندوه، اغلب به پاهای زمان وزنه می‌بندند.
ساعت درونی ما معمولاً بازتابی از حالات درونی ماست و به جای نادیده گرفتنش، شاید بتوان به روایت‌هایش گوش داد.

آشتی با زمانِ شخصی خود

درک کردنِ ریتمِ منحصربه‌فردِ زمانِ خود، می‌تواند فرآیندی برای شناخت بخش‌هایی از خودمان باشد.
این فرصتی است تا ببینیم چه چیزهایی در زندگی به ما احساس سرزندگی و حضور در لحظه می‌دهند و چه چیزهایی ما را در گذشته یا آینده‌ای نامعلوم، در بند می‌کشند.

شاید لازم نباشد ساعت درونی خود را کاملاً "اصلاح" کنیم. شاید تنها نیاز باشد به آن آگاه شویم و مشفقانه آن را در مواقع نیاز با ساعت بیرونی هماهنگ کنیم.

به نظرتان امروز، ساعت درونی شما چه چیزی را به شما یادآوری می‌کند و چه پیامی درباره نیازها یا عواطف‌تان برای شما دارد؟

آیا فرزندم برای مدرسه آماده است؟

آیا فرزندم برای مدرسه آماده است؟

آیا فرزندم برای مدرسه آماده است؟

روز اول مدرسه فقط خرید کیف و کتاب نیست.
کودک باید مجموعه‌ای از مهارت‌ها و توانمندی‌های ابتدایی را کسب کرده باشد تا با اعتمادبه‌نفس وارد مدرسه بشود و با چالش‌های مدرسه به خوبی مواجه شود.
شروع مدرسه یک تغییر بزرگ در زندگی بچه‌هاست.
کودکانی که بدون آمادگی لازم وارد مدرسه می‌شوند، بیشتر دچار اضطراب، مشکلات رفتاری یا افت تحصیلی می‌شوند.
پس بیایید ببینیم «آمادگی برای مدرسه» یعنی چه.

* مهارت‌های حرکتی:

مهارت‌های حرکتی به کودک کمک می‌کنند تا کارهای روزمره مدرسه را مستقل انجام دهد.
• گرفتن مداد و کشیدن خط‌های ساده
• باز و بسته کردن زیپ یا جعبه خوراکی
• توانایی نشستن روی صندلی و حرکت‌کردن در حیاط بدون مشکل

* مهارت‌های کلامی و شناختی :
این مهارت‌ها پایه یادگیری خواندن و نوشتن هستند.
• شناخت اعداد
• آشنایی با طبقه‌بندی‌های معنایی (مثل میوه‌ها، حیوانات و ...)
• توانایی تمرکز روی یک فعالیت برای چند دقیقه
• درک کلامی و بیان مناسب

* مهارت‌های هیجانی :
مدرسه بدون آمادگی هیجانی، ممکن است برای بچه‌ها پر از تنش باشد.
• جدا شدن از والدین بدون اضطراب شدید
• مدیریت احساسات اولیه مثل خشم یا ناامیدی
• توانایی صبر کردن و رعایت نوبت
• تحمل باخت و پذیرش اشتباهات به عنوان روند عادی در یادگیری

* مهارت‌های اجتماعی :
یادگیری در مدرسه در کنار دیگران اتفاق می‌افتد.
• شروع یک بازی یا گفت‌وگوی ساده با همسالان
• درخواست کمک از معلم یا بزرگسال
• رعایت قوانین پایه مثل صف ایستادن

اگر فرزندتان هنوز در بعضی از این مهارت‌ها ضعف دارد، نگران نباشید.
با تمرین در خانه، بازی‌های ساده و فرصت تجربه‌های اجتماعی می‌توانید او را آماده‌تر کنید.
💡 مدرسه موفق از خانه آغاز می‌شود.

چرا تلاش‌های ما برای دوست داشتن خود، اغلب به بن‌بست می‌رسند؟

چرا تلاش‌های ما برای دوست داشتن خود، اغلب به بن‌بست می‌رسند؟

چرا تلاش‌های ما برای دوست داشتن خود، اغلب به بن‌بست می‌رسند؟

افسانهٔ "خودت را دوست بدار"

از دیدگاه روانکاوی و نظریهٔ دلبستگی، دوست داشتن یک فرآیند متقابل است. ما نمی‌توانیم خودمان را دوست بداریم، چون عشق در ارتباط با دیگری معنا پیدا می‌کند. آنچه ما نیاز داریم، حس دوست‌داشتنی بودن است.


ریشهٔ حس ارزشمندی کجاست؟

تو فقط می‌توانی احساس "دوست‌داشتنی" داشته باشی و این حس معمولاً از طریق رابطهٔ اولیه با مراقب اصلی شکل می‌گیرد. وقتی مراقب به نیازهای ما توجه می‌کند و ما را همان‌گونه که هستیم می‌پذیرد، این باور درونی در ما می‌بالد و نهادینه می‌شود که "من ارزشمند و شایستهٔ توجه هستم."

 آینهٔ دوست‌داشتنی بودن

از منظر دونالد وینیکات، روانکاو برجسته، مادر لازم نیست بی‌نقص باشد؛ فقط کافی است "به اندازه کافی خوب" باشد. او با "بازتاب" (Mirroring) احساسات کودک و ایجاد "محیط نگهدارنده" (Holding Environment) کمک می‌کند تا هسته‌ اصلی خویشتن و خود‌پذیری در او شکل بگیرد. این‌گونه است که کودک احساس می‌کند وجودش مهم و پذیرفته شده است.

 تجربه‌ای تازه در خلال یک رابطه سالم

ما نیاز داریم به جای تلاش برای "دوست داشتن خود"، به دنبال روابط عمیق، صمیمی و سالم باشیم. این روابط به ما اجازه می‌دهند دوباره دیده شویم، ارزش‌مان تأیید شود و این حس درونی را تجربه کنیم که "من لایق عشق و دوست داشته شدن هستم."


بنابراین،از این پس به جای اینکه خود را مجبور به "دوست داشتن خود" کنی، شاید بهتر باشد، به یاد بیاوری: "من ارزش دوست داشته شدن را دارم." این حس، یک هدیه است که از ارتباط با دیگران دریافت می‌کنی، نه وظیفه‌ای که به تنهایی باید انجام دهی.

پنج اشتباه رایج در «نه» گفتن به بچه‌ها

پنج اشتباه رایج در «نه» گفتن به بچه‌ها

پنج اشتباه رایج در «نه» گفتن به بچه‌ها

به عنوان والد، برای حفظ سلامت جسمی و روانی کودک و رعایت قوانین خانواده باید «نه» بگوییم.
اما گاهی «نه گفتن» تبدیل به چالشی بزرگ می‌شود که هم والد و هم کودک را دچار تنش می‌کند.
شناخت ۵ اشتباه رایج در این زمینه، می‌تواند به شما کمک کند شرایط را بهتر مدیریت کنید و مرزها را محکم و پایدار نگه دارید.

۱. نه‌های پر از توضیح

والدین گاهی فکر می‌کنند با دلیل و منطق می‌توان کودک را همیشه قانع کرد و وارد توضیح‌های طولانی می‌شوند.
مغز کودک ظرفیت محدودی برای پردازش اطلاعات کوتاه‌مدت دارد و توضیحات طولانی، اصل «نه» را کمرنگ می‌کند.
علاوه بر این، استدلال‌های متغیر یا پشت سر هم، کودک باهوش را به این فکر می‌اندازد که می‌تواند با چانه‌زنی نتیجه بگیرد.

۲. نه‌های پر از خشم

حتی وقتی دلیل و پیام شما درست است، بیان آن با عصبانیت یا اضطراب باعث می‌شود کودک نتواند آن را درک کند.
سیستم لیمبیک و آمیگدال فعال در مغز کودک، ابتدا لحن و حالت هیجانی والد را دریافت می‌کند و نه محتوای گفته‌ها را.
نتیجه؟ کودک در حالت «جنگ یا گریز» قرار می‌گیرد و پیام مرز والد را دریافت نمی‌کند.

۳. نه‌های متغیر و بی‌ثبات

بی‌ثباتی در پاسخ به خواسته‌های کودک بزرگ‌ترین مانع یادگیری قواعد است.
مغز در حال رشد کودک، رفتارها و پیامدها را یاد می‌گیرد و با تغییر ناگهانی یا کوتاه آمدن والد، این یادگیری ناقص می‌ماند.
همچنین کودک متوجه می‌شود که گریه یا اصرار بیشتر، رسیدن به خواسته را آسان‌تر می‌کند.

۴. نه گفتن بدون جایگزین

گاهی محدود کردن خواسته کودک ضروری است، اما اگر جایگزین مناسبی ارائه نشود، احتمال مقاومت و سرپیچی افزایش می‌یابد.
مثلاً انتظار اینکه کودک مدت طولانی بدون فعالیت بدنی در مطب بنشیند، بدون ارائه جایگزین مناسب، شانس موفقیت والد را کاهش می‌دهد.

نه گفتن مؤثر باید:

* کوتاه، قاطع و با توضیح خلاصه باشد
* ثبات داشته باشد
* همدلانه و بدون ایجاد احساس گناه یا ترس باشد
* و تا حد امکان جایگزینی برای خواسته کودک ارائه شود

با رعایت این نکات، والدین می‌توانند هم مرزها را حفظ کنند و هم رابطه‌ای امن و صمیمی با فرزند خود داشته باشند.

 چرا «نه گفتن» به بچه‌ها برایمان سخت می‌شود؟

چرا «نه گفتن» به بچه‌ها برایمان سخت می‌شود؟

 چرا «نه گفتن» به بچه‌ها برایمان سخت می‌شود؟


تا به حال پیش آمده که با اینکه می‌دانستید خواسته فرزندتان درست یا منطقی نیست، باز هم نتوانستید به او «نه» بگویید؟
در نگاه اول، این موقعیت نمونه‌ای از قاطع نبودن، بیش از اندازه مهربان بودن یا ضعف والدین به نظر می‌رسد؛
اما پشت پرده، نیروهای هیجانی نیرومندی در کارند که اجازه «نه گفتن» را به والدین نمی‌دهند.

یکی از این نیروها، ترس از دست دادن عشق کودک است.
در ذهن بسیاری از والدین، «نه» گفتن نه فقط رد یک خواسته، بلکه تهدیدی برای پیوند عاطفی که با فرزند خود دارند، تعبیر می‌شود.
ریشه این ترس اغلب به گذشته بازمی‌گردد؛ جایی که محبت در سایه اطاعت یا خوشحال نگه داشتن دیگران معنا پیدا کرده بود.

نیاز پنهان به تأیید و ارزشمندی مولفه‌ای کلیدی برای والدین است. وقتی کودک لبخند می‌زند، والد احساس می‌کند «کافی و خوب» است؛ احساسی که شاید در کودکی‌اش کمتر تجربه کرده باشد.
برای والدی که نیاز بالایی به ارزشمندی و «والد خوب بودن» دارد، «نه گفتن» فقط ایجاد محدودیت نیست، بلکه تهدیدی است برای تصویری که از خودش به عنوان یک «مادر/پدر مهربان و فداکار» دارد.

هم‌ذات‌پنداری افراطی با کودک باعث می‌شود والد به سرعت احساس ناکامی و اندوه نه شنیدن کودک را در خودش تجربه کند.
این شرایط، رنج‌های قدیمی والدین، حسرت‌ها و تجربه‌های ناکامی دوران کودکی آن‌ها را زنده می‌کند.

در این حالت، والدین از یک طرف با گریه و قهر کودک مواجه هستند و از طرف دیگر، ذهن ناآرامشان تجربه‌های تلخ گذشته را به طور ناهشیار تداعی می‌کند.
بنابراین، در چنین وضعیتی، ذهن ناخودآگاه راه آسان‌تر را انتخاب می‌کند: جلوگیری از تعارض، خشم و ناراحتی؛ حتی به بهای کنار گذاشتن مرزها.

ناتوانی در نه گفتن گاهی اوقات صرفاً یک ضعف مهارتی نیست. آنچه دیده می‌شود حاصل هم‌زمانی چند نیروی درونی است: ترس از دست دادن پیوند عاطفی، عدم تحمل تعارض، درهم‌تنیدگی عاطفی با رنج کودک و تصویر آرمانی از «والد خوب».
والد پیش از آن‌که در برابر کودک قرار گیرد، درون خود با ترس‌ها، نیازها و خاطراتش در حال مذاکره است. دیدن این مذاکره‌ پنهان، همان نقطه‌ای است که می‌تواند نگاه ما را به رابطه عمیق‌تر کند.

مربی مهد گفت بچه‌م بیش‌فعاله...

مربی مهد گفت بچه‌م بیش‌فعاله...

مربی مهد گفت بچه‌م بیش‌فعاله...
(یک برداشت اشتباه یا نشانه‌ای جدی؟)


گاهی والدین برای اولین بار از زبان مربی مهد یا معلم فرزندشان می‌شنوند:
« کودک شما بیش‌فعال است!»
این جمله می‌تواند نگرانی‌های زیادی را برای والدین را ایجاد کند، به‌ویژه وقتی کودک رفتارهایی مثل پرتحرکی، بی‌قراری یا حواس‌پرتی نشان می‌دهد.
اما آیا هر کودک پرجنب‌وجوشی، مبتلا به بیش‌فعالی است؟

واقعیت این است که بین انرژی طبیعی دوران کودکی و اختلال نقص توجه/بیش‌فعالی (ADHD)، تفاوت‌های مهمی وجود دارد.
بیش‌فعالی یک اختلال عصبی‌تحولی است که با دو گروه علامت اصلی شناخته می‌شود: بی‌توجهی و بیش‌فعالی-تکانشگری.
این علائم باید فراگیر، مزمن و مخرب باشند تا تشخیص‌پذیر باشند.

کودک بیش‌فعال تقریباً در تمام موقعیت‌ها:
• نمی‌تواند آرام بنشیند و دائماً در حال حرکت و بی‌قراری است.
• در تمرکز کردن و دنبال کردن دستورالعمل‌ها مشکل دارد.
• ممکن است چند کار را به طور همزمان شروع کند و هیچ‌کدام را به پایان نرساند.
• زیاد صحبت می‌کند و برای او کار سختی است که منتظر تمام شدن حرف دیگران بماند.
• با هر صدا یا محرکی حواس او پرت می‌شود و دوباره متمرکز شدن برای او سخت است.
• فراموش‌کاری و گم کردن وسایل اتفاقی است که مدام برای او می‌افتد.

اما کودک پرانرژی:
• تا اندازه‌ای می‌تواند خود را با شرایط محیط هماهنگ کند.
• اگر به او راهنمایی و کمک شود می‌تواند آرام و متمرکز بماند.
• در تمرکز و به یاد آوردن اطلاعات مشکل زیادی ندارد.

از طرفی، بسیاری از رفتارهایی که به اشتباه نشانه ADHD تصور می‌شوند، ممکن است ناشی از این موارد باشد:
اضطراب
مشکلات خواب
مشکلات پردازش حسی
اختلال یادگیری
سبک تربیتی نامناسب
یا حتی انرژی طبیعی کودک

✅ نشانه‌هایی که مربی یا معلم در محیط آموزشی مشاهده می‌کند، می‌تواند کاملاً معتبر و ارزشمند باشد؛ چون بسیاری از رفتارهای کودک، تنها در جمع همسالان یا موقعیت‌های ساختارمندی مثل کلاس درس خود را نشان می‌دهند.
اما مهم است که چنین هشدارهایی را با نگرانی زیاد یا واکنش‌های شتاب‌زده پاسخ ندهیم.
📌 تشخیص دقیق اختلالاتی مثل بیش‌فعالی، اختلال یادگیری و ... تنها با ارزیابی تخصصی و جامع توسط روان‌شناس یا روان‌پزشک کودک ممکن است.
📌 بدون این ارزیابی‌ها، برچسب زدن به کودک می‌تواند به رشد روانی و خودپنداره او آسیب بزند و اضطراب زیادی را به والدین تحمیل کند.
بنابراین اگر نگران رفتاری هستید که معلم یا مربی به آن اشاره کرده، بهتر است این نگرانی را جدی بگیرید؛ اما از مسیر درست و علمی آن را پیگیری کنید.


آیا شما هم با این موقعیت یا تجربه مواجه شده‌اید؟
آیا تا به حال درگیر تشخیص‌هایی شده‌اید که بعداً نادرست از آب درآمده‌اند؟
تجربه شما از این موقعیت‌ها چه بوده؟
شما چه واکنشی در این موقعیت‌ها دارید؟

Image

ساعات کاری

شنبه تا پنج شنبه از ساعت ۹ الی ۲۱

با ما تماس بگیرید

اینماد